شماره ۱۳۲۴ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۸ دي
صفحه را ببند
سیدجلال حسيني‌خواه، بنیانگذار واحد تولیدی چرم از روزهای سخت کار تا رسیدن به موفقیت می‌گوید
زیبایی ببخشیم
اعتماد اصل سرمایه ما بود، نه وام و مسائل دیگر 18سال بیشتر نداشتم که سه‌، چهار شاگرد بزرگتر از خودم داشتم 10شاگرد بودیم که هفت‌نفرمان مغازه‌ای برای خود دست‌وپا کردیم، اما حالا تنها من در صنعت چرم هستم

فاطمه فرضی- سیدجلال حسینی‌خواه در روزگاران دور، نوجوانی بود که درس خواندن برایش هیچ جذابیتی نداشت و برای همین تا دوم دبیرستان پشت نیمکت‌های مدرسه نشست تا بعد از آن را در کارگاهی سَر کند و با شاگردی، حرفه‌ای را برای آینده بیاموزد؛ شاگردی‌ای که تنها 90 روز طول کشید و بعد از آن وردست صاحبکار به کار ادامه داد؛ برهه‌ای که ماه‌های نخست 7هزار تومان حقوق برایش تعریف شده بود تا انگیزه‌ای شود برای صبح زود از خواب بیدار شدن؛ روزهایی که به‌ سال 74 می‌رسد. حسینی اما با اشتیاق کار را ادامه داد، زمانی که مشمول خدمت سربازی شد کارگاهش را نیز راه‌اندازی کرد؛ کارگاهی کوچک که در یک چرخ، یک بسته چرم و یک میز خلاصه می‌شد؛ کارگاهی که 600هزار تومان پس‌انداز و 200هزار تومان قرض سرمایه اولیه آن شد و به قول سیدجلال، عشق باعث ماندگاری و رشد آن تا به امروز شد. حالا همان کارگاه کوچک به کانادا، استرالیا، ایتالیا و ترکیه صادرات دارد.

  به عقب برگردیم، به دوران نوجوانی‌ات.
دوم دبیرستان بودم که به این نتیجه رسیدم درس خواندن برایم جذاب نیست؛ نتیجه‌ای که به ترک تحصیل منجر شد. خوب به یاد دارم پدر آشنایی داشت که کارگاه کوچکی تمام عشقش بود؛ آشنایی که باعث شد پیشنهاد کار در آن کارگاه نصیب من شود. نخستین واکنش پدر به این پیشنهاد این بود، «حالا کار یادش میدی یا نه.» چون تمام هدف پدر حرفه‌آموزی من بود و بس.‌ سال74 بود که شاگردی را در کارگاهی که کاپشن چرم می‌دوخت، شروع کردم. یادش بخیر روز اول کار استادکارم حرفی به من زد که هنوز به خاطر دارم، «تو حتما یه چیزی میشی. شاگردای زیادی داشتم، اما همه‌شون واسه بازی و تفریح می‌یومدن، اما معلومه تو اومدی کار یاد بگیری.» برعکس درس، علاقه زیادی به کار آزاد داشتم و همین باعث می‌شد انگیزه‌ام برای یادگیری بالا باشد؛ انگیزه‌ای که باعث شد تنها 90روز شاگردی کنم و روزی 250تومان دستمزد بگیرم؛ می‌شد ماهی 7هزارتومان که خرج رفت‌وآمدم می‌شد، البته بعد از آن با صاحب‌کار، کارم را ادامه دادم -اگر اشتباه نکنم یک‌سالی به همین‌ طریق در آن کارگاه کار کردم- و حقوقم شد 120هزارتومان؛ حقوقی که به نسبت سایرین بالا بود و هیچ دلیلی نداشت جز جدیت در کار. خوب به یاد دارم که کارگاه کوچکی بود داخل یک پاساژ؛ پاساژ هر روز 8صبح باز می‌شد، اما من همیشه ساعت 7:30 دم پاساژ بودم و تا دیروقت کار می‌کردم، اما ساعات طولانی کار خسته‌ام نمی‌کرد. هر شب تا دیروقت در کارگاه مشغول کار بودم برای همین موقع برگشت به خانه همیشه چوبی در دست می‌گرفتم؛ بچه‌سن بودم و قابلمه غذایم صدا می‌داد و می‌ترسیدم.
