شماره ۱۲۹۳ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۲ آذر
صفحه را ببند
چوب الهی

مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیع، در مقامی بود که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‌‏اند: «اگر تمام کتاب‏هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‌‏ام دارم، همه را بیرون مى‏‌دهم تا دوباره بنویسند.» اهل علم و اصحابش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى‌‏کند. این قدر در مقام جست‏وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى گاهى که به داخل خانه مى‌رود، از سوی همسرش مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند، خدمتش آمدند و گفتند: «آقا ما داستانى شنیده‌ایم از خودتان باید بپرسیم...» و جریان را عرض کردند. شیخ فرمود: «بله، عرب است، قوى‌البُنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى‌شود... من هم زورم به او نمى‏‌رسد.» گفتند: «او را طلاق بدهید.» گفت: «نمى‌دهم.» گفتند: «اجازه بدهید ما زن‏‌هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.» گفت: «این کار را هم اجازه نمى‌‏دهم.» پرسیدند: «چرا؟» گفت: «این زن در این خانه براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏‌آیم و در صحن امیرالمومنین مى‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏‌خوانند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذره هوا مرا بر مى‌دارد،‌‌ همان وقت مى‌‏آیم در خانه کتک مى‏‌خورم، هوایم بیرون مى‌رود! این چوب الهى است، این باید باشد.»
برگرفته از کتاب «نفس»
شیخ حسین انصاریان
بوی نفت
از بزرگی نقل شده است: «ما یک پیرمردی در محله‌مان بود، که نفت می‌آورد و به او عمو نفتی می‌گفتند. یک روز مرا دید و گفت: «سلام. ببخشید خانه‌تان را گازکشی کرده‌اید!؟» گفتم: «بله!» گفت: «فهمیدم. چون سلام‌هایت تغییر کرده است!» گفتم: «یعنی چه!؟» گفت: «قبل از اینکه خانه‌ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می‌گرفتی، حالم را می‌پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه‌اش گازکشی می‌شود، دیگر سلام علیک او تغییر می‌کند...» از اون لحظه، فهمیدم 30 سال سلامم بوی نفت می‌داد. عوض اینکه بوی انسانیت بدهد. 30 سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم، خیال می‌کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.»


تعداد بازدید :  361