شهرام شهيدي طنزنویس [email protected]
بعضی وقتها خودت را مدیون کسانی میبینی که اصلا باورت نمیشود؛ مثلا من این روزها خیلی مدیون یک فیل ماده هستم. نخیر؛ در کنیا زندگی نمیکنم. من در همین تهران پر دود خودمان زندگی میکنم و همینجا یک فیل کاری کرد که مدیونش باشم. راستش حرفه روزنامهنگاری خودش به خودی خود پیچیده و عذابآور است اما شاخه طنزنویسیاش که یک سور هم به آن زده. دیروز سردبیر صدایم کرد و گفت چرا مطلبت اینجوری است؟ پرسیدم چهجوری؟ گفت: با من بحث نکن. همین که من میگم. این مطلب را میشود چاپ کرد؟ نگاه کردم دیدم در مورد ناتوانی برخی ارگانها در رعایت نکات ایمنی نوشتهام. گفتم نوشتن در مورد لزوم رعایت نکات ایمنی حرف بدی است؟ سردبیر گفت: من تو را میشناسم. تو مینویسی نکات ایمنی اما در اصل داری به من و ما طعنه میزنی. گفتم در مورد مصاحبه... فوری پرید وسط حرفم و گفت: اصلا و ابدا. در مورد هر مصاحبهای بنویسی فکر میکنند به پریشب برمی گردد. کمی فکر کردم و گفتم بودجه خوبه. بررسی لایحه بودجه ازجمله اخباری است که....
نمیگذارد حرف تو دهان آدم خیس بخورد. گفت: لازم نکرده. تو خوشت میآید هی این تلفن زنگ بخورد که چرا به ما طعنه میزنی؟ آن هم درست روزی که منشیام رفته مرخصی زایمان و خودم باید تلفنها را جواب بدهم؟
آچمز شده بودم. گفتم در مورد فلسفه اول مرغ بود یا تخممرغ بنویسم؟ پرسید: شهیدی؟ با من مشکل داری؟ پدر کشتگی داری؟ فکر میکنی میشود در مورد تخممرغ نوشت؟ گفتم: خب گردوغبار و ریزگردها... خیلی هم ایده خوبی است. محیطزیستی... داغ و مهم. سردبیر سرش را خاراند. بر و بر به من نگاه کرد. گفت تو خجالت نمیکشی از موضوع زیستمحیطی دردناکی میخواهی پول در بیاوری؟ گفتم: به خدا الان صفحهبند زنگ میزند و با عرض معذرت یکی از رختهایم را میکشد سرم. زودتر تصمیم بگیرید. حمله ترکیه به سوریه چطور است؟ خوب نیست؟ خودکارش را کرد تو سوراخ گوشش و آن را خاراند. بعد از چند ثانیه گفت: وقتی هنوز تکلیف طرفداری یا عدم طرفداری ما معلوم نیست پس صلاح هم نیست که در موردش بنویسیم. گفتم فقط میماند در مورد مسکن مهر و.... گفت: اون که هیچی. بین دو جناح دعوا راه نینداز و آتش بیار معرکه نشو. گفتم پس در مورد سوانح دریایی... سردبیر حرفم را قطع کرد و گفت: خاک بر سرت که میخواهی از مرگ مردم پول در بیاوری. گفتم: در مورد نحوه پرداخت وامهای ازدواج که میشود نوشت؟ سردبیر نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت: انتقاد از بانکها و موسسات مالی در شرایط حساس کنونی اصلا صلاح نیست. گفتم پس هیچی. فیلَم زاییده! چشمان سردبیر برقی زد و گفت: آهان همین. بهترین خبر است. یک طنز سیاسی در مورد نخستين بارداری یک فیل در تهران پس از 500 سال بنویس. جوری که چپ و راست و اصولگرا و اصلاحطلب و میانهرو را بزنی و معلوم هم نشود که کی را زدهای. فیل خوب است. بدو برو صفحهبند معطل مانده!
* نام کتابی از شادروان قاسم هاشمینژاد