  دوران سربازی برای تو متفاوت بود. چطور با وجود مشمول خدمت بودن به فکر راه‌اندازی کارگاه افتادی؟
مثل همه پسرها به سن‌وسال سربازی رسیده بودم و باید به سربازی می‌رفتم، اما همین مسأله هم باعث نشد دست از ادامه کار بردارم، برای همین 6ماه خدمت بودم که نخستین کارگاه چرم را راه‌اندازی کردم؛ با یک چرخ، یک بسته چرم و یک میز. کارگاهی که پشتوانه آن 600هزار تومان پس‌انداز بود، با 30هزار تومان آن یک بسته چرم خریدم، جایی را اجاره کردم و به مبلغ 200هزار تومان هم یکی از دوستانم چک داد تا بتوانم چرخ بخرم. سرمایه پایین باعث شده بود پیمانکاری کار کنم؛ چرم می‌آوردند،کاپشن می‌دوختم و دستمزد می‌گرفتم، اما کیفیت دوختم بالا بود و مشتری‌ها بیشتر راغب به همکاری می‌شدند. بعد از مدتی برادر کوچکترم هم وارد این صنعت شد و این رویه ادامه داشت تا این‌که دوسال خدمت سربازی تمام شد. در همان برهه‌ هم از کار زیاد فراری نبودم و ساعات طولانی کار می‌کردم. 18سال بیشتر نداشتم که سه‌، چهار شاگرد بزرگتر از خودم داشتم و کمی مدیریت‌کردن‌شان سخت بود. روزانه 10 ساعت کار می‌کردم؛ بیشتر از شاگردانم.
  از ماجرای خرید کارگاهی که در آن شاگردی می‌کردی، بگو.
از سربازی برگشته بودم و سخت کار می‌کردم. برادرم همراهم بود و همین باعث دلگرمی‌ام می‌شد. سه سالی می‌شد به همین منوال کار را ادامه می‌دادیم تا خبر فروش کارگاهی که در آن شاگردی می‌کردم به گوشم رسید؛ کارگاهی که خاطرات زیادی از آن داشتم. دوست داشتم کارگاه را بخرم، اما نقدینگی‌ چندانی نداشتم، درنهایت به صورت اقساط توانستم کارگاه را بخرم؛ مغازه مرغوبی نبود -مغازه‌ای کوچک در یک پاساژ- اما حسنش این بود که سابقه چندساله داشت و شناخته‌شده بود. در آن برهه نیز صاحب کارگاه به پشتوانه صداقت‌مان کارگاه را به‌طور اقساط به ما واگذار کرد.
