علی فراستی عضو هیأتعلمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
در بیش از دو دهه اخیر دولت ایران مستمرا متهم شده که درحال ساختن بمب اتمی است و این اتهام بهقدری در رسانههای گروهی ممالک غربی و بهتبع آن در رسانههای تمامی کشورهای جهان منعکس شده که تبدیل به یک اعتقاد عمومی شده است. این ضعف در کنار ۸ سال روابط پرتنش و شعارآلود دولت احمدینژاد؛ بهانه کافی دراختیار مغرضان قرار داد تا اتهام تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای را بهعنوان یک امر مسلم به باور عمومی تلقین کرده و در پناه آن تحریمهای اقتصادی را به تصویب سازمان ملل برسانند.
تصویر ایران بهعنوان کشوری که در ۲۰سال گذشته بهدنبال ساخت سلاح اتمی است نه با تلاش دیپلماتهای ایرانی بلکه با انتشار یک کتاب جنجال برانگیز شکاف برداشته و هماکنون سوالات بسیاری حول ترویج این اتهام و عناصر پشت پرده آن در آمریکا مطرح شده است. «بحران ساختگی: داستان ناگفته خطر اتمی ایران» کتابی است که نتیجه 6سال تحقیق و بررسی آقای گرت پورتر، نویسنده، روزنامهنگار و تاریخدان آمریکایی است که برای کشف حقیقت و پی بردن به جنبههای پنهان بحران اتمی ایران، تمامی اسناد محرمانه و غیرمحرمانه، انعکاسات رسانهای، اظهارات مقامات دولتی آمریکا در برابر کمیسیونهای متعدد کنگره آمریکا، اسناد سازمان سیا و وزارت دفاع آمریکا را علاوه بر تمامی اسناد و گزارشات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و سازمانملل در این مورد بررسی کرده و با برخی تنظیمکنندگان آن گزارشات مصاحبه کرده و نهایتا به این نتیجه رسیده که بحران اتمی ایران ساخته و پرداخته تاریکخانههايی واقع در تلآویو و واشنگتن بوده و با هدف «تغییر رژیم» ایران تعقیب شده است.
نویسنده این کتاب با بررسی هزاران سند و اطلاعات محرمانه نتیجهگیری کرده که بحران اتمی ایران توسط آمریکا و به کمک اسراییل ساخته و هدایت شده است و هدف آن محروم کردن ایران از حق بهرسمیت شناخته شده برای دستیابی به چرخه تولید سوخت هستهای برای مصارف صلحآمیز و نهایتا فراهم کردن زمینه «تغییر رژیم» از طریق فشار اقتصادی و در صورت نیاز از طریق تقابل نظامی بوده است. همانند این سناریو منجر به تراژدی اسفناک عراق شد. خطر حمله نظامی آمریکا به ایران در زمان بوش بسیار قوت گرفت و نئوکانها (محافظهکاران نو) که در رأس هرم قدرت در آمریکا قرار گرفته بودند؛ به شدت پیگیر این قضیه بودند.
آشنايی با نویسنده کتاب
گرت پورتر، روزنامهنگار تحقیقی، تاریخدان، نویسنده و تحلیلگر سیاستهای خارجی و نظامی آمریکاست. او در دوره جنگ ویتنام، علیه جنگ فعالیت میکرد و پس از آن نیز در یک موسسه تحقیقاتی ضدجنگ در واشنگتن به فعالیتهایش ادامه داد. پورتر در رشته سیاست بینالملل، از دانشگاه شیکاگو مدرک کارشناسیارشد گرفته و همچنین دوره دکترای خود در رشته مطالعات جنوبشرقی آسیا را در دانشگاه کورنل گذرانده است. او همچنین در سیتی کالج نیویورک و آمریکن یونیورسیتی درس مطالعات بینالملل را تدریس کرده است. وی نخستین کسی بود که مدیریت رشته دانشگاهی «صلح و رفع بحران» را در آمریکن یونیورسیتی برعهده گرفت.
موسسه فرانت لاین (Frontline Club) در لندن در سال ۲۰۱۲ پورتر را به پاس فعالیتهای روزنامهنگاری وی (به ویژه به دلیل انتشار مقالاتی در مورد سیاستهای آمریکا در افغانستان و پاکستان)، برنده جایزه معتبر مارتا گلهورن
(Martha Gellhorn) معرفی کرد.
پورتر تاکنون 4 کتاب منتشر کرده است. او همچنین چندین مقاله در سایت الجزیره، مجله نیشن، اینترپرس سرویس و هافینگتونپست منتشر کرده و در مجامع گوناگون سخنرانی کرده است. وی از سال ۲۰۰۶ مشغول تحقیق در مورد گزارشهای آمریکا و اسراییل در مورد برنامه هستهای ایران بوده است.
