پولاد امین| این روزها رسانهها و نشریات سراسر دنیا را این گمان که «زنگ خطر برای تلویزیون به صدا درآمده است» پر کرده؛ که این حکایت از پایان یک دوران و به عبارت بهتر آغاز یک دوران جدید رسانهای دارد. دورانی که در تمام ویژگیها و مختصات با دوران تلویزیون متفاوت خواهد بود و آن گونه که آگاهان امر میگویند طلیعهاش را از همین حالا نیز میتوان دید...
هنوز فراموشمان نشده روزهایی را که تلویزیون چنان هجومی به دنیای رسانهای جهان وارد آورد که در کوتاه زمانی تمام رقبا را به حاشیه راند و خود سکاندار این اقیانوس شد. آن روزها، روزهای سیطره کامل تلویزیون بود. سیطرهای که نهتنها رادیو و روزنامه را به حاشیه راند که حتی میرفت سینما را نیز که خود نمایندهای از دنیایی دیگر بود و در وادی هنر، حیاتی پررنگتر از وادی رسانه داشت را نیز به محاق راند. آن روزها تلویزیون یکهتاز دنیای اطلاعات بود؛ با تأثیرگذاری بیش از حد تصور بر زمینههای گوناگونی چون دموکراسی و حرکات دموکراسیخواهانه، آزادی بیان و دیگر مبارزات مطالبهگرانه در چهار سوی دنیا. در چنان روزگاری بود که سازمان ملل به دلیل اهمیت این رسانه بر دموکراسی، آزادی بیان و نیز آموزش عمومی بهطور رسمی روز ۲۱ نوامبر را روز جهانی تلویزیون نامید. اتفاقی که آن روزها مخالفان زیادی داشت و جالب این است که هنوز هم دارد. به گمان مخالفان اختصاص روزی مهم در تقویم به تلویزیون میتوانست بزرگنمایی نقش تلویزیون در تحولات جهانی شمرده شود و آنان تلویزیون را تنها یک وسیله اطلاعرسانی میدیدند و معتقد بودند وقتی روزهایی مانند روز جهانی آزادی مطبوعات، روز جهانی مخابرات یا روز جهانی توسعه اطلاعات وجود دارد، بهتر است تلویزیون را نیز در یکی از آن زمینهها جا داده و در دیگر سوی نقش رسانهها را در همه ابعاد پررنگتر کنیم!
اما به نظر میرسد آن جایگاه قدر قدرتی تلویزیون در دنیای رسانه درحال از دست رفتن است. انتشار مداوم اخباری که همگی حاکی از کاهش مخاطبان تلویزیون هستند؛ این تهدید متوجه جایگاه تلویزیون را برجستهتر پیش چشم میآورد، بهخصوص که تلویزیون به سبک سنتی به معنی انتشار یکسویه اطلاعات از مبدأ به مقصد با وجود وسایل و ابزارهای ارتباطی جدید در روزگار امروز چالشهای بزرگی را تجربه میکند. در حقیقت واقعیتهای کنونی نشان میدهند فضای مجازی این روزها همان موقعیتی را یافته که پنجاهسال پیش تلویزیون از آن برخوردار بود و اگر تلویزیون نتواند رویه خود را همسو با فضای مجازی کند، بازنده این چالش خواهد بود.
