شماره ۱۳۳۷ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۵ بهمن
صفحه را ببند
جعبه سیاه

علی‌اکبر محمدخانی/طنزنویس

[email protected]

حتما ماجرای آن بنده خدا را شنیده‌اید که وقتی وضعیت ویژه‌اش را دیدند تصمیم گرفتند بررسی کنند ببینند توی کله مرموزش چه می‌گذرد؛ و وقتی سرش را شکافتند در کمال تعجب با یک سیم بسیار خاص، عجیب و مشکوک روبه‌رو شدند و زمانی که با دقت هر چه تمام‌تر آن سیم را بریدند دیدند هیچ اتفاقی نیفتاد، آب از آب تکان نخورد جز اینکه گوش‌های بیچاره از دو طرف کله‌اش افتاد.
این را گفتم که به ماجرای خودمان و جعبه سیاه‌های دور و برمان برسم. به نظرم داخل جعبه سیاه هیچ چیزی نیست، کاملا خالی است، سرِکاری است، اصلا شما هر جا یک جعبه سیاه دیدید پیش‌فرض در نظر بگیرید داخلش خالی است، یعنی حتی به درد نشستن هم نمی‌خورد، چون می‌شکند و با چیز داخلش فرو می‌روید، پس خودتان را خسته نکنید؛ بینی‌بین‌الله اصلا تا به حال یکبار شده از جعبه‌های سیاه‌ مختلفی که چهار گوشه دنیا با بوق و کرنا باز و خوانده شده اطلاعات خاصی بیرون بیاید؟ جز چرندیاتی مثل «خطای خلبان»؟
اصلا چرا خودمان را اذیت کنیم، جعبه سیاه اسمش رویش است؛ یعنی جعبه‌ای که داخش کاملا تاریک است، در تاریکی هم که می‌دانید چیزی دیده نمی‌شود، یعنی قرار هم نیست چیزی دیده شود. قرار نیست هر بلانسبت کور و کچلی مثل بنده و شما از آن سر دربیاورد. آنها که باید بفهمند داخل جعبه سیاه چه گذشته خودشان خوب خبر دارند.
بعد هم اصلا ما خودمان که داخل کشور این همه جعبه سیاه باز کردیم، اطلاعات را هم کامل بیرون ریختیم، دستمان به کجا بند شد؟ آخرش چه شد؟ هیچ! کاشفان و رمز‌گشایان، روزنامه‌ها و روزنامه‌نگارانی که جعبه‌های سیاه قبلی را کشف کردند با چه سرنوشتی روبرو شدند؟ آنها که جعبه فیش‌ها و املاک نجومی و هزار جعبه سیاه قبلی را باز کردند، جز اینکه زندگی‌شان سیاه شود چه نتیجه‌ای گرفتند؟ اصلا آن اطلاعات به چه درد خورد؟ حالا شما هِی گیر بدهید، هِی بیایید جعبه سیاه باز کنید.
 نمونة آخرش همین «شهرداری تهران»؛ آن‌طور که اطلاعات شهرداری باز شد فهمیدیم اصلا کل مجموعة شهرداری بلانسبت خودش یک جعبه سیاهِ ناجور بوده است. آن هم جعبه‌ای بسیار بزرگ و به شدت سیاه. البته این را هم بگویم فرق این جعبه سیاه با جعبه سیاه‌هایی که در کشتی و هواپیما کار می‌گذارند این است که جعبه سیاه شهرداری خیلی هم خالی نیست، بلکه پر از پول است. آن هم پول سیاه، یعنی جعبه سیاهی که اگر رویش بنشینید با چیز فرو می روید در پول، پولی که البته دست بنده و شما کاملا از آن کوتاه است.
باز هم خدا را صدهزار مرتبه شکر که همت کردیم تا حدودی از داخل جعبه سیاه متمایل به قهوه‌ای که آن هشت سال دوستان با مهرورزی تمام برایمان ساخته بودند خودمان را بیرون کشیدیم.
می‌خواهم بگویم بی‌خیال جعبه‌های سیاه از این دست بشویم، چون جنبة شنیدن اطلاعات داخلش را نداریم، فقط با شنیدن اطلاعات رمزگشایی‌شده آنها نهایتا لبخندی خنک روی صورتمان می‌نشیند و از آن طرف گوش‌هایمان می‌افتند زمین، آنوقت مجبوریم برای قشنگی هم که شده با کلی قرض و قوله برویم گوش‌هایمان را بدهیم بچسبانند روی شقیقه‌مان، که شبیه آدمیزاد بمانیم.

 


تعداد بازدید :  588