تلاش 6 ساله گرت پورتر بهعنوان یک روزنامهنگار کنجکاو و حقیقتجو به تنظیم و نگارش کتابی ۳۱۲صفحهای منجر شد که هماکنون در برخی محافل سیاسی و تصمیمگیری آمریکا تنش ایجاد کرده و خاطرات تلخ ارایه اطلاعات غلط؛ که منجر به فاجعه حمله آمریکا و متحدانش به عراق شد را به یاد آورد. به نوشته پورتر «تولیدکنندگان اسناد جعلی در مورد برنامه هستهای تسلیحاتی ایران به خوبی از تجربیات تولید اسناد مشابه در مورد عراق بهره گرفته و تلاش فراوان کردند که حفرههای موجود در آن اسناد را پرکرده و آن را عوامپسند کنند.»
انگیزه نویسنده کتاب
گرت پورتر در مورد انگیزه خود برای تحقیق در مورد پرونده هستهای ایران چنین توضیح میدهد: «هدف من درک این مسأله بود که چرا روایتها و اظهارات جاری در مورد برنامه هستهای ایران با هیچ پرسش و چالشی مواجه نمیشود؛ و این داستان تا این حد اعتبار کسب کرده است. طی این سالها من با برخی «مسائل خلاف قاعده» مواجه شدهام، واقعیاتی مهم که نمیشد آنها را با روایت مرسوم تطبیق داد. همچنین بدین امر پی بردم که من تنها روزنامهنگاری هستم که مدارک حول این مسأله را از نزدیک تعقیب میکنم. درنهایت - و شاید مهمتر از همه - بدین امر پی بردم که نمیتوان واقعیت را در یک مقاله یا مجموعه مقالات ارایه کرد و باید درباره آن کتابی بنویسم.»
پورتر مدت 6سال وقت صرف جمعآوری تمامی مدارک و اطلاعات محرمانه و غیرمحرمانه در ممالک مختلف جهان و از میان رسانهها در مورد برنامه هستهای ایران کرد. او همچنین تمامی گزارشات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مدارک موجود در سازمان ملل که منجر به صدور قطعنامههای شورای امنیت شدند، اظهارات مقامات عالیرتبه نظامی و اطلاعاتی آمریکا در مقابل کمیسیونهای گوناگون در کنگره آمریکا، مدارک موجود در سازمان سیا و پنتاگون را بهدست آورده و با نویسندگان و تنظیمکنندگان آن گزارشات مصاحبههای جداگانه انجام داده تا از صحت و سقم ادعاهای مطرح شده اطمینان حاصل کند.
پورتر همچنین با مقامات سابق و کنونی هیأت مذاکرهکننده ایرانی تماس گرفته و اطلاعات و ادعاهای ایران را نیز جمعآوری کرده و مورد ارزیابی قرار داده است. او به این حد از اطلاعات اکتفا نکرده و با برخی دستاندرکاران سرویسهای اطلاعاتی ممالک اروپايی نیز تماس حاصل و تلاش کرده زوایای تاریک و اطلاعات پشت پرده گزارشات سرویسهای اطلاعاتی که بهعنوان منبع رسانههای خبری مورد استفاده قرار گرفتهاند را نیز روشن کند.
کتاب «بحران ساختگی»، با تکیه بر گفتوگوهایی با مقامهای ایرانی و مقامهای سابق آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نشان میدهد که چگونه از آژانس سوءاستفاده شده است تا گزارشهایی ارایه کند که بهطور ضمنی وجود فعالیت هستهای پنهانی در ایران را تأیید کند؛ گزارشهایی که پایه و اساس اصلی آنها اسنادی بود که اسراییل تولید کرده بود. این کتاب همچنین به گزارشهایی میپردازد که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و دیگر نهادهای اطلاعاتی این کشور برای اثبات ادعای خود مبنیبر اینکه برنامه هستهای ایران با هدف تولید سلاح کشتارجمعی است، جعل کردند.
گراهام فولر، معاون رئیس شورای اطلاعات ملی در سازمان سیا و نویسنده کتابهای «جهانی بدون اسلام» و «سه واقعیت و یک دروغ» در مورد این کتاب چنین نوشت: «در شرایطی که بسیاری از خبرنگاران غربی احساس مسئولیتی در قبال اخبار مربوط به «ایران هستهای» ندارند و همزمان از رویارویی شدید و احتمال جنگ حرف میزنند، کتاب پورتر دیدگاهی متفاوت همراه با جزییاتی فراوان در مورد وارونه جلوه دادن «شواهد» برای تأمین و پشتیبانی از اهداف سیاسی مشکوک آمریکا و اسراییل ارایه میدهد. گرت پورتر که یک خبرنگار تحقیقی و تاریخدان برجسته است، اطلاعات دست اولی در مورد روند بحران ساختگی علیه ایران در دهههای گذشته ارایه میدهد؛ بحرانی که از نظر ژئوپلیتیک، مخرب بوده است.»
