مهدی مالمیر روزنامهنگار
در روزهای گذشته دو رویداد به وقوع پیوست که حرف و حدیثهای فراوانی را در میان مردم به راه انداخت. نخست افشاگری شهردار کنونی تهران بر علیه عملکرد شهردار پیشین و دیگری ساخت کشتی مطلای قرآنی... نکتهای که این دو ماجرا را به هم نزدیک میکند این است که در شرایطی که هنوز چند روزی از شلوغیهای اوایل دی ماه امسال نگذشته و مردم همچنان در انتظار سیگنالهای مثبت از سوی مدیران جامعه نشستهاند، این دو ماجرا نهتنها آبی بر آتش هزاران پرسش مردم نپاشاند بلکه آتش پرسشهای مردم را تیزتر کرد: چرا در شرایطی که در کشور هزاران تن نیازمند قوت لایموت روزانه هستند، برخی به خود اجازه دست زدن به چنین تجملاتی مثل ساختن کشتی مطلای قرآنی میدهند؟ آن هم در حالوهوایی که هیچ مرجع مذهبی این خاصه خرجیها را مجاز ندانسته است و اساساً گوهر دین اسلام با چنین نمایشهایی سخت بیگانه است! چرا مدیری که با هر عینکی به کارنامه او بنگریم جزو ورشکستگان به تقصیر به شمار میرود و شهر تهران را به جنگلی از بتون آرمه و چه و چه بدل کرده است، در شرایط ضعف دستگاههای نظارتی وعدم پاسخگویی به مردم، به ناگاه نوای ریاستجمهوری ساز میکند؟! چرا در جامعه ما هر مدیری یک ویرانه یا زمین سوخته از مدیران پیش از خود تحویل میگیرد؟ و پرسش بزرگتر اینکه چرا در کشور ما روند آرام اطلاعرسانی که لازمه امنیت روانی شهروندان است تبدیل به افشاگریهای اعصاب کوب میشود؟ این دست ماجراها افزون بر اینکه دمار از روزگارِ سلولهای عصبی مردم در میآورند، به تولید خشونت و رنجش نیز دامن میزنند! در همین دو ماجرا میشود ضعفهای اساسی اداره کشور را نشان داد: از فقدان نظارت درست بر دستگاههای دولتی گرفته تا نادیده گرفتن بخشی از نیازهای شهروندان در سیاستگذاریها و عدم گردش آزاد اطلاعات و... در این دو رویداد کاملا به چشم میآید. این ضعفها آنچنان رگ و پی جامعه را درنوردیده است که با پنس جراحی و دستگیر کردن مفسدان اقتصادی مثل بابک زنجانیها و افشاگریهای گاه و بیگاه فلان مسئول و بهمان وزیر درمان نخواهد شد. این روزها که ذهن و ضمیر شهروندان از پرسشهای بیشماری گرانبار است، این دست رویدادها آنچنان که گفته آمد تنها میتواند بر میزان دل چرکینیها بیفزاید و زمینه رفتارهای خشن را تدارک ببیند. مردم امروز بیش از هر چیزی درک متقابل از سوی مدیران جامعه چشم دارند. ساختن کشتی مطلا با هزینه گزاف در زمانهای که میلیونها تحصیلکرده بیکار سربار خود و خانوادههایشان هستند، هرچه باشد نشان از درک متقابل مدیران و مردم نیست! افشاگریهای غیربهداشتی، عصبی و ناگهانی در شرایطی که شهروندان گرفتار هزاران چالش بزرگ و کوچک روزانه هستند و اعصابشان پیوسته تحت فشار است، در تحلیل نهایی درمان موقت هم نیست و دردی را از جامعه دوا نمیکند و چنبر مشکلات ما را نمیگسلد! در شرایط پیچیده امروز، بهجا است مدیران کشور وسواس بیشتری نسبت به حساسیتهای مردم از خود نشان دهند و گوش و چشم را بر واقعیتهای همه جا حاضر کشور نبندند! مردم همچنان منتظر دریافت کردن نشانههای مثبت از سوی ادارهکنندگان جامعه نشستهاند؛ حق است که سیاستگذاران جامعه بیش از این آنها را چشمانتظار نگه ندارند!