شماره ۴۲۴ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۰ آبان
صفحه را ببند
استادی که شاگردش را نادرخور می‌شمرد

فریدون جنیدی استاد زبان‌های باستانی

«سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل/ بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران». به جای واژه مهر کافی است واژه قهر را بگذارید تا متوجه شوید پس از یک خواب طولانی فرهنگی باید خماری پس از خواب را هم تحمل کنیم. باید بپذیریم که‌ هزار ساله‌ای که از دوره محمود غزنوی به بعد حکومت ایران به دست غیرایرانیان بود در یک دوره ‌هزار ساله این جفاها به فرهنگ ما رفته است.
در طول این ‌هزار ‌سال تنها یک دوره کوتاه در دوران حکومت کریم‌خان زند که لر و ایرانی بود وضع ما خوب بود. به غیر از آن تا پایان قاجار حکومت ما به دست غیرایرانی‌ها بود. پهلوی‌ها هم که ایرانی بودند وضع دیگری داشتند. پهلوی اول فرمان از انگلیس می‌گرفت و پهلوی دوم هم بعد از کودتای 28 مرداد از آمریکا فرمان می‌گرفت. پس وضع فرق چندانی نکرد. در طول این دوره در دانشگاه‌های ما حتی یک کلمه از فرهنگ ایران تدریس نشد.
همه آنچه می‌گفتند را از غرب می‌گرفتند. دانشجوی ایرانی نمی‌داند ایران باستان چه درخشش تابناکی و چه عظمتی در دل خود داشته است، او هنوز مملکت خود را نداشته است. به نظر من وقتی کشوری غارتگر بنایی را ویران می‌کند ساختن بنا از دوباره نیازمند کار پایه‌ای است. ما نمی‌توانیم بنا را به صورت یک باره به وجود بیاوریم. ازجمله مواردی که جهان غرب به آن افتخار می‌کند اندیشه‌ای است به نام حقوق بشر. آنچه غرب به آن می‌نازد همان حقوق‌بشری است که لایه اوزون را ویران کرده، همان حقوق بشری است که دریاها را آلوده کرده و همان حقوق بشری است که جنگل‌ها را از بین برده، همان حقوق بشری که به مردمان ظلم می‌کند و حتی بیماری‌های جدید به وجود می‌آورد. آنها به دنبال به خواب بردن مردم کشورهای دیگر هستند تا بتوانند در بی‌خبری آنها به دزدی‌هایی ادامه دهند که منجر به ویرانی جهان می‌شود. من در کتاب حقوق جهان در ایران باستان برخلاف این عقیده ایستاده‌ام. من می‌بینم که غیر از خوانندگان هیچ دستگاهی و هیچ‌کسی متوجه نشد چنین کتابی وجود دارد. دانشکده حقوق ما متوجه اهمیت این کتاب نشد. شاید با مطرح کردن این کتاب دانشجویان حقوق در کشورمان متوجه شوند آنچه باید در دنیا مطرح شود، حقوق جهان است. در ایران باستان به حقوق یک مورچه هم توجه شده است. مورچه هم باید زندگی خودش را داشته باشد. وقتی دانشکده حقوق ما به این امر بی‌توجه است چه انتظاری می‌شود داشت. این کتاب باید در تیراژ چند‌میلیون چاپ می‌شد و به دست همه مردم ایران می‌رسید تا بدانند نیاکانشان چگونه در ایران زندگی می‌کردند. خودی‌های ما همگی غرب‌زده هستند و همه دارند فرامین غربی‌ها را می‌آموزند. حالا تفاوت ندارد این غرب اروپا و فرهنگ یونانی باشد یا جهان عرب. پیش از حضور ایرانی‌ها هیچ درخششی در دنیای عرب وجود نداشت و آنها هر چه دارند از بعد از اسلام و حضور ایرانیان در حکومت‌هایشان دارند. 90‌درصد نویسندگان آن دوره همه ایرانی هستند. خودباختگان ما کمک کردند فرهنگ غرب درحالی‌که به ما ضربه می‌زند درخشش پیدا کند.
خاطره‌ای در ذهن دارم که مطرح کردنش در این نوشته موضوع را تا حد زیادی روشن‌تر می‌کند. در دوران جوانی به مدت یک‌سال هم در کلاس درس فرهنگ «عیسی صدیق» حضور داشتم. او فرد متکبر و معلوم‌الحالی بود. کم‌سواد و بی‌دانش هم بود اما چون وابسته به دستگاه سیاسی آن دوره بود مسندی به او سپرده بودند. در آخر هم معلوم نشد که آیا با اعزام شدن به فرانسه درس خوانده بود یا نه. می‌گفت: مدارکش در کشتی بوده که در دریا غرق شده و تمام آنها هم از بین رفته است. به‌هرحال هر مدرک تحصیلی در دانشگاه مربوطه رونوشتی دارد اما او هیچ‌کدام از این مدارک را تحویل نداد. به ایران آمد و کم‌کم به مرحله سناتوری هم رسید. فرد بسیار خودخواه و متکبری بود.
او کلاس درسی داشت به نام تاریخ فرهنگ ایران. هر چه در کتابش هم نوشته بود همه از غربی‌ها کپی‌برداری شده بود. در کلاس درسش هیچ‌کس جرأت نفس کشیدن نداشت. روزی سر کلاس درس شروع به سخن گفتن درباره نیکسون کرد و سنگ نوشته‌های فارسی باستان را بررسی کرد. در ادامه با اخم و خشم فراوانی که در چهره‌اش موج می‌زد، گفت: یک فرد اروپایی برای شناخت فرهنگ ایران 30‌سال زحمت کشید، آیا شما حاضرید یک‌سال برای فرهنگ ایران کار کنید؟ همیشه عادت داشت دستش را در جیب جلیقه‌اش بگذارد. در همین حالت پشتش را به کلاس کرد و رفت سر جایش بنشیند. در اين هنگام بر پاي خاسته بودم و چون استاد مرا ديد که ايستاده‌ام، پرسيد: «بله؟ آقا!» چنان‌که آیين کلاس‌هاي او بوده، نام خودم، کلاسم، رشته‌ام را يادآور شدم و استاد گفت: «بفرماييد». من نيز با گرمايي که از نهاد جان و روانم برخاسته بود. گفتم: استاد مگر شما آن ايرانيان را که 30سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمي‌شناسيد؟ مگر فردوسي براي زنده نگاهداشتن انديشه و فرهنگ و زبان ايراني 30‌سال زمان ننهاد، باز آن‌که بارها گفته شده که نان جو نيز بر سفره نداشته است؟ مگر استاد دهخدا بيش از 30‌سال زمان بر سر  فرهنگ ننهاد؟ هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است! شما به جاي آن‌که جوانان را برانگيزيد تا 30 و 40‌سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ايران بنهند، آنان را کوچک مي‌شماريد، تا در خود، ننگ ببينند و خويش را درخور و شايسته سرزنش بشمارند؟ اکنون براي آن‌که بدانيد جوانان ايراني 30سال از زندگي خود را بر سر فرهنگ ايران مي‌نهند. همين جا به شما مي‌گويم: من! فريدون جنيدي! جوان ايراني! تا پايان زمان خود، زندگي خويش را در راه پژوهش در فرهنگ ايران خواهم افشاند! کمی به زمین نگریست و بعد هم با نگاه کردن به من بازگشت و سرجایش نشست. وقتی چنان استاد اعظمی داشته باشیم که این‌گونه دانشجویان را خرد کند و آنها را نادرخور به‌شمارد دانشجو ممکن است با همان فکر
 پیش برود...

 

 


تعداد بازدید :  252