پورتر در مقدمه کتابش توضیح میدهد که این کتاب بهخلاف جریان معمول حرکت میکند و او تنها محققی است که با نگاهی بيطرفانه و خالی از تعصب تمام گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای را در یک دهه اخیر مطالعه کرده است.
منشأ بحران اتمی و تبعات «بحران ساختگی»
این کتاب ضمن پرداختن به تاریخچه تحقیقات هستهای در ایران در سالهای پیش از انقلاب ۵۷ که با همکاری علمی و فنی فرانسه و آلمان و با حمایت ضمنی آمریکا جریان داشت به دلایل توقف آن برنامه پرداخته و تصمیم به شروع فعالیت اتمی را به دلیل نیاز ایران به برق در اوایل سالهای ۶۰ عنوان میکند.
فصل اول کتاب به تاریخچه برنامه هستهای ایران در زمان شاه میپردازد و نشان میدهد که این برنامه با حمایت فنی و لوژستیکی آلمان و فرانسه پیش میرفت و آمریکا نیز مشکلی با آن نداشت. «ایران برنامه هستهای خود را در زمان حکومت پهلوی دوم آغاز کرد. در آن زمان، ایالات متحده و اسراییل با دیکتاتور ایران متحد بودند و به برنامه هستهای ایران اهمیت نمیدادند. اما پس از سقوط رژیم شاه در ۱۳۵۷، ایالات متحده، از همان سالهای اولیه ۱۳۶۰، بهطور تهاجمآمیز مداخله کرد تا ایران را از تعقیب حق قانونی خود برای دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای، بازدارد.»
همزمان ایران نیاز خود با دریافت سوخت برای رآکتور آزمایشی در دانشگاه تهران؛ و برای مصارف درمانی را به آگاهی آژانس بینالمللی انرژی اتمی رساند و از این نهاد برای تأمین نیازهای خود درخواست کمک کرد ولی با پاسخ مناسب روبهرو نشد. در این دوران ایران با کمبود شدید برق روبهرو شد و جهت رفع این مشکل مجددا به فکر راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر افتاد که ۹۰درصد ساختمان و تأسیسات آن توسط شرکت زیمنس آلمان تکمیل شده بود. آلمان تحت فشار آمریکا از تکمیل پروژه نیروگاه اتمی بوشهر خودداری کرد و هیچ کشور غربی دیگر حاضر به همکاری با ایران در این پروژه نشد. پورتر مینویسد: «همین تلاشهای تهاجمآمیز آمریکا بود که ایران را مجبور کرد، برای دستیابی به فناوری موردنیاز برای برنامه هستهای غیرنظامی خود، به معاملات در بازار سیاه روی بیاورد.»
هدف ایران:
خودکفايی در تولید سوخت هسته ای
نمایندگان ایران برای تعقیب قرارداد تأمین سوخت از شرکت «اورودیف» فرانسه که 5/1میلیارد دلار سرمایه ایران را در ازای تأمین سوخت در اختیار داشت، وارد مذاکره شد. ولی آمریکا در زمان ریگان فرانسه و دیگر همپیمانان خود را از تأمین سوخت مورد نیاز ایران، که در چارچوب مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود، منع کرد. از آن پس تمامی تلاشهای قانونی ایران با کارشکنی آمریکا روبهرو شد تا جایی که ایران مجبور شد به فکر خودکفایی در تأمین سوخت هستهای افتاده و در این راستا به خرید تجهیزات غنیسازی اورانیوم بپردازد.
به نوشته پورتر، ایران میدانست که اگر لیست خریدهای خود را در اختیار آژانس قرار دهد آمریکا برای توقف این معاملات از هیچگونه فشار و تلاشی فروگذار نخواهد کرد و درعینحال به خوبی میدانست که دیر یا زود موضوع خریدهای ایران علنی خواهد شد چون کشورهای دارای فناوری غنیسازی بسیار معدود بوده و همگی عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی بودند و میبایست گزارش مبادلات اتمی خود را به آژانس تحویل میدادند.
تلاش دولت و دانشمندان ایران این بود که تا قبل از آگاه شدن آمریکا از خریدهای فنی؛ موفق به راهاندازی چرخه تولید غنیسازی اورانیوم برای مصارف غیرنظامی شوند و سپس موضوع را به آژانس اطلاع دهند. ولی خبر برخی از خریدها قبل از اینکه ایران به هدف خود برسد منتشر شد. به نظر پورتر «بهرغم اتهامات بعدی آمریکا و اسراییل مبنیبر اینکه ایران علاقهمند به کسب فناوری غنیسازی اورانیوم بهمنظور نیل به تسلیحات هستهای است، هیچ مدرک و سند قاطعی تاکنون در پشتیبانی از این ادعاها ارایه نشده است.»