  خودت را سخت‌کوش و تلاشگر می‌دانی. خاطره‌ای از این سخت‌کوشی داری؟
شعبه دوم که راه‌ افتاد، انگیزه‌ام چند برابر شد و بیشتر از گذشته کار می‌کردم؛ در آن دوران نگهبان پاساژ ساعت 11- 10:30 شب دَر پاساژ را می‌بست و می‌خوابید و از آن‌جایی که من تا نیمه‌شب کار می‌کردم مجبور می‌شدم او را بیدار کنم تا در را برایم باز کند. بعضی شب‌ها خوابش سنگین بود و بیدار نمی‌شد و من مجبور می‌شدم از بالای دَر آکاردئونی که یک فضای 50-40سانتی بود به سختی بیایم بیرون. پنج‌سال مثل برق و باد گذشت و در گوهردشت شعبه سوم شکل گرفت. وقتی از کار زیاد حرف می‌زنم، به‌واقع یعنی تلاش شبانه‌روزی آن هم با جدیت. برایت‌ان خاطره‌ای را می‌گویم تا متوجه سخت‌کوشی شوید. در دورانی که در نخستین کارگاهم کار می‌کردم، برای خرید چرم باید می‌رفتم همدان. به عادت هر روز صبح اول وقت کار در کارگاه را شروع کردم و تا دیروقت کار کردم، بعد تصمیم گرفتم برای صرفه‌جویی در وقت شب به همدان بروم. بلیت نداشتم و مجبور شدم جلوی اتوبوس بنشینم، از فرط خستگی خوابم برده بود و سرم به شیشه اتوبوس خورده بود، اما خستگی زیاد باعث شده بود متوجه درد آن نشوم. وقتی بیدار شدم سرم متورم شده بود. درواقع شبانه‌روز کار می‌کردم.
  مدتی طولانی تجربه کار بی‌وقفه را داشتی، اما به یکباره ترمز را کشیدی. دلیل ایست طولانی‌مدتت چه بود؟
همیشه اتفاقات را نمی‌توان کنترل کرد و برخی اوقات اتفاقاتی که رقم می‌خورند، بی‌توجه به تلاش و پشتکار تو را مجبور می‌کنند ترمز را بکشی. سیدجلال حسینی نیز از این مسأله مستثنا نبود و اتفاقی باعث شد ایست کنم؛ ایستی که چهارسال طول کشید. ایستی که موجباتش را اتفاقی رقم زد که یکی از کارگرها در آن دخیل بود و سکون چهارساله دلزدگی از تولید را برایم به همراه داشت. به همین دلیل دیگر دست به تولید نبردم و اجناس موردنیاز فروشگاه‌ها را از بیرون تهیه می‌کردم، البته همین خرید باعث شد بازدیدهایی از کارخانجات ایتالیا، چین و ترکیه داشته باشم که تجربه خوبی بود؛ تجربه‌ای چهارساله که پشتوانه خوبی برایم شد تا دوباره به دنیای تولید برگردم؛ بازگشتی که حجم تولید را بالا برده بود. در آن بازه چرم مارال 6-5 فروشگاه داشت و به دلیل حجم بالای تولید تصمیم بر این شد به تعداد فروشگاه‌ها اضافه شود یا نمایندگی داده شود؛ هر 10درصد افزایش تولید یک فروشگاه جدید. خوشبختانه کالای ما بازار خود را یافته بود و این دلیلی نداشت جز این‌که سعی می‌کردیم کالای باکیفیت و متفاوت از محصولات مشابه داخلی به دست مصرف‌کننده بدهیم.
  چرا در این رشته ماندگار شدی؟
عشق به کار ماندگارم کرد. من کارم را دوست داشتم و از آن‌جایی که پیشرفتم را به صورت ثانیه‌ای می‌دیدم، برایم لذتبخش بود. همزمان با من حدود 10شاگرد دیگر هم در کارگاه شاگردی می‌کردند، از این تعداد تنها هفت‌نفر همزمان مغازه‌ای برای خود دست‌وپا کردیم، اما درحال حاضر هیچ‌کدام در صنعت چرم نیستند و به شغل‌های دیگری رو آورده‌اند. از آن تعداد شاگرد تنها من صنعت چرم را ادامه داده‌ام و در این حرفه ماندگار شده‌ام.
