شماره ۱۲۵۹ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۷ آبان
صفحه را ببند
گزارشی از نقد و بررسی ساختار نیروی انسانی محله هرندی
مبارزه با فقیر به‌جای مبارزه با فقر
در دهه 80، 10‌میلیون نفر حاشیه‌نشین داشتیم که امروز تعدادشان به 19‌میلیون نفر رسیده و در آینده به بالای 30‌میلیون نفر هم خواهد رسید اهالی هرندی در انزوای اقتصادی به سر می‌برند و فضای کسب‌و‌کارشان بسته است نقش نهاد دولت در محله هرندی گم است

گروه گزارش| جوانان آرمان‌خواهی که با یک خورجین کتاب و وسایل نقاشی به هرندی می‌رفتند و بچه‌ها دورشان جمع می‌شدند با تحقیقات بسیار دریافتند که اکثر کودکان کار سطح شهر تهران در محلات هرندی، شوش و لب‌خط زندگی می‌کنند. روزهای جمعه برای این آرمان‌خواهان ماندگار شد و خیلی زود حدود۳۰۰ کودک جمعه‌ها را به عشق آنها شروع کردند. آنها توانستند فرهنگسرای محله را برای جمعه‌ها بگیرند. «هر هفته برای نگهبان فرهنگسرا سیگار می‌خریدیم تا مشکلی برای حضورمان در فرهنگسرا ایجاد نکند.» ‌سال۷۹ برای علی‌اکبر اسماعیل‌پور شروع روزهایی بود که تا امروز ادامه داشته. شروع کار برای دروازه‌غار و هرندی. حالا او مدیرعامل موسسه کارآفرینی آوای ماندگار است و در نخستین نشست «نقد و بررسی ساختار نیروی انسانی محله هرندی» که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه برگزار شده، از تجربیاتش می‌گوید. از سال‌های دور و نزدیکی که در هرندی گذرانده و حالا به‌عنوان یکی از موسسات کارآفرین موثر منطقه از زندگی در هرندی می‌گوید. محله‌ای که بافت جمعیتی متفاوتی دارد شامل چهار گروه. یکی از آنها مهاجران افغانستانی غیررسمی است. بخش دیگر ساکنان هرندی کولی‌ها هستند که از شهرهای مختلف کشور و به صورت فصلی به هرندی می‌آیند و با وجود تعداد بسیار زیادشان مطالعه‌ای درباره آنها وجود ندارد. «جمعیت‌شان تصاعدی رو به افزایش است. باید روی اینها کار کرد و پژوهش انجام داد. این درحالی است که همه کشورهای دنیا کولی‌ دارند، اما اغلب سازماندهی شده‌اند و زندگی‌شان مشخص است و شکل و ترتیب دارند.» ایرانی‌های مهاجر از شهرهای مختلف دسته دیگر ساکنان هرندی هستند. افرادی که عمدتا از مناطق غربی کشور آمده‌اند و دسته چهارم ساکنان قدیم دروازه‌ غارند. اما تمام این افراد به گفته اسماعیل‌پور درگیر مسائلی یکسان‌اند. در محله‌ای که زمان دسترسی به موادمخدر زیر 30ثانیه است و هر نوع موادمخدر را می‌توان در آن پیدا کرد، نقش نهاد دولت در آن گم است و تنها 10، 12 خیریه و انجمن در آن‌جا فعال‌اند که اگر همین فردا تصمیم بگیرند آن‌جا را ترک کنند، افراد ساکن در آن‌جا دچار بحران‌ خواهند شد که این مشکل درباره زنان و کودکان بیشتر است. «قبل از‌ سال ۷۹ وزیر کار وقت اعلام کرد کودک کار نداریم. ما کارمان را شروع کردیم و رسانه‌ها و افکار عمومی وارد میدان شدند و در نتیجه مجبور به واکنش نسبت به واقعیت‌ها شدند.