پایان شبح کمونیسم و نیاز به دشمن جدید
به اعتقاد پورتر، بحران هستهای ایران به دنبال یک برنامه سیاسی مخفی که توسط گروهی از سیاستگذاران آمریکایی دنبال میشد؛ ایجاد شد و اسراییل بعدا وارد این داستان شده و هیزم افروختن آتش آنرا فراهم کرد. داستان با حمایت آمریکا از عراقیها در جنگ بین ایران و عراق در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی آغاز میشود. سپس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به یک نقطه حیاتی در این سناریو میشود. به نوشته پورتر «پایان شبح کمونیسم و خاتمه جنگ سرد بهانه سازمان سیا برای تداوم سیاست بازدارندگی را از بین برد. راهحل این گروه از سیاستگذاران آمریکایی برای تداوم تخصیص بودجههای هنگفت به این سازمان ابداع یک تهدید جدید بود: ظهور تسلیحات کشتار دستهجمعی (واژهای فینفسه مبهم است) و تروریسم. ایران، که در بالای لیست قرار داشت، تهدیدی بود که «سازمان سیا» را نجات داد.»
پورتر مينويسد: «تشديد فشارها بر ايران در زمان دولت کلينتون نيز هنوز حاصل همان انگيزههاي اداري بود که در پايان جنگ سرد شکل گرفت اما سرعت بيشتري گرفت زيرا اينبار به کوششهاي دولت اسرائيل براي نشان دادن ايران بهعنوان يک تهديد بزرگ براي صلح جهاني گره خورد.»
تقویت منافع سازمان سیا با دستیابی محافظهکارانو به کاخسفید در زمان جورج بوش (پسر) دستیابی ایدئولوگهایی چون دیک چنی، پل ولفوویتز، جان بولتون و رابرت گیتس به سمتهای بالای دولتی، باعث تشدید تنشی بین ایران و آمریکا شد. آنها برنامهای را برای مشروعیتزدایی از حکومت ایران با هدف سرنگون کردن آن (با استفاده از واژه تقدیس شده «تغییر رژیم») آغاز کردند.
پورتر مینویسد: «همین تلاشهای تهاجمآمیز ایالات متحده بود که ایران را مجبور کرد، برای دستیابی به فناوری موردنیاز برای برنامه هستهای غیرنظامی خود، به معاملات در بازار سیاه روی بیاورد.» همزمان ایران نیاز خود به دریافت سوخت برای رآکتور آزمایشی در دانشگاه تهران و برای مصارف درمانی را به آگاهی آژانس بینالمللی انرژی اتمی رساند و از این نهاد برای تأمین نیازهای خود درخواست کمک کرد ولی با پاسخ مناسب روبهرو نشد. در این دوران ایران با کمبود شدید برق روبهرو شد و جهت رفع این مشکل مجددا به فکر راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر افتاد که ۹۰درصد ساختمان و تأسیسات آن توسط شرکت زیمنس آلمان تکمیل شده بود. آلمان تحت فشار آمریکا از تکمیل پروژه نیروگاه اتمی بوشهر خودداری کرد و هیچ کشور غربی دیگری حاضر به همکاری با ایران در این پروژه نشد.
نقش کلیدی «رابرت گیتس»
فردی که با این حیله سازمان سیا را نجات داد و تداوم حیات و تأمین بودجه آن را تضمین کرد کسی نبود جز رابرت گیتس Robert Gates. او در زمانی که دانشجو بود به استخدام سازمان سیا درآمد و سپس در ماجرای ایران - کنترا در زمان ریاستجمهوری ریگان جزو کسانی بود که بهعنوان یکی از شهود به کمیسیون تحقیق این ماجرا احضار شد. بهرغم خطاهای فراوانی که سازمان سیا در دهههای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی مرتکب شد، که مستمرا مورد انتقاد قرار میگرفت و رابرت گیتس نیز در برخی از ناکامیها نقش داشت، ولی او نردبان ترقی را در نهادهای اطلاعاتی آمریکا طی کرد و به مناصب حساس دست یافت.
او بین سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ بهعنوان معاون مدیر اداره اطلاعات ملی و از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ خورشیدی بهعنوان معاون مشاور امنیت ملی فعالیت کرد که مقامی بالاتر از موقعیت قبلی بود. نهایتا در سال ۱۳۷۰ پس از جنجال فراوان؛ وی به سمت رئیس سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) برگزیده شد.
یکی از برجستهترین موضوعات کتاب «بحران ساختگی» به دوران جورج بوش (پدر) برمیگردد. پس از پایان جنگ ایران و عراق و در سال۱۳۶۸ خورشیدی بوش مایل بود که مناسبات خود را با ایران بهبود بخشد و تحریمهایی را که پس از ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا و در طول جنگ علیه ایران وضع شده بود را بردارد. در آن زمان تعدادی آمریکايی در لبنان به گروگان گرفته شده بودند و علیاکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت تلاش فراوانی برای رهايی آنها کرد. بوش ضمن قدردانی از این تلاش خواهان بهبود مناسبات با ایران بود و در این نظر از حمایت برنت اسنوکرافت، مشاور امنیت ملی خود هم بهرهمند بود ولی بهطور ناگهانی همه تلاشها متوقف شد. این همان نقطه مهمی بود که رابرت گیتس بهعنوان یک نقشآفرین مهم در حمله به ایران ظاهر شد.
