| مهین عباسی| حقوقدان و فعال مدنی|
شاید بدترین اتفاق برای هر سرزمینی تکرار تجربههای تلخ و دشواری است که اندوه آن را تاریخ نیز فراموش نمیکند. ما اهالی این دیار بدون هر تعارف، تمثیل و یا جملات تزیینی و کاربردی در میهمانیهای اداری مصداق بارز این اتفاق ناخوشایند در تکرار تجربههای شکننده و تلخ هستیم. این مقدمه کوتاه را به این علت گفتم تا به گونهای دیگر پرونده زمینلرزه کرمانشاه را باز کنم. چند روزی است که داغ کرمانشاه ایران را اندوهگین کرده و همه ما ساکنان این سرزمین را در ماتم فرو برده است؛ اما در این میان و یا در کنار غمی که به نام کرمانشاه بغض شده است و راه نفس را میبندد، تکرار مداوم این حس کشنده و دردناک نیز داغ موجود را سنگینتر میکند. از بوئین زهرا تا منجیل، از طبس تا بم، از آذربایجان تا خراسان و از کرمان تا کرمانشاه چندبار در دهههای گذشته به خاطر زلزله داغ شدهایم و از غم و هجوم اندوه روی زمین ماسیدهایم؟ آیا ما عادت کردهایم که این درد را تحمل کنیم؟ اگر عادت کردهایم که جای بسی شگفتی، حیرت و ناخرسندی است و اگر عادت نکردهایم، چرا در چند دهه گذشته یکبار برای همیشه در میان تصمیمگیرندگان و نیروهای اجرایی سازندگی و پیشرفت، فراخوان ملی برای غلبه بر پیامدهای زلزله به وجود نیامده است؟ این پرسش به اندازه زلزلههایی که آمدهاند و رفتهاند دردناک است؛ چون نشان میدهد تاوان توسعهمندنشدن سیاستگذاری عمومی (برای غلبه مدیریت بر معضلات طبیعی) را کودکان، زنان و مردانی میدهند که یا زیر آوار ماندهاند و یا احتمالا در آینده خواهند ماند و هنوز از آن خبر ندارند. وقتی جان شهروندان در میان است، همه ما موظفیم بیپیرایه، بیحاشیه و بدون لکنت سخن بگوییم. جانبداری از سلامت شهروندان، پیروزی و بهروزی آنان وظیفهای همگانی است که تعارف بر نمیدارد. از این منظر باید قاطعانه گفت که ظاهرا چند دهه تجربه زلزله و پیامدهای آن هیچگاه و برای هیچکدام از نیروها و دستگاههای اجرایی، مولود انگیزهای برای مقابله با آفتهای زمینلرزه نبوده است. وگرنه ساختمانهایی بلند آن هم بعد از تجربه زلزله بم، بهعنوان یک خدمت عمومی-دولتی اینگونه به سمت آسمان قد نمیکشید که حالا بیمهری ویرانههایش در زلزله، جان شهروندان غرب کشور را بگیرد و روزگارشان را سیاه کند. از آن بدتر ما حتی در امدادرسانی نیز آنطور که باید نتوانستهایم برای خود از سختیها و دشواریها کولهباری ارزنده خلق کنیم که مرهمی برای زخم فردا و فرداهای کشور باشد. اخباری که از غرب ایران و همیاری با مردم زلزلهزده میرسد، متاسفانه در شأن مدیران اجرایی فعلی نیست که بخش بزرگی از بودنشان مدیون حمایتهای همین مردم در غرب ایران است. بهطور قطع مشکلات در امدادرسانی بسیار بزرگ هستند اما حتما این بزرگی آنقدر نیست که تجربیات و کارآمدی مدیران فعلی نتواند آن را مرتفع سازد. جالب اینجاست که رسانه ملی نیز به جای آنکه درد مردم را در چنین موقعیتهایی نمایندگی کند، آنقدر از این فضای غمزده دور شده است که انگاری یکتنه نمایندگی همه جا ماندنها، نرسیدنها و تجربه نشدنها را بر عهده گرفته است.
زلزله کرمانشاه باز هم ملت را سیاهپوش کرده است اما فراموش نکنیم این شاید بار آخری نباشد که تازیانه بلایای طبیعی سراغی از شانههای ما میگیرد. برای همین کار سیاستگذاران و تصمیمسازان تازه از فردای زلزله آغاز میشود تا با تولید راهبردهای اجرایی، شبیخون این بلای طبیعی را به حداقل برسانند؛ البته اگر رخوت و آسودگی تن بروکراسی را رنجور نکند. لطفا فراموش نکنید که ناگهان زود، خیلی دیر میشود. این یک واقعیت تلخ است.