‌ سال۸۱ ستاد ساماندهی کودکان خیابانی شکل گرفت.» آن هم در محله‌ای که یکی از اصلی‌ترین نقاط زندگی کودکان کار و خیابان است، با این وجود، تاکنون بخشی از اشتغال کودکان مورد توجه بوده که قابل‌مشاهده است. «اشتغال کودکان دو نوع دارد. پنهان و آشکار.» شکل آشکار کار کودک همانی است که هر روزه سر چهارراه‌ها و خیابان‌ها یا در مزارع؛ مکانیکی‌ها و سایر بخش‌ها شاهد آن هستیم، اما شکل پنهان؛ کارگاه‌های زیرزمینی و پادویی و کارهایی از این دست است که به چشم نمی‌آیند. «در تمام این سال‌ها از میان گونه‌های مختلف کار، به کودکان خیابانی پرداخته شد، چون آنها می‌خواستند چهره شهر از زشتی درآید و به قول خودشان شهر زیبا شود. در غیر این صورت دلیل دیگری نداشت.» به همین علت زندگی کودکان در کارگاه‌های زیرزمینی نادیده گرفته شد و قانون‌ سال۷۶ مجلس که کارگاه‌های زیر 10نفر را از شمول قانون کار خارج کرده بود هم مزید بر علت شد تا زندگی برای این کودکان دشوارتر شود. «اغلب کودکان در کارگاه‌های کوچک مشغول به کارند. وزارت کار و تامین اجتماعی سلب مسئولیت کرده‌ و براساس قانونی که ۵۰‌سال قبل تصویب‌شده کارگاه‌های خانگی هم از شمول قانون کار خارج هستند.»
 اسماعیل‌پور در بخش دیگری از سخنانش به پیوستن ایران به مقاوله‌نامه بین‌المللی ۱۸۲سازمان جهانی کار در‌ سال۸۰ پرداخت. مقاوله‌نامه‌ای که هدفش شناسایی و تلاش بر‌ای محو بدترین اشکال اشتغال کودکان است و هر ساله باید گزارش‌هایی به این مرکز ارایه دهد. تلاش‌هایی از این دست عاملی برای برجسته‌شدن مسأله کودکان کار بود و در آن دوره اقداماتی مانند تشکیل ستاد ساماندهی کودکان خیابانی با حضور ۱۵نهاد دولتی و ایجاد خانه‌های سبز ریحانه برای پسران و دختران را شاهد بودند. «حضور ۱۵نهاد دولتی یعنی بار هزینه‌ای بسیار بالا که البته هیچ بازدهی هم نداشت، چون منظور آنها از ساماندهی، جمع‌آوری بود. درحالی‌که براساس مطالعات انجام‌شده ۹۵‌درصد کودکان کار دارای سرپرست هستند و برای همین نیاز به این طرح‌های جمع‌آوری نیست. ضمنا در سالیان گذشته عمده تاکید دولت بر جمع‌آوری بوده. خانه‌های ریحانه هم بعد از دو‌سال به دلیل اختلاف شهرداری با بهزیستی تعطیل شدند.»
در تمام این سال‌ها نهادهای مدنی با برجسته کردن این مسأله و نحوه برخورد با آن آموزش‌های صحیح را امتحان کرده‌اند و سازمان‌های دولتی هم علاقه‌ای به ایجاد ارتباط و تعامل نداشته‌اند. آوای ماندگار بعد از سال‌ها کار در هرندی به این نتیجه رسید که باید بر فعالیت مادران تمرکز کند، تا آنها سواد و کار یادبگیرند و از این طریق زندگی کودکان و خانواده به امنیت نسبی برسد. «می‌خواهیم مادران خانواده را از کنج خانه بیرون بیاوریم. هرچند همسران مخالفت کردند، اما کلاس‌های ما انعطاف بسیار داشت و آنها می‌توانستند ظهر به خانه برگردند و دوباره به کلاس بیایند.» آنها از ‌سال ۸۶ سه نوع فعالیت را در آوای ماندگار پیگیری کردند. توان‌افزایی زنان، حرفه‌آموزی و پیشگیری از خشونت خانگی و کودک‌آزاری.