بنا به نوشته پورتر در صفحه ۸۷ کتاب «بحران ساختگی»، بوش و اسنوکرافت خواهان بهبود روابط با ایران بودند ولی مابقی اعضا تیم امنیت ملی و بهطور خاص رابرت گیتس به شدت مخالف این تلاش بوده و تأکید میکردند که «ایران عمیقا در فعالیتهای تروریستی دیگر نقش دارد که بهبود روابط را بسیار مشکل میسازد» ولی توضیحی در مورد آن فعالیتهای تروریستی نمیدهند. لذا تصمیم به متوقف کردن بهبود روابط با ایران، نه بر پایه اسناد و مدارک، بلکه براساس یک تصمیم سیاسی اتخاذ شد.
بعد از اینکه رابرت گیتس به ریاست سازمان سیا منصوب شد پراکندن اطلاعات غلط ادامه یافت. بر پایه اسنادی که پورتر بهدست آورده؛ گیتس اولین کسی بود که در اظهارات خود در برابر کمیسیون قوای مسلح کنگره آمریکا در ۷ فروردین ۱۳۷۲ بدون ارایه سند یا مدرکی گفت «ایران درحال دستیابی به قابلیت تولید سلاح کشتارجمعی و خواهان کسب توانايی ساخت سلاح اتمی است». به نظر میرسد که جمله «قابلیت تولید سلاح اتمی» از همین زمان مرسوم شده باشد.
منع فناوری هستهای = منع توسعه ملتها
وی در همان جلسه توضیح داد که برخی از فناوریهای هستهای که کاربرد مشروع غیرنظامی دارند میتوانند کاربرد نظامی هم داشته باشند و در پاسخ به سوالی در مورد محدود کردن خرید و فروش فناوری هستهای که کاربرد دوگانه دارند، گفت: «محدود کردن خرید و فروش فناوری هستهای به منظور جلوگیری از گسترش سلاح هستهای باعث محدود شدن توانايی ملتها برای توسعه و مدرنیته میشود.»
به نوشته پورتر این صریحترین اعتراف یک سیاستگذار آمریکايی به این امر است که آنها از تأثیرات منفی محدود کردن خرید و فروش فناوری هستهای در قابلیت ملتها برای توسعه آگاه هستند با این حال از این نقطه به بعد صحنه برای «دیونمايی» ایران آماده شد. اگرچه «ارزیابی اطلاعات ملی آمریکا» منتشره در سال ۱۳۷۱ تأکید داشت که ایران تهدیدی برای آمریکا محسوب نمیشود ولی اظهارات گیتس بهصورت مشیء رسمی دولت بوش تا پایان ریاستجمهوری او درآمد و این امر نشان میدهد که نفوذ و تأثیرگذاری گیتس در تعیین خط مشیء سیاسی دولت آمریکا تعیینکننده بوده است.
رویای تغییر نقشه خاورمیانه
پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در خاک آمریکا، دولت بوش (پسر) به زیر سلطه فکری و ایدئولوژیک نئوکانها (محافظهکاران جدید) درآمد که در زمان دولت پدرش هم فعال بودند. آنها منتظر موقعیتی برای تعقیب سیاست «تغییر رژیم» در خاورمیانه میگشتند و این بهانه با آن حادثه تروریستی فراهم شد و اعلام کردند که ایران به دنبال یک برنامه محرمانه تولید سلاح اتمی است. درواقع ایران در سالهای آغازین دهه ۱۳۶۰ خورشیدی برای دریافت سوخت نیروگاه آزمایشی تهران و نیروگاه ناتمام بوشهر رسما از آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخواست کمک کرد ولی آمریکا تمام تلاش خود را به کار بست که ایران به اورانیوم غنی شده دست پیدا نکند، بهرغم اینکه ایران بهعنوان کشوری که معاهده منع گسترش سلاحهای اتمی را امضاء کرده بود قانونا حق داشت به سوخت اتمی برای مصارف صلحآمیز دسترسی داشته باشد. به نوشته پورتر، ایران زمانی آغاز به خرید تجهیزات برای غنیسازی اورانیوم کرد که تمامی تأمینکنندگان تجهیزات فوقالذکر تحت فشار آمریکا از معامله با ایران خودداری کردند. بنا به تحقیقات پورتر، آژانس هیچگاه سند یا مدرکی دال بر تلاش ایران برای ساختن بمب اتمی دست نیافت ولی اظهارات رابرت گیتس برای نئوکانها کافی بود تا جهت ساقط کردن حکومت ایران از طریق نظامی برنامهریزی کنند. محمد البرادعی، رئیس سابق آژانس از آن پس مورد بيمهری آمریکا قرار گرفت به دلیل اینکه او این فرضیه را که ایران به دنبال کسب توانايی سلاح اتمی است، قبول نداشت. اما جانشین او یوکیو آمانو، سازشکار بود و با این خواست آمریکا همراهی نشان میداد. برخی مکاتباتی که توسط سایت «ویکی لیکس» منتشر شد جنبههای پنهانی این مراودات را برملا میسازد.
