شماره ۴۲۱ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۷ آبان
صفحه را ببند
صلاحیت

|  جمشید رضایی  |   کارشناس منابع طبیعی   |

گاهی وقت‌ها که دلت گرفته انگار فقط یک دوست قدیمی می‌تواند به دادت برسد و سنگ صبورت شود و وای به وقتی که چنین دوستی وجود نداشته باشد. احتمالا آن وقت است که آدم شیر خام خورد به سراغ رفیق ناباب و زغال خوب می‌رود، به همین راحتی. اگر در اطرافتان کسی را داشته باشید که گرفتار اعتیاد به مواد مخدر است یا از اطرافیان راجع به آن‌ها شنیده باشید، متوجه می‌شوید که – اکثراً - فرد مورد نظر از ازل معتاد نبوده و گاهی روحیه لطیف و احساسات قشنگی هم داشته است ولی در یک بزنگاه از زندگی، غفلت خود و اطرافیانش نتیجه را آن کرده که نباید. زن و مرد جوانی را در نظر بگیرید که نوجوانی پرهیجان، جوانی پر فراز و نشیب و در مجموع ناراحتی را از سر گذرانده‌اند و بالاخره یکدیگر را زوجی مناسب یافته و بعد از 10 سال زندگی مشترک، اکنون در نقش پدر و مادر یک پسربچه 8 ساله زندگی را ادامه می‌دهند. پدر و مادری که مسئولیت مهم‌شان را به دلایل بسیار هنوز متوجه نشده‌اند. این را می‌توان از مهمانی‌های پی‌در‌پی وسط هفته‌ای که برگزار می‌کنند متوجه شد. اصرار آن‌ها به مهمانانی که نمی‌خواهند از برخی محدوده‌ها پا را فراتر بگذارند برای اینکه تعارف را کنار گذاشته و از خود به طور مفصل! پذیرایی کنند، شاید در نگاه اول باورناپذیر به نظر برسد. نامرتب بودن ذهنی، رفتاری و درسی پسر بچه 8 ساله نَقل ما در مدرسه کمترین پیامد این زندگی می‌تواند باشد. پسرک می‌گفت دلم می‌خواهد بزرگ که شدم پلیس بشوم و با تفنگم هرکسی را که سیگار می‌کشد بکشم. پسرک می‌دانست پدر و مادرش سیگاری‌اند و این را می‌گفت. پسرک می‌گفت کاش کسی که گرس را اختراع کرد می‌دیدم تا محکم بزنم توی گوشش. پسرک اینقدر از مشروبات الکلی بیزار بود که حتی حاضر نبود جمله‌ای راجع به آن بگوید. معمولا کودکانی که در خانواده‌های غیرطبیعی رشد می‌کنند دو حالت دارند؛ یا افرادی می‌شوند که از فجایع اطراف درس گرفته و زندگی خود را بر خلاف جهت آن تنظیم می‌کنند یا به همان پوچی که والدین‌ خود را تسلیم آن دیده‌اند تن داده و عاقبت و آینده خود را از بین می‌برند. این از بین رفتن چه خودکشی باشد چه یک زندگی ناسالم چندان فرقی نمی‌کند. تنها می‌توان آرزو کرد ای کاش این افراد بچه‌دار نشوند. به راستی اولیای مدرسه چنین کودکانی چه می‌توانند بکنند؟ یا در واقع شاید بهتر باشد بگوییم اگر کاری از دستشان بر می‌آمد باید برای کودکان 15 یا 20 سال پیش که امروز نقش والدین بچه‌های فعلی را دارند، انجام می‌دادند که ظاهرا ندادند. شاید بد نباشد پای پلیس را به ماجرا باز کنیم! آن‌ها را برای بررسی صلاحیت پدر و مادرها به در خانه‌ها بفرستیم. ولی اگر کسی در آزمون تایید صلاحیت رد شد چه کنیم؟ پلیس که نمی‌تواند بچه‌داری کند! شاید این موارد مزاح به نظر برسد اما واقعاً چه کسی باید صلاحیت پدر و مادرها برای تربیت فرزندانشان را کنترل و تایید کند؟ به این واژه بیشتر فکر کنید؛ «صلاحیت».


تعداد بازدید :  275