شماره ۱۲۹۶ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
کوچه اول

| داود نجفی| مادر خانم آینده‏م زنگ‏زد و گفت: «به آقا پسرتون بگین فردا بیان استخر، اصغرآقا می‏خوان تو آب پسرتونو ببینن» به مادرم گفتم: «این دیگه چه مدلشه؟ نکنه می‏خواد قورباغه‎‏م رو ببینه؟» مادربزرگم گفت: «قدیم رسم بود، مادر و خواهر پسر با عروس و مادرش می‏رفتن حموم، ببینن عروس مشکلی چیزی نداشته باشه، ولی این مدلیشو ندیده بودیم.» خلاصه با ترس و لرز رفتم استخر. شیرجه زدم توی آب تا پدرزن آینده‏م شنای قورباغه‏ام را ببیند. یکم که جوگیر شدم، زیرآبی رفتم، همان‏جا دستش را انداخت دور گردنم و توی آب نگهم داشت و گفت: «همینو می‏خواستم ببینم، مایوی مامان‏دوز پاته که یعنی بچه‌ننه‏ای، دیگه این‌که خیلی زیرآبی می‏ری، تو زندگی با دخترم اگه زیرآبی بری، خودم غرقت می‏کنم» وقتی یک دایره‏ زرد و قهوه‏ای دور بدنم تشکیل شد، بی‌خیال شد و گردن را ول کرد. خلاصه خواستید خط و نشان بکشید، یه چک بزنید زیر گوش طرف، نه این‌که کاری کنید که بدبخت تا آخر عمرش از خجالت مجبور باشد زیرآب زندگی کند.


تعداد بازدید :  427