آژانس پس از انتصاب آمانو صریحا مدعی نشد که ایران به دنبال ساخت سلاح اتمی است ولی به زبان مبهمی در گزارشات خود مدعی شد که «آژانس نمیتواند امکان تلاش ایران برای ساخت سلاح اتمی را رد کند». چند تلاش ایران در زمان جورج بوش در سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۵ برای روشن ساختن جنبههای ناشناخته و مبهم فعالیتهای هستهای ایران به دلیل حضور نئوکانهايی همچون جان بولتون که بهعنوان سفیر موقت آمریکا در سازمانملل فعالیت میکرد، با شکست مواجه شدند.
سپس لابیهای قدرتمندی همچون موسسه انترپرایز آمریکا (AEI) و موسسه مطالعات خاورنزدیک واشنگتن (WINEP) و کمیته امور عمومی آمریکا و اسراییل (AIPAC) معروف به آیپک تمام نفوذ خود را در کنگره بکار بردند تا تحریمهای اقتصادی علیه ایران وضع شوند. آنها همچنین از حمله نظامی چه توسط آمریکا و چه اسراییل حمایت میکردند. جلد کتاب پورتر تصویر نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل را نشان میدهد که یک کاریکاتور طراحی شده توسط استودیوی «وارنر برادرز» که برای یک کارتون کشیده شده بود را هنگام سخنرانی در سازمانملل بهدست گرفته است.
در سال ۱۳۸۵ خورشیدی جورج بوش، رابرت گیتس را به وزارت دفاع آمریکا منصوب کرد. او پس از ترک سازمان سیا مدتی بهعنوان رئیس یک دانشگاه در ایالت تگزاس مشغول به کار بود. پس از انتصاب به وزارت دفاع؛ گیتس برنامه «ایرانهراسی» را در ارتباط نزدیک به نخست وزیران متعدد اسراییل در دولتهای مختلف آمریکا ازجمله در دولت باراک اوباما پیش برد.
پس از انتخاب باراک اوباما، گیتس همچنان بهعنوان وزیر دفاع به کار خود ادامه داد. اگرچه باراک اوباما هنگام مبارزات انتخاباتی به قصد خود برای حل دیپلماتیک اختلافات با ایران تأکید میکرد ولی سیاستهای دوران جورج بوش تا زمان خروج رابرت گیتس از کابینه اوباما در وزارت دفاع و کاخسفید دنبال شد. تنها با خروج گیتس از کابینه اوباما بود که گشایشی در مذاکرات با ایران پدید آمد و سپس با انتخاب حسن روحانی تلاش برای حل جدی و قطعی بحران اتمی در دستور کار آمریکا قرار گرفت.
نویسنده کتاب معتقد است که همین سیاست در زمان اوباما ادامه داشت و علت اصلی آن حضور رابرت گیتس در پست وزیر دفاع آمریکا بود. گیتس در زمان بحران ایران - کنترا در دولت ریگان نقش داشت و در زمان ترسیم ایران بهعنوان تهدید اصلی پس از فروپاشی بلوک شرق رئیس سازمان سیا بود. او در ارتباط نزدیک به نخست وزیران متعدد اسراییل پروژه «ایرانهراسی» را مستمرا در دولتهای مختلف آمریکا ازجمله در دولت باراک اوباما پیش برد. به عقیده پورتر گشایش در مناسبات ایران و آمریکا، آغاز مذاکرات محرمانه بین دو کشور و تلاش برای حل این بحران ساختگی تنها پس از بازنشسته شدن رابرت گیتس و خروج او از کابینه اوباما در سال ۱۳۹۱ میسر شد.
پورتر مدارکی ارایه میدهد مبنیبر اینکه سیاستهای آمریکا و اسراییل درباره ایران از منافع سیاسی و سازمانی ناشی شدهاند نه از تجزیه و تحلیل دقیق و واقعگرایانه برنامه هستهای ایران، که تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی هستهای قرار دارد.