  طعم ورشکستگی را چشیده‌ای؟
کار زیاد در ساعات طولانی به نوعی با من عجین شده است. من با یک بسته چرم شروع کردم و امروز در میان برندهای چرم جایگاه مناسبی دارم. یک بسته چرم من در دوره‌ای شد دو کاپشن که سه‌برابر در فروشش سود کردم. این سود سه برابری باعث شد برای کار بیشتر ترغیب شوم. کاپشن‌های دست‌دویی که برای تعمیر می‌آوردند، می‌شدند نمونه کار و از مشتریان می‌پرسیدم اگر الگوی کار را می‌پسندند برای‌شان بدوزم. من کار را این‌گونه ادامه دادم و خوشبختانه هیچ‌گاه ورشکستگی را تجربه نکردم؛ ورشکستگی یعنی از بین رفتن تمام سرمایه. در طول این مسیر طولانی فرازونشیب داشتم و طعم ضرر را چشیده‌ام، اما همچنان ادامه داده‌ام تا به این‌جا رسیده‌ام.
  طی این سال‌ها ناامیدی به سراغت آمده؟ و اگر چنین است چطور دوباره شروع کردی و ادامه دادی؟
در همان سال‌های ابتدایی ناامیدی را نمی‌شناختم و با من غریبه بود، اما حالا که مجموعه بزرگ شده، ناامیدی به سراغم آمده! متاسفانه دولت‌ها سیاست اشتباهی را دنبال می‌کنند؛ سیاستی که جز ناامیدی نمی‌تواند حاصلی داشته باشد. وقتی افراد و سازمان‌ها بزرگ می‌شوند، به جای توجه بیشتر به آنها به‌عنوان نخبه یا کارآفرین، مسائل و مشکلاتی را پیش‌روی‌شان قرار می‌دهند که باعث دلسردی می‌شود. دلسردی که مدام برایت تکرار می‌کند سرمایه کلان را از تولید خارج کن! زمانی که مجموعه‌ای کوچک است، دیده نمی‌شود، اما همین که جان می‌گیرد، به چشم می‌آید و همه ارگان‌ها از آن انتظار دارند. واقعیت این است که به همان اندازه که ارزش‌آفرینی می‌کنی به همان نسبت هم دشمن پیدا می‌کنی و اذیت می‌شوی. این اذیت‌شدن‌ها و مشکل‌آفرینی‌ها واقعا انگیزه را سلب می‌کنند. تولیدکننده می‌بیند پول و سرمایه و اشتغالزایی دارد، اما مدام تحت‌فشار است. زمانی که مجموعه بزرگ می‌شود، پول اولویت خود را از دست می‌دهد و موارد دیگری اهمیت دارند که متاسفانه نادیده گرفته می‌شوند.
  ضرر چاشنی تولید است. طی این سال‌ها پشتیبان مالی داشته‌ای یا از وام و تسهیلات کلان استفاده کردی؟
بیشتر افراد از من می‌پرسند سرمایه اولیه را پدرتان در اختیارتان قرار داد! نه. واقعیت این است که من و برادرم با تلاش و درآمد خودمان کار را ادامه داده‌ایم، البته در همه این سال‌ها از وام نیز استفاده کرده‌ایم، اما در حد اعداد و ارقام کوچک، چون وام‌های کلان نیاز به سند و اعتبار داشتند که ما فاقد هر دو بودیم، اما وام‌های کوچکی گرفته‌ایم که در همان دوران واقعا توانسته گره کارمان را باز کند. مسأله‌ای که من همیشه و در هر بحثی به آن اشاره می‌کنم این است که سرمایه ما اعتبارمان بوده. افرادی که با ما کار می‌کردند آن‌قدر به ما اعتماد داشتند که اگر می‌گفتیم 10هزار پا چرم می‌خواهیم بدون گرفتن پول و چک، کالا را در اختیارمان قرار می‌دادند، البته در زمان توافق‌شده حتما به پول خود می‌رسیدند. درواقع اعتماد اصل سرمایه ما بود. نه وام و مسائل دیگر.
