ابراهیم عمران| مسقطالرأس صاحب این قلم در جغرافیایی است که سال ۱۳۳۶ زلزلهای به قدرت 7 ریشتر (منطقه ییلاقی سنگچال آمل) در آن به وقوع پیوست و در آن برهه خسارات و تلفاتی بر جای نهاد که قصد این نوشته شرح اندکی است از آنچه بازماندگان این بلای طبیعی هنوز به خاطر دارند و «افسوسانه» از آن به یاد میآورند. زمانی که این واقعه رخ داد، تیرماه، فصل گرم سال بود و گرما و رنج زندگی در نیمقرن پیش... مردمان آن ناحیه به سبب جغرافیای خاص از قدیمالایام، تابستان را بدانجا میرفتند از جهت خنکی و دمی آسایش بیشتر؛ چه اینکه به سبب کار در فصلهای دیگر؛ عموما این دو، سهماه تابستان را برای استراحت برمیگزیدند و نوع کار چنین میطلبید. (مانند روستاهای خسارتدیده کرمانشاهان) طرفه آنکه آن سال نیز مشابه سالهای قبل رحل اقامت در منطقهای آرام و خوش آب و هوا نمودند؛ و به قول منوچهری دامغانی: «شبی گیسو فرو هشته به دامن/ پلاسین معجر و قیرینه گرزن» که کمی از قیل و قال کار سختشان آسوده باشند؛ غافل از اینکه کردار روزگار چه خواهد آورد بر سرشان... آری سحرگاهان تابستانی آواری خراب شد بر سرشان که هنوز زخم آن التیام نیافته و تا نام زلزله و منطقهای که زمینلرزه واقع شده؛ را میشنوند لرزه بر اندامشان میافتد و وقتی جوانان آن سال و پیران کنونی از روزهای بعد از زلزله میگویند که به گواه روانکاوان و روانشناسان امروزی، خیلی اهمیت دارد، از جهت آرامبخشی و تسلیخاطر؛ که چگونه عزیزانشان را در خاک میکردند و در پی سوگواری نداشته میرفتند! حالیه که به مدد پیشرفت دانش و علم روانکاوی میتوان از برخی بلایا کاست، به صلاح و ثواب نیست که روح و روان آسیبدیدگان بعد از زلزله، دستخوش تغییر روانی شود! متاسفانه هرچند هنوز درس عبرتی نشده برای برخی «مهرورزان» قدیمی و جدیدی، ساختن بناهای اصولی و مهندسیساز؛ چه بهتر که بنای ذهن و روان بعد از واقعه هم با تدبیری حل شود... طرفه آنکه دستکم تیم کار آزمودهای از جهت بازسازی «ساختمان ذهن و روان» بازماندگان روانه منطقه شوند تا «کمی بعد از زلزله» را نیز در نظر داشته باشند صاحبان تمشیت فکری انسانها. اگر بازماندگان منطقه نوشته شده، نیمقرن پیش در این یادداشت، هنوز در چنبره تصاویر و خرابیهای آن روزگاران گرفتارند که چاره و انتظاری هم نبود برایشان در آن سالهای خاص حکومتداری و به سبب نبود دانش کافی نزد مصیبتدیدگان و حاکمان وقت؛ انتظار نمیرفت که افرادی برای پرورش ذهن و روان آسیبدیدگان، قدمی بردارند. ولی اگر در این زمان چنین نشود که افسوسانه تابهحال کمتر دیده و شنیده شده که مبادرت به چنین کاری کنند؛ باید انگ خیلی از مسائل را به خود بچسبانند صاحبان امور. کار خبرنگار و روزنامهنگار و عکاس این است که پوشش تصویری و نوشتاری مناسب داشته باشند برای مسئولان و آنان نیز حسب موقعیت دست به اقدامات اولیه بزنند، مانند ابتیاع چادر و مواد خوراکی و غیره ولی اقدام «ثانویه» مهمترین و اصلیترین کارهاست که به هر جهت آب و خوراکی مهیا خواهد شد ولی لشکر مصیبتدیدهها هستند که نیاز به یاری روحی دارند. ای کاش کمپینی تشکیل شود از دوستان و پزشکانی که در این زمینهها تبحر دارند؛ البته بعد از امدادهای اولیه تا شاهد آن نباشیم، این عزیزان برای سالهای بعد همانی شوند که داغدیدگان نیمقرن پیش حالیه هستند.