نخستین و مهمترین بخش کلاس‌ها سوادآموزی است. به آنهایی که می‌خواهند وارد بازار کار شوند، سواد یاد می‌دهند و ترغیب‌شان می‌کنند فرزندشان را سرکار نفرستند. تلاش‌های‌شان هم تا حدی جواب داده و حالا از میان ۵۰ زنی که برای آموزش می‌آیند همه کار و سواد آموخته‌اند و کودکان هیچ کدام‌شان سرکار نمی‌روند، «اگر هم سرکار بروند در این حد است که در تابستان کمک یک مغازه باشند.»
حتی کمک‌های ارزاق و لباس هم به کسانی تعلق می‌گیرد که در این کلاس‌ها شرکت کنند. «ما مجبوریم در کنار این موارد بسته‌های ارزاق و لباس را در طول‌ سال به خانواده‌ها بدهیم، چون فقر بسیار زیاد و گسترده است. هیچ راهی نداریم، بعضی‌ها انتقاد کردند که مگر شما خیریه‌اید. اما وقتی بچه سه ساله‌ای در عرض یک‌ماه دوبار دست‌وپایش از سوءتغذیه شدید می‌شکند، نمی‌توان کاری جز این انجام داد. این افراد پشت بازار مولوی که میلیاردها تومان در طول روز جابه‌جا می‌شود، زندگی می‌کنند، اما شرایط چنین است.»
حالا زنان بسیاری خیاطی یاد گرفته‌اند و کارگاه‌های تولیدی به راه افتاده و از زیربشقابی، کیسه‌های سازگار با محیط‌زیست، کیف چرم تا لباس و پرده می‌دوزند. «اینها را زنانی یاد گرفتند که در بدترین شرایط زندگی می‌کنند.»
اسماعیل‌پور می‌گوید دولت باید کمک حال چنین کارآفرین‌هایی باشد. باید کمک کند تا چرخ کارگاه‌های این زنان بچرخد. مثلا می‌تواند تولید لباس چند بیمارستان را به نهادهای کارآفرین بدهد و این عاملی است که بخش زیادی از مشکلات حل شود. یا شهرداری می‌تواند برای فروش این کالاها مکان‌هایی بدون طی روند بوروکراتیک بگذارد و وزارت بهداشت و درمان مکلف به ارایه خدمات درمانی شود و دانشگاه‌ها هم روی زندگی این مناطق کار تحقیقاتی انجام دهند.
ساکنان غیررسمی، اشتغال غیررسمی
«ما در هرندی با یک محله طرف نیستیم که بتوانیم آن را ساماندهی کنیم، بلکه این اتفاق برآیند اتفاقی است که در کلان‌شهر تهران رخ داده و من حتی ساختار آن را ملی می‌بینم.» کیومرث ایران‌دوست، عضو هیأت علمی دانشگاه کردستان سخنانش را این‌گونه آغاز کرد و هرندی را مسأله‌ای ناشی از ناکارآمدی‌های موجود در توزیع درآمد و رانت دانست. موردی که بیش از هرچیز ساختار توسعه و روند آن را هدف قرار می‌دهد؛ ساختاری که عامل تولید و بازتولید چنین فضاهایی است. «من خوش‌بین نیستم که این مسأله به راحتی حل شود. در هرندی با یک جامعه مشخص که سابقه فرهنگی دقیق داشته باشد، مواجه نیستیم. ما آنها را به‌عنوان فرد نپذیرفته‌ایم. انتظار داریم حقوق شهروندی رعایت شود و می‌خواهیم مسائلی را که ما دوست داریم، رعایت کنند. ما هنوز بحث‌های‌مان احساسی است و عقلانی نشده. این منطقه حتی جمعیت شب و روزش با