  چه سهمی از بازار را در دست داری؟
ما جزو چهار برند نخست ایران هستیم و دومین رتبه فروشگاه‌های زنجیره‌ای را در کشور داریم، البته از نظر تعداد. این‌که بخواهیم بگوییم با این تفاسیر چنددرصد سهم بازار متعلق به ما است، تا به امروز ارزیابی کلانی صورت نگرفته است. اما ما جزو برندهایی هستیم که بیشترین سطح صادرات را به کشورهای مختلف داشته است، البته شاید واحدهایی هم باشند که به‌عنوان مثال در زمینه تولید دمپایی پلاستیکی فعالیت می‌کنند و در زمینه صادرات به لحاظ عددی رقم بالایی را به خود اختصاص داده‌اند، اما صادرات‌شان به عراق است، ولی چرم تولیدی ما، هم بازارهای اروپایی و هم سایر کشورها را دارد. درواقع چرم مارال تنوع صادرات دارد. چهار سالی می‌شود که ما وارد عرصه صادرات شده‌ایم، این نتیجه، حاصل فعالیت چهارساله ما است. البته ما برای صادرات مشتریان ثابتی داریم، اما از ‌سال گذشته خیلی جدی‌تر این حوزه را دنبال می‌کنیم و جامعه هدفی را برای خود ترسیم کرده‌ایم. تا به امروز در نمایشگاه‌های روسیه و اوکراین شرکت کرده‌ایم و دوم آذرماه نیز در نمایشگاه رم خواهیم بود. شرکت در این نمایشگاه‌ها باعث گسترش بازار خارجی‌مان می‌شود.
  شروع کار زمانی که تازه سربازی‌ات را تمام کرده بودی، شعبه دوم‌ را راه‌ انداختی. حالا وضع این شعبه‌ها چطور است؟
در اکثر شهرها شعبه داریم و نخستین آن را در همدان احداث کرده‌ایم. شهرهای معدودی هستند که شعبه نداریم و آن هم در راستای سیاست‌های خاص مجموعه بوده است. در آبان‌ماه نیز همزمان پنج‌ فروشگاه جدید را در شهرهای مختلف احداث می‌کنیم؛ گرگان، کرمانشاه، ایلام و ... کاری که تا به امروز هیچ‌یک از برندها تجربه آن را نداشتند. من متولد همدان و ساکن البرز هستم و به دلیل آشنایی با شهر همدان استارت شعبات را از این شهر زدم.
  از چه زمانی به فکر سیستماتیک‌شدن افتادی و از سنتی‌شدن گذشتی؟
چندسالی می‌شود وارد فضای جدید کاری‌مان شده‌ایم. بنایی ساخته‌ایم به وسعت 2هزارو700 متر در هفت طبقه. در این مجتمع سعی کرده‌ایم متفاوت از سایر تولیدکنندگان داخلی کار کنیم. ما با تمام ایده‌هایی که از اروپا آورده بودیم و با توجه به امکانات موجود، کار را شروع و تمام واحدهای تخصصی و به‌روز را پیاده‌سازی کردیم تا بتوانیم سرویس مناسبی را هم در واحد تولید و هم واحد فروش به مشتریان ارایه بدهیم.
  برای چند نفر اشتغالزایی کرده‌ای؟
در حال‌حاضر 500نفر به‌طور مستقیم در شعبه مرکزی مشغول به کار هستند و اگر اشتباه نکنم چهاربرابر این تعداد نیز به‌طور غیرمستقیم درگیر کارند، درواقع چیزی حدود 2500نفر.
  برگشت به گذشته آرزوی خیلی از آدم‌هاست. اگه به گذشته برگردی، کدام اشتباه را تکرار نمی‌کنی؟
اشتباهی که نباید دیگر تکرار شود اعتماد به برخی افراد بوده است و اگر من برگشتی به گذشته داشته باشم در این اعتمادها بیشتر دقت می‌کنم. یکی از مسائلی که ما دقت زیادی روی آن داشتیم این بود که سرمایه‌مان را دست کسی نمی‌سپردیم. اگر کالایی را می‌فروختیم، اول پول را دریافت می‌کردیم، بعد کالا را تحویل می‌دادیم، البته این برای دورانی بود که به این وسعت کار نمی‌کردیم، چون درحال حاضر باید کالا را تحویل بدهی و یک‌سالی منتظر برگشت پولت بمانی.
  خیلی از خریدوفروش‌های دنیای امروز اینترنتی است؛ چرم مارال چطور؟
ما به‌روز کار می‌کنیم و همانند یک برند باید همه موارد را رعایت کنیم. در فروش اینترنتی درآمد چندانی وجود ندارد و بیشتر خدماتی است که به مشتریان ارایه می‌کند. اما متاسفانه به دلیل تخلفاتی که در این زمینه وجود داشته، فرهنگ‌سازی این نوع خرید وجود ندارد، البته یکی از مشکلات ما در عرصه صادرات نیز همین است که اذعان می‌کنند ایرانیان روی حرف‌شان نیستند و تخلف می‌کنند! این شک و دودلی در فروشگاه‌های اینترنتی نیز وجود دارد و باعث سلب اعتماد خریدار شده است.
  تخصص و تحصیل این روزها در تمام عرصه‌ها و فعالیت‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است، آیا به این مهم پرداخته‌ای؟
بله. از آن‌جایی که من مدرک دیپلم نداشتم، شروع به ادامه تحصیل کردم و توانستم مدرک بگیرم. بعد از آن به ان.بی.ای علاقه‌مند شدم و شروع به تحصیل کردم. در کلاس‌ها و دورهای زیادی شرکت کرده‌ام تا بتوانم ارتقا بیابم. درحال حاضر، 90درصد پرسنل در مقاطع بالا حتی دکترا تحصیل کرده‌اند و حتی در بخش خط تولید نیز ما پرسنل تحصیلکرده داریم. کارکنانی داشتیم که با مدرک کارشناسی وارد مجموعه شده‌اند و حالا در مقاطع بالا تحصیل می‌کنند. در ابتدای کار در عرصه چرم تمام توانم را روی کار متمرکز کرده بودم، اما زمانی که به گستردگی چشمگیر رسیدیم، زمانی را صرف یادگیری و به‌روز کردن علم کردم. درواقع 8-7سال سخت کار کردم و درحال حاضر 12سالی می‌شود که زمانی را برای تحصیل و تحقیق گذاشته‌ام.
  جای رقبا بودی برای تغییر شرایط بازار چه می‌کردی؟
دیدگاه من این است که ما رقیب نداریم البته به این معنا نیست که ما یکتا هستیم، بلکه ما همه را دوست و همکار خود می‌دانیم. ما سیاست متفاوتی از دوستان را دنبال می‌کنیم و هرکدام از دوستان این صنعت سیاست خود را دنبال می‌کنند. اما در مورد این‌که اگر جای رقبا بودم به این توجه می‌کردم که ما در بازار برندهای خارجی را داریم که به راحتی در ایران جولان می‌دهند و کالا را به قیمت نازل عرضه می‌کنند. متاسفانه ما در میان صنعت چرم اتحاد نداریم. تاسف این است که ما هدف مشترکی نداریم و این باعث شده از نظر کیفی و برندی ارتقا پیدا نکنیم. من اگر جای رقبا بودم، ارتباطم را با سایر برندها بیشتر و با آنها همکاری می‌کردم تا به هدف مشترک برسیم. ما باید به جایی برسیم که برند جهانی داشته باشیم. واقعیت این است که در سطح‌ بین‌الملل، ایران را به‌عنوان برند چرم نمی‌شناسند. اگر ما به اتحاد برسیم، بی‌شک در سطح بین‌الملل حرفی برای گفتن خواهیم داشت، همانند ایتالیا و ترکیه که در بحث چرم حرفی برای گفتن دارند.
  چرم مارال در عرصه مسئولیت‌های اجتماعی چه راهکارهایی را در پیش گرفته است.
یکی از دغدغه‌های ذهنی مخاطب در صنعت چرم این است که چرم اصل می‌خرد یا خیر. تمام تلاش ما در این حوزه این است که با در پیش گرفتن یک استراتژی مناسب، ذهن مخاطب را آسوده کنیم تا اگر وارد فروشگاه‌های چرم ما شد، اطمینان داشته باشد که چرم طبیعی می‌خرد. در این عرصه نیز آموزش‌هایی را در شبکه‌های مختلف برای مردم ارایه می‌دهیم تا بدانند چرم طبیعی چه مشخصاتی دارد و خودمان نیز استانداردها را رعایت می‌کنیم. در بحث استفاده از چرم حلال هم فعالیت‌هایی داشته‌ایم و مجوزهایی را نیز به دست آورده‌ایم تا بتوانیم در بحث اجتماعی هم خدمتی کرده باشیم.
  روبه جلو حرکت کردن ....
هیچ وقت به پول فکر نکردم. فکر می‌کنم دلیل این‌که ما موفق شدیم این بود که چند برادر بودیم که پشت هم کار کردیم و در تمام این دوران نگاه پولی نداشتیم، تنها خواسته ما موفقیت بود. چون معتقد بودیم اگر خوب و پرتلاش کار کنیم، بی‌شک به موفقیت می‌رسیم و موفقیت با خود دارایی به همراه می آورد. به اعتقاد من اتحاد برادری بیشترین تأثیر را در کار ما داشت و پرتلاش کار کردن.
  چطور ذهن مخاطب را با محصول‌تان همراه کردی؟
محصول باکیفیت و خدمات متفاوت دلایل اصلی ماندگاری است. راز ماندن در ذهن مخاطب محصول باکیفیت است. ما سعی کردیم متفاوت باشیم و الگوهای‌مان داخلی‌ها نباشند. همه اینها ذره‌ذره تأثیر داشته‌اند تا مخاطب طالب چرم مارال باشد. ما درحال کلنگ‌زنی کارخانه‌ای هستیم که بزرگترین کارخانه تولید محصولات چرم کشور است. کارخانه‌ای با 10هزار متر سالن تولید که برای بیش از‌ هزار نفر به‌طور مستقیم اشتغالزایی خواهد داشت، البته به‌طور غیرمستقیم 5هزار نفر درگیر کار خواهند شد؛ تمام محصولات چرمی از کفش و کمربند و کیف محصولات این کارخانه خواهند بود. ما این مجموعه را به نام امپراتوری چرم ایران می‌شناسیم و به این معنا نیست که ما تهدیدی هستیم برای تولیدکنندگان داخلی، بلکه این مجموعه تامین‌کننده 50درصد بخش صادرات خواهد بود. ما برای ساخت این بنا از مشاوران ایتالیایی بهره برده‌ایم. در آینده مردم برندی خواهند دید جهانی.
  نگاهت به صنعت چرم.
عده‌ای بر این عقیده هستند که محصولات چرم لاکچری هستند، درحالی‌که این‌طور نیست و من به‌شخصه چنین نگاهی ندارم. به‌عنوان مثال کفش محصول لاکچری نیست و اگر بتوانیم با قیمت تمام‌شده مناسب آن را عرضه کنیم، 70درصد مردم از آن استفاده خواهند کرد. محصول پرمصرفی که می‌تواند بازار خوبی هم باشد. صنعت چرم، صنعت خوبی است، اما ورود و ماندن در آن سخت است. رقبای کوچک، رقبای خارجی و داخلی همه اینها کار را در این صنعت سخت کرده‌اند. اگر کسی درحال حاضر بپرسد که می‌توان به امروز چرم مارال دست یافت، پاسخ من منفی است. شاید بتوان پرتلاش کار کرد، اما رسیدن به این مرحله کاری بسیار سخت است.


تعداد بازدید :  251