نئوکانها و طرح تغییر رژیم ایران
به نوشته پورتر، بهرغم فاجعه ویتنام، در میان مقامات رسمی دولت فدرال آمریکا، گروههای فشار و رسانههای آمریکا، یک گرایش و یک ساختار قدرت برای حفظ تمایل و آمادگی دایمی برای جنگ وجود دارد. وی مینویسد: «ریشه ورود آمریکا به موضوع کسب فناوری هستهای در ایران به خصومت آمریکا با رژیم جدید حاکم بر ایران و از دست دادن قدرت نفوذ در آن کشور برمیگردد؛ همین عامل بود که زمانی باعث شد آمریکا آمادگی صدام برای حمله به ایران را یک فرصت برای تغییر حکومت ایران ببیند. بنابراین این انگیزه اصلی و اولیه است. از سوی دیگر، انگیزه دیگری که در اواخر دهه ۱۳۶۰ خورشیدی یا اوایل دهه ۱۳۷۰ خورشیدی همزمان با پایان جنگ سرد نمایان شد، جایگزین کردن تهدید اتحاد جماهیر شوروی، که درحال از بین رفتن بود، با تهدید گسترش تسلیحات کشتارجمعی است. همین انگیزه باعث شد تا سازمان سیا بهطور خاص و همچنین پنتاگون از فرصت استفاده کردند تا نظریه تهدید تسلیحات کشتارجمعی از جانب ایران را برجسته کنند.
این انگیزه اصلی نهاد امنیت ملی ایالات متحده برای معرفی ایران بهعنوان یک تهدید بود و این روند در طول دهه ۱۳۷۰ پیگیری شد. با روی کار آمدن «جورج بوش» (پسر) و قدرتگیری نئوکانها (محافظهکاران نو)، انگیزه جدیدی مطرح میشود و آن هم تغییر رژیمهای سیاسی است، نه فقط در عراق بلکه در سرتاسر خاورمیانه و در بالاترین نقطه آن در ایران. این هدف نهایی بود که باید دستکم بخشی از آن از طریق اقدام نظامی به دست میآمد. لازمه اقدام نظامی نیز، ایجاد این تصور بود که تهدید دستیابی ایران به سلاح هستهای، تهدیدی جدی است.»
پورتر با بررسی مطالب منتشر شده در رسانههای مختلف گفتاری و نوشتاری آمریکا و مصاحبه با نویسندگان آن مطالب توضیح میدهد که پوشش رسانهای اخبار فعالیتهای هستهای ایران به شکل گسترده، هماهنگ و حاوی اطلاعات ساخته شده در واشنگتن و تلآویو؛ توسط رسانههای غربی دنبال میشود. او بهطور خاص به مقالاتی اشاره میکند که در روزنامههای نیویورکتایمز، واشنگتنپست و لسآنجلس تایمز و شبکه رادیويی عمومی - ملی آمریکا منتشر شده است که مورد استناد بسیاری رسانههای دیگر نیز قرار گرفتهاند. وی توضیح میدهد که اسراییل تنها کشور جهان است که دفتری خاص برای هدایت رسانهها و افکار عمومی علیه برنامه هستهای ایران ایجاد کرده است.
کامپیوتر رمزآلود و نقش مجاهدین خلق(سازمان منافقین)
پورتر یک فصل کامل کتاب را به «اسناد رازآلود کامپیوتر همراه (لپتاپ)» و اسنادی که ادعا میشد در این کامپیوتر همراه متعلق به یکی از کارمندان سازمان انرژی اتمی ایران پیدا شده؛ اختصاص داده است. این اسناد که ثابت میکرد ایران پیگیر ساخت سلاح هستهای است توسط نماینده سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در یک کنفرانس خبری در واشنگتن افشاء و این سازمان مدعی شد که آن اسناد را از طریق ارتباطات پنهانی خود درون حکومت ایران بهدست آورده است. پورتر از طریق مصاحبه با یکی از ماموران سرویس اطلاعاتی آلمان مطلع میشود که این اسناد توسط سازمانهای اطلاعاتی اسراییل تولید و به سازمان مجاهدین خلق ارایه شده تا در اواسط سال ۱۳۸۳ خورشیدی به سازمان اطلاعات آلمان تحویل داده شوند. آلمان موثق بودن آن اطلاعات را مورد تردید قرار داد و این موضوع را به اطلاع آمریکا رساند ولی دولت بوش بدون توجه به این هشدار آن را بهعنوان مدرکی موثق و مستدل برای اعمال فشار بر آژانس و ایران بهکار گرفت.
