شماره ۴۲۱ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۷ آبان
صفحه را ببند
خاطره‌بازی
برایم گریه می‌کردند

غلامرضا محمدی  پیشکسوت کشتی

دوران ورزشی من مثل همه ورزشکاران پر از دوران تلخ و شیرین بود. دوران حرفه‌ای پرفراز و نشیبی را پشت‌سر گذاشتم. دورانی که با قهر، آشتی، مدال‌آوری، افتخارآفرینی، سکوی قهرمانی، مصدومیت و... همراه بود. با این وجود برخی دستاوردها برای همیشه در دل و جانم ماندگار شدند. آنها داشته‌های ارزشمند و قابل‌اتکایی هستند.
تک‌تک ارزش‌های بجا مانده حاصل از فعالیت هرکدام از ما پیش‌برنده مناسبات‌اجتماعی هستند. مردم هر جامعه‌ای به برخی از افراد جامعه خود نگاه ویژه‌تری دارند. این افراد معمولا ورزشکاران، هنرمندان و سیاستمداران هستند. رفتارهای این افراد زیر ذره‌بین جامعه قرار دارد. بنابراین اعمال خوبشان می‌تواند به‌عنوان یک فعالیت الگوساز، مدنظر قرار بگیرد. تا به حال دیده‌اید بازیکنانی که در دوران ورزشی بداخلاق بودند به مرور زمان فراموش می‌شوند؟ بالعکس آنها، ورزشکاران خوش‌اخلاق کسانی هستند که می‌توانند تا لحظه‌ای که زنده‌اند عزیز باشند و حتی بعد از مرگشان هم در اذهان بمانند. من به‌عنوان یکی از ورزشکاران کشورم وقتی وارد اجتماع شده و به انجام کارهایم مشغول می‌شوم، مدام به این فکر می‌افتم که باید بهترین رفتار ممکن را از خودم نشان دهم. خیلی‌ها فکر می‌کنند ورزشکار بودن، هنرمند بودن و خلاصه شهرت، زیبا و دلربا است اما من می‌خواهم درباره ابعاد مسئولیت‌زای این شهرت صحبت کنم.
همیشه سعی کرده‌ام محبت و احترام نثار هموطنانم کنم. چراکه می‌دانم به‌خاطر معروف بودن در وضع خاصی قرار دارم. ناگفته نماند که در پاره‌ای از برخوردها عصبانی شدم و رفتار خوبی از خودم نشان ندادم. بنابراین در این مورد باید از خودم انتقاد کنم. عملکردم خالی از اشکال نبود، به همین خاطر بارها خودم را سرزنش کرده‌ام. خاطره‌ای که می‌خواهم تعریف کنم به مسابقات جهانی 98 در تهران بازمی‌گردد. با غلبه بر حریفانم، به مرحله نیمه‌نهایی رسیده بودم. به‌قدری آماده بودم که اطمینان داشتم، مدال طلای مسابقات را به‌دست خواهم آورد. در کمال ناباوری در مقابل حریف آذربایجانی ضربه شدم و مدال طلا از دستم خارج شد. ورزشگاه 12‌هزار نفری آزادی تا پیش از سوت آغاز مسابقه با تشویق‌های یکدست مردم همراه بود. آنها با تمام قوا مرا تشویق می‌کردند اما یک لحظه کافی بود تا همه‌چیز تمام شود.
 ورزشگاه در بهت فرو رفت. رفتار مردم سرزمینم بعد از آن مسابقات برایم جالب و غیرقابل پیش‌بینی بود. آنها اصلا باخت مرا به رویم نیاوردند. می‌گفتند، تلاش‌هایت را دیده‌ایم و از تو ممنونیم. همه به من محبت می‌کردند. خیلی‌ها اشک می‌ریختند و می‌گفتند، باختت باورمان نمی‌شود. آنها در آن لحظات هم پشتیبان من بودند. در فضای سنگین شکست، در هیاهوی هجوم تصویر شکست و در روزهایی که خاطرات تلخ مدام در ذهنم مرور می‌شد، هیچ‌کس مرا تنها نگذاشت. فضای به وجود آمده در آن شرایط از منظر اجتماعی قابل طرح و بررسی است. این اتفاق به من آموخت ارزش‌گذاری به انسان‌ها حتما نیازمند یک عوض مادی یا معنوی نیست. ما در بخش‌های مختلف جامعه نیازمند پشتیبانی و حمایت از یکدیگر هستیم. هرکدام از ما پر از اشتباه و نقص هستیم. هر روز هم اشتباهاتمان را تکرار می‌کنیم. مهم این است که یکدیگر را بپذیریم، بدانیم که هرکسی می‌تواند اشتباه کند. مهم آن است که برای یکدیگر راه بازگشت را فراهم کنیم.
ما نیازمند بالا بردن آستانه تحمل و صبر هستیم. جامعه باید افرادش را بسازد. در موضوعات اجتماعی می‌توانیم و باید پشتیبان هم باشیم. هیچ‌کسی در هیچ جایگاهی نباید به خود اجازه طرد کردن و تحقیر دیگری را بدهد.


تعداد بازدید :  183