تلویزیون و سینما
مخالفان قایل شدن جایگاه ابرقدرتی به تلویزیون در حقیقت در بسیاری از پندارهایشان چندان هم بیراه و دور از واقعیت نیستند. در حقیقت به اعتقاد این گروه با اینکه از اختراع تلویزیون بیش از ۱۰۰سال میگذرد؛ اما هنوز این جعبه تصاویر متحرک نتوانسته فرهنگ مختص خود را به باروری رسانده و به گویشی دیگر مجموعهای از باورها، قوانین و عادات مربوط به خود را به وجود بیاورد. برای درک بهتر این موضوع میشود تلویزیون را با سینما مقایسه کرد. سینما از بدو ظهور از نظر رفتار مخاطبان و فرهنگ استفاده چندان تفاوتی با امروزش نداشته و چنین که به نظر میرسد، اگر عمری برای این هنر-صنعت باشد، در سالها و قرنهای آتی هم نباید انتظار تغییراتی شگرف را در مخاطبشناسی و نیز شیوه برقراری ارتباط با مخاطبان سینما داشت. درواقع از گذشته تا هنوز شیوه ارتباط سینما با مخاطبان به این نحو بوده که عدهای روی صندلیهایی در یک سالن تاریک مینشینند و به یک پرده عریض که فیلم رویش نمایش داده میشود، خیره میشوند. اما چیزی که در مورد تلویزیون اتفاق افتاده، مجموعهای از عادات ناپایدار بوده که البته رابطه مستقیمی با پیشرفت تکنولوژی دارد. این ناپایداری از ظاهر تلویزیون تا رفتارهای تماشاگرانش را میتواند شامل باشد. پنجاهسال پیش، درحالیکه سینما روزهای اوجش را میگذراند و سالنها مدام پر و خالی میشدند، تلویزیون درون جعبهای بزرگ بود و میشود گفت که بیشتر وسیلهای تجملی محسوب میشد تا یک رسانه. جالب اینکه حتی محتوای آن نیز برای مخاطبان چندان اهمیتی نداشت و همین که تصاویری متحرک از پشت یک شیشه به نمایش درمیآمد، کمبود سرگرمی را پر میکرد و برای تماشاگرانش جای شگفتی داشت. اما امروز پس از تکامل چندین نسل از تلویزیون از لامپی به پلاسما و السیدی و الایدی و ... همچنین به وجود آمدن گونهای از برنامهها که خاص مدیومی در ابعاد تلویزیون است، همه چیز دگرگون شده است. رقیبان جدی مانند شبکههای اجتماعی و مجازی بهوجود آمدند که ادامه حیات تلویزیون را با شیوه امروز به صورت جدی به مخاطره انداختند. حتی تلفنهای هوشمند هم امروز میتوانند تلویزیونهایی بدون مرز باشند که تنها با اتصال به اینترنت مخاطبشان را در دریایی از محتواهای بصری مختلف غوطهور میسازند. همین موضوع نیز سبب شده تا در آیندهای نزدیک فرهنگ اینترنت، رفتار مخاطبان را در قبال دستگاههایی مثل تلویزیون شکل دهد. در حقیقت از یک سو کمپانیهای بزرگ پرچمدار تکنولوژی مانند اپل یا آمازون درحال توسعه گروههای محتواساز خود در قالب مجموعههای تلویزیونی هستند و بعید نیست تا چندی دیگر این تولیدات را تنها بتوان در محصولات این ابرکمپانیها مشاهده کرد و از سوی دیگر گسترش «آیپیتیویها» که بستر تلویزیون تعاملی را فراهم کرده است، فرهنگ جدیدی برای مخاطبان ایجاد میکند.
تلویزیونهای تعاملی
سینما پرس چندی پیش در گزارشی درباره تلویزیونهای تعاملی نوشت که در این نوع تلویزیون عرضه محتوا کاملا با تقاضای مخاطب هماهنگ است که این میتواند باعث صرفهجویی بسیاری در هزینه و زمان شود. همهگیرشدن تلویزیون تعاملی از طرفی دیگر میتواند به معنای پایان کار تلویزیون سنتی -به معنای پخش یکطرفه و انتشار یکسویه اطلاعات- قلمداد شود. میشود گفت که در تلویزیونهای جدید شاهد همگرایی کامل مخاطب با دنیای وب خواهیم بود، موضوعی که از وابستگی دنیای امروز به اینترنت سرچشمه میگیرد. حتی همین امروز هم دیگر تلویزیون و اینترنت دو ماهیت جدا از هم نیستند و تلویزیونهای نسل جدید عطش زیادی برای اتصال به اینترنت دارند. برای درک بهتر فرهنگ مخاطبان تلویزیون در آینده مخاطبان تلویزیون کافی است به نوجوانان و رفتار آنها نگاهی دقیق بیندازیم. یک شوخی درباره این نسل جدید در فضای مجازی رایج شده که میگوید آنها با تلفن هوشمندشان فیلم میبینند و با تلویزیون موسیقی گوش میکنند! این خود به تنهایی میتواند همه چیز را درباره تلویزیونهای فردا توضیح دهد!
یگانهشدن تلویزیون و اینترنت
وقتی به آنجا رسیدیم، میتواند به معنای یگانهشدن تلویزیون و اینترنت باشد که مهمترین پیامد این یگانگی نیز این است که تلویزیون به یک ارتباطدهنده تبدیل میشود و دیگر نقش هدایتی توسط محتوا را مانند آنچه امروز اتفاق میافتد، از دست خواهد داد. در حقیقت آن نقش پیامبرگونه که در برخی رسانهها و نزد برخی تفکرها برای تلویزیون قایل بودند، بهطور کامل از بین میرود. با این اتفاق همچنین شاهد نسل جدید مخاطبان خواهیم بود. میتوان گفت که نسل تلویزیون با نسل اینترنت، کاربران کاملا متفاوتی دارد و برای نسل مخاطبان تلویزیونهای سنتی کافی است تا برای قطع ارتباط فقط آن را خاموش کنند و این درحالی است که نسل مخاطبان تلویزیونهای جدید هرگز دوست ندارند از اینترنت جدا شوند، چراکه میخواهند با دیگران ارتباط برقرار کنند. درواقع برای این نسل دیگر قطع ارتباط و خاموشکردن رسانه معنایی نخواهد داشت. در ادامه این بحث است که میتوان این سوال مهم را پرسید: آیا شبکههای اجتماعی میتوانند تلویزیونهای آینده
باشند؟
تلویزیون مقابل شبکه اجتماعی
این کارکرد را در برخی از شبکههای اجتماعی در چند وقت اخیر دیدهایم. برقراری ارتباط زنده با شمار کثیری از هواخواهان که برخی از سلبریتیها در ماههای اخیر در اینستاگرام یا شبکههای دیگر داشتهاند یا دورهمیهای کوچکتر در برخی دیگر از شبکهها در یک اشل و اندازه کوچک درواقع همان کار تلویزیون را انجام میدهد؛ منتهی شاید با تماشاگرانی معدود و محدود. درواقع میتوان گفت بزرگترین چالش شبکههای اجتماعی برای تبدیلشدن به تلویزیون در گذشته نداشتن حق پخش محتوا بود که این روزها درحال از بین رفتن است و شبکهها این روزها بهسرعت دارند آن را به دست میآورند. اگر این موضوع را با فراهمکردن فرصت نمایش مخاطبان به دیگران اضافه کنیم میتوانیم نتیجه بگیریم که شبکههای اجتماعی رسانههای جدید خواهند بود. امروز مخاطبان نسل جدید بیش از آنکه با رسانههای سنتی مرتبط باشند، با این شبکهها در ارتباطند. برای درک بهتر فرض کنید شبکه فراگیری مانند تلگرام، تلویزیون داشته باشد (با توجه به اینکه تلگرام در گروه شبکههای اجتماعی قرار نمیگیرد و هنوز یک پیامرسان است). ممکن است در این وضع بسیاری از فعالان رسانه برای ساخت محتوای تلویزیون آن از رسانههای سنتی خود جدا شوند، چراکه در آنجا موقعیت بهتری برای دیدهشدن دارند. شبکههای اجتماعی برخلاف تلویزیون، برای هر لحظه از زندگی طراحی شدهاند، نه اینکه فقط مخاطب پشت کامپیوتر یا مقابل تلویزیون باشد. این شبکهها فرصتی برای مخاطب فراهم میکنند که علایقش را دنبال کند و عضو گروه یا کانالی باشد که اعضای آن سلیقه نزدیکی به او داشته باشند. برای مخاطب بسیار لذتبخش خواهد بود که در گروهی با علاقه یکسان به تماشای برنامههای تلویزیونی بنشیند. در این فضاست که فشار عرضه تلویزیون با کشش تقاضای اینترنت ترکیب میشوند.