پورتر دلیل ساختگی بودن این اسناد را در اشتباه فاحشی میداند که در مجموعهای از مطالعات رخ داده؛ مطالعاتی که حاکی از ادغام برنامه تسلیحات هستهای ایران با برنامه موشکهای میانبرد شهاب۳ بود، درحالیکه ایران برنامه موشکی شهاب ۳ را در سال ۱۳۷۹ خورشیدی به منظور کار روی یک مدل بسیار پیشرفتهتری که در مردادماه ۱۳۸۳ آزمایش شد، متوقف کرده بود. ظاهرا ماموران اطلاعاتی اسراییل زمان کافی برای اصلاح این خطا پیدا نکردند و آن اطلاعات غلط را تحویل سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
داده بودند. یکی از دلایل اثبات منشأ اسراییلی اسناد این است که مجاهدین خلق (منافقین) از توانایی کافی برای جعل چنین حجم انبوهی از اسناد هستهای برخوردار نبود و دلیل دیگر نیز ارتباط آشکار شده این سازمان با سازمانهای اطلاعاتی اسراییل در گذشته بود. این سازمان مشابه همین ادعا را در مورد مرکز اتمی نطنز مطرح کرد درحالیکه بنا به نظر پورتر؛ آمریکا و اسراییل از زمان گودبرداری مرکز نطنز از فعالیتهای ساختمانی آن اطلاع داشتند ولی مطمئن نبودند این محل برای چه منظوری ساخته میشود. عکسهای ماهوارهای مرکز نطنز توسط موساد به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) تحویل داده شد تا اعتبار بیشتری در افکار عمومی پیدا کند. نماینده یک گروه سلطنتطلب به پورتر توضیح میدهد که موساد برای تحویل این اسناد به چند گروه مخالف حکومت ایران مراجعه کرد ولی تنها سازمان مجاهدین (منافقین) حاضر به قبول و افشاء آن شد.
آژانس و فشار
روزافزون آمریکا
از طرف دیگر محمد البرادعی، مدیرکل وقت سازمان انرژی هستهای در خاطرات خود بیان داشته که اسراییل این اسناد و گزارشهای اطلاعاتی را بهصورت مستقیم به آژانس ارایه کرده بود، اسنادی که بیان میکند ایران حتی پس از سال ۱۳۸۲ نیز روی تسلیحات هستهای کار میکرد، ادعایی که کاملا در تضاد با گزارش اطلاعاتی سازمانهای آمریکا در سال ۱۳۸۶ بود. در این اسناد اطلاعاتی وجود داشت که مدعی بودند ایران یک سیلندر فلزی بزرگ ساخته تا تسلیحات هستهای ساخته شده در پایگاه نظامی پارچین را در آن آزمایش کند. آژانس با انتشار این ادعا در گزارش آذرماه ۱۳۹۰ آن را تبدیل به یک موضوع خبری بزرگ ساخت. اما غیر از گزارش اطلاعاتی اسراییل هیچ مدرک دیگری در حمایت از این ادعای بسیار تردیدبرانگیز ارایه نشده است.
پورتر نشان میدهد که اسرائیل، جورج دبلیو بوش و سپس دولت اوباما، چگونه توانستند اقدامات مختلف صورت گرفته توسط دولتهای غربی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی را بهطور موفقیتآمیزی، بهعنوان واکنش نسبت به یک تاریخ طولانی اقدامات مخفی ایران در جهت نظامی کردن برنامه هستهای آن به نمایش بگذارند. نویسنده ضمن مصاحبه با کارشناسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی روشن میسازد که آمریکا از نقش محمد البرادعی بهعنوان رئیس آژانس راضی نبود چون او در مقابل فشارهای سیاسی برای تغییر نظر آژانس مقاومت میکرد.
با کنار رفتن البرادعی راه برای همراهی آژانس تحت مدیریت یوکیا آمانو با خواستههای سیاسی آمریکا هموار شد و گزارشات این موسسه که مبنای اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران بودند با انگیزههای سیاسی تنظیم شدند. مطالعه این کتاب و انبوه اسناد دست اول ارایه شده در آن سوالات زیادی حول انگیزه اعمال فشار سیاسی و اقتصادی علیه ایران مطرح میکند. البته در این میان ضعف ایران بهخصوص در زمان دولت احمدینژاد و رفتارها و سخنان تحریکآمیز او را نباید از نظر دور داشت؛ سخنان و مواضعی که نهتنها کمکی به کاهش فشار بر ایران نمیکرد بلکه بهانههای جدیدی برای اعمال فشار بیشتر بهدست غرب میداد. در این میان مردم ایران بار سنگین تحریمهای اقتصادی را متحمل شده و کماکان میشوند. نقد و بررسی کتاب «بحران ساختگی: داستان ناگفته خطر اتمی ایران» کماکان در محافل سیاسی؛ مطبوعاتی و دانشگاهی آمریکا ادامه دارد. خانم شیرینهانتر استاد دانشگاه جرج تاون در واشنگتن در مورد این کتاب چنین نظر داد: «کسانی که مسائل مربوط به ایران و روابط ایران و آمریکا را پیگیری میکنند، میدانند که پرونده هستهای ایران ارتباط نزدیکی با موضوعهای دیگر و استراتژیهای روبهرو شدن با ایران دارد. اکنون گرت پورتر از طریق تحقیقاتی دقیق و گسترده، عمق این ارتباط را نشان داده است. تحلیلگران مسائل ایران با فهمیدن درست این ارتباط، میتوانند تحلیلهای بهتری در مورد آینده پرونده هستهای ایران داشته باشند.»