سیدجواد میری جامعهشناس
سیر خرافهگرایی مدرن به صورت تاریخی، از اوایل قرن 17 و 18 میلادی بهعنوان اولین درگیریهای ایدئولوژیک در اروپایغربی بین پیروان مذهب کاتولیک و پروتستان مطرح شد. هرکدام از این گروهها، سعی میکردند برای کمرنگ و بیاهمیت جلوه دادن اعتقادات طرف مقابل، باورهای یکدیگر را خرافه خطاب کنند.
این خود نوعی بینش همراه با دعواهای ایدئولوژیک بود و بهگونهای این تصور را میان افراد ایجاد کرد که ارتباط وسیعی بین اعتقادات دینی و خرافات وجود دارد. تقریبا در ادبیات، در ذهن و زبان انسان مدرن و معاصر این تصورات جایگزین دیدگاههای قبلی قرار گرفت. بهطوری که افراد با باوری مذهبی و دینی در صورتی که تفکرات آنها غیر از نگاه علوم طبیعی و آکادمیک به مسائل پیرامون بود، بهعنوان خرافه، جادوگری یا فالبینی قالببندی میشد. در نگاه مدرن، قرارگرفتن در طیف معیارسنجی خوب، بد، درستی یا نادرستی کاملا علمی بوده و در مقابل آن هر آنچه که غیر از آن باشد و ارتباط منطقی با پدیدهها برقرار نسازد، در جرگه خرافه و جادوگری
قرار میگیرد. اما ریشه و عوامل پیداش خرافه در جامعه به کنجکاوی انسان برای رسیدن به ارتباط پدیدهها با یکدیگر بازمیگردد. زمانی که انسان سعی میکند، پدیدهها را در یک نظام منظم تعریف و تبیین سازد و آنجایی که نمیتواند به این تعریف دست یابد، ممکن است در ذهنش عامل یا عوامل دیگری جایگزین شود. بهعنوان مثال، اگر در جامعه اینگونه باب شود که کار و تلاش مستمر منتج به سود و رفاه بسیار بالا خواهد شد و خلاف آن به اثبات برسد، این رابطه به سمت شانس یا ناامیدی و بخت بد افراد سوق مییابد. در این شرایط فالبینی، کفبینی و رمالی به میدان میآیند. اما نتایج حاصل از آن به غرقشدن افراد در تفکرات و باورهای غیرمنطقی و خارج از عقلگرایی خواهد رسید. هرچقدر جامعه توسعهیافتهتر باشد؛ بهرههای بیشتری از نگاه علمی به مسائل پیرامون خواهد داشت و آن جامعه کمتر گرفتار خرافه
خواهد شد.
اگر این نگاه معیار باشد، این سوال پیش خواهد آمد که چرا اعتقاد به بشقابپرنده و آدمهای فرازمینی در کشورهای پیشرفته ازجمله آمریکا، رسوخ بیشتری یافته است؟ تعابیر و مثالهای متعددی درخصوص تحلیل پدیدهها در جوامع مختلف مشاهده شده که به خرافهگرایی گرایش بیشتری داشته است. صرف محدودکردن نگاه علمی به تمامی پدیدهها به معنای یافتن تمامی پاسخهای موردنظر انسانها نخواهد بود زیرا بسیاری از سوالات در طول تاریخ برای انسان بدون پاسخ مانده است و از جنبه علمی هم فراتر رفته و با معادلات علمی قابل پاسخگویی نیست. حال این سوال پیش میآید: ما چگونه میتوانیم پاسخگوی عطش انسان در مرزهای معنویت و نیازهای عرفانی و روحانی آن باشیم؟ متاسفانه تاکنون انسان نتوانسته است بین معنویات و مادیات مرزهای مشخص و بهدور از افراط و تفریط ترسیم کند. از یکسو میبینیم، انسان موجودی است که گرایشات روحانی با تصورات لاهوت و ناسوت را در خود جای داده و از طرفی هم انسان بهدنبال دستیابی به ابعاد مادی و تامین نیازهای ذاتی خود است، اما زمانی که علت بسیاری از تصورات معنوی خود را پیدا نمیکند، به ورطه نادرستی و خرافهگرایی سقوط میکند.
یکی از راههایی که میتوان با کجیها و خرافه و خرافهگرایی مبارزه کرد، شناخت درست از ماهیت وجودی و درونی انسان است. ماهیت انسان در میان اجتماع، فرهنگ، بافت تاریخی و باورهای مختلف دینی و مذهبی شکل میگیرد. این انسان نیاز به نهادهایی دارد که در بسط و گسترش تأمین نیازهای معنوی و روحانی او را هدایت کند. نظام آموزش و پرورش و عالی و همچنین رسانههای گروهی به معنای عام در کنار ارباب معرفت باید فضای آموزش و تربیت انسانها را با نگاه نقادانه برمبنای عقلگرایی و شناخت درست از معرفت پیرامون به عهده بگیرند. به زبان سادهتر باید افراد را در مقابل رفتارهای گمراهکننده واکسینه کرد، همانطوری که نوزادان را پس از تولد در مقابل امراض و بیماریها واکسینه میکنند تا مصون بمانند.با رویکرد عقلمحور، میتوان حد و حدود امور را در بیان باورها و تصوراتی که انسان نسبت به مسائل درونی و بیرونی خود دارد به سمت تشخیص درست از خوبیها و بدیها متمایل ساخت. اما بهدلیل عدم اطمینان در مقابل آیندهای که افراد برای خود متصور هستند، تفکرات و دیدگاهها به سمت فضای خرافه و پیشگویی و استفاده از نظرات و باورهای غلطی میرود که بهزعم عموم میتواند آنها را در رسیدن به آیندهای روشن کمک کند. در دنیایی که اصول علمی حرف اول و آخر را میزند، نمیتوان تنها به رابطه درست علت و معلولها اکتفا کرد، بلکه باید با اعتقاد به ارزشهای دینی و مذهبی پاسخی درست برای سوالات غیرمادی انسان جستوجوگر نیز یافت.
دین و اعتقادات مذهبی در زندگی اجتماعی و فضای عمومی تمامی انسانها نقش مهمی را ایفا میکند. اما چه عواملی باعث شده که از دین و مذهب با عنوان ابزار خرافه و خرافهگرایی سوءاستفاده شود؟ مرحوم شهید «دکتر بهشتی» با بیان اینکه ما دو گونه جامعه داریم، به بررسی لایههای پنهانی نفوذ خرافه با توسل به دین اشاره دارد و معتقد بود: «در جوامع مسلکی درمقابل غیرمسلکیها، جامعه ایران، نگاه مسلکی به تمامی امور دارد. دین و مذهب اساس جامعه مسلکی ایران است و اگر بخواهیم آن را با جامعه غربی مقایسه کنیم، نباید این تصور را داشته باشیم که چون جامعه غربی دین ندارد، پس مشکلات آن بسیار زیادتر از ما است، بلکه باید به این مفهوم برسیم که مشکلات جامعه مسلکی با شکل و سیاق خود فرم گرفته و در برخی موارد بسیار بیشتر از جوامع غیرمسلکی است. همانند نفوذ و گسترش ریا، دروغ و تظاهر به دینداری برای رسیدن به منافع و مطامع شخصی و گروهی، پس نباید تکبعدی به مسائل انسانی با نگاه صرفا دینی نگریسته شود، زیرا باعث رشد جلوهای دیگر از خرافه با ادبیات مذهب میشویم.»
نگاه جامعهشناختی «دکتر بهشتی» به عرصه خرافهگرایی در جامعهای که دینباوری و اعتقاد به عالم ماورایی جزیی از ماهیت آن جامعه است، خطراتی را متوجه ساختارهای اجتماعی و باورهای فردی و گروهی میسازد و آن نفوذ خرافه با نگاه ایدئولوژیک و همچنین سوءاستفاده از پندارهای دینی است.
در حالحاضر، یکی از مهمترین علل گرایش مردم به خرافهگرایی، به دلیل آسیبی است که گروههای مرجع خوردهاند و حتی نابود شدهاند. اگر به تاریخ فرهنگی ایران توجه کنیم، به نظر میرسد، گروههای مختلفی در جامعه وجود داشتهاند که از آنها بهعنوان حافظان، زاهدان، علما و عرفا یاد شده است. هرکدام از این گروهها جنبههای معنوی جامعه را هدایت میکردند. علما، کسانی بودند که نگهبان علوم ظاهری بودند. زاهدان، با پرهیزکاری طیف دیگر جامعه را پوشش میدادند و عزلتنشینی را پیشه میکردند و عرفا بسیاری از لایههای درونی و بیرونی ذات انسان که به لایتناهی ختم میشد را برعهده میگرفتند و به پالایش روحی و درونی افراد با تصورات معنوی میپرداختند. اما امروزه به نظر میرسد مرزهای علوم ظاهری و باطنی یا علوم طریقتی با علوم مدرسی از میان رفته است. این بدان معناست که ایجاد گروههای مرجع جدیدی باید جایگزین گروههای قدیمی شود که تاکنون برای احیای مجدد آنها، صورت نگرفته است و حوزههای بسیاری بدون هادی و رهنما رها شدهاند. این کار یکشبه انجام نشده بلکه در طول تاریخ، براساس مولفههای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در کنار نیازهای افراد نهادینه شدهاند. زمانی که گروههای مرجع آسیب دیدند، سواد معنوی و توجه به الهیات کمرنگ شد تا جایی که مسیر جریانهای فکری با طیف معنویات به سمت خرافه و کجی جهتدارتر شد. اکنون باید برای بالابردن سواد معنوی در بسیاری از حوزهها، از علوم آکادمیک و علمی در فضای عمومی بهره برد. بهنظر میرسد، حوزه اندیشه کمتر به این موضوع پرداخته است، درحالیکه اگر به دنبال کشف مفاهیم درست از پیرامون هستیم، باید حوزه اندیشه بهخصوص روشنفکران به بازتحلیل مسائل بهخصوص در بخش معنویات و موضوعات ماوراءطبیعی اقدام کنند. امام جواد(ع) معتقد بودند: «حکمت را از اهل باطل هم که شده بیاموزید، اما باطل را حتی از اهلحق هم نپذیرید.»