شادمهر راستین فیلمنامهنویس
رخدادهایی هست که در زندگی روزمره ما مورداستفاده قرار میگیرد. من هم مانند همه با این رخدادها روبهرو هستم. مثلا هر وقت سوار تاکسی میشوم اگر راننده راهنما نزند یا سرعتش از حد معمول بیشتر باشد، به او میگویم: میدانی در هر 20دقیقه یک نفر در حوادث رانندگی میمیرد. در این مواقع بدون استثنا همه لبخند میزنند. گویی مرگ مال همسایه است. کمتر ایرانی است که قبول کند بیشترین میزان مرگومیر در حوادث رانندگی مربوط به کشور خودمان است. از این موضوع استفاده میکنم تا بگویم: ایرانیها، جامعهای کوتاهمدت هستند و هیچوقت برای کاری، برنامهریزی طولانی نمیکنند. بهنظرم این قضیه ریشه اجتماعی ندارد زیرا پدران ما اینگونه رفتار نمیکردند. به نظرم این اتفاق از 4،3 دهه اخیر آغاز شد یعنی از وقتی که کارهایی مهمتر از زندگی کردن پیشرویمان قرار گرفت. همین اتفاق باعث شد دیگر زندگی نکنیم و همیشه به فکر کارهای مهمتر باشیم! از سوی دیگر هیچکس از اساس نمیداند کارهای مهم چه کارهایی هستند اما همه مطمئناند زندگی کردن قطعا کار مهمی نیست. هرکسی هم در ایران رئیسجمهوری شود، وضع مملکت همین است. وقتی این جمله مطرح میشود که در هر 20دقیقه یک نفر در اثر سوانح جادهای جان خود را از دست میدهد و راننده متخلف در پاسخ به این جمله لبخند میزند و بازهم سبک و سیاق رانندگی خود را پیش میگیرد، راهنما نمیزند، کمربندش را جلوی افسر یک دستی میگیرد و هنگام رانندگی با تلفن همراه صحبت میکند، متوجه میشوید پدیدهای در ایران وجود دارد که میگوید مردم مسئولیت تاریخی و زمانی خود را فراموش کردهاند. بهنظر من ریشه مسائلی مثل کمآبی هم به همین موضوع برمیگردد. همه میدانند مسأله کمآبی در ایران مربوط به 100سال گذشته است. کدامیک از مهندسان 90ساله که از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدهاند و همگی هم جزو افتخارات ایران هستند، به تلویزیون میآیند و از سدهایی که ساختهاند عذرخواهی میکنند؟ کدامیک میگویند ببخشید که ما سد ساختیم و ایران بیچاره شد؟ در کتابهای درسی ما نوشتهاند کشت دیم و استفاده کشاورزان از بارانهای موسمی کار اشتباهی است؛ آنها میگویند باید به سمت آبیاری صنعتی برویم. ما با همین یک جمله بیچاره شدیم! در گذشته افتخار ایرانیها این بود که کشت دیم داشتند و حتی در یک زمین به مساحت یکمترمربع هم میتوانستند آنچه میخواهند را با کمترین بارندگیها بکارند. مهندسان ایرانی گفتند هرچه بخواهید میتوانیم به شما بدهیم، فقط کافی است شما به ما آب و زمین بدهید، در حالی که اصالتا گیاهان ایرانی نظیر انگور و گلمحمدی، گیاهان قانعی هستند. این در حالی است که گلمحمدی در طول سال تنها با 19میلیمتر آب، گل میدهد و عصارهاش در عطرهای فرانسوی به کار میرود. این تفکر با مهندسی مدرن مطابقت ندارد. ما عجله داریم و میخواهیم توسعه پیدا کنیم، قناعت را به کناری نهادهایم و زیادهخواه شدهایم. برای رسیدن به زیادهخواهیهایمان حاضریم هر 20دقیقه یک بار هم جان خود را از دست بدهیم. اگر درباره مهندسها حرفی زدم به این خاطر است که خودم هم مهندس هستم. متهم ردیف اول فاجعه کمآبی مهندسی و بهطور ویژه، ادعایی است که میگوید ما میتوانیم هر کاری را با مهندسی انجام دهیم! شعار ایرانیها این است: «گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور» اما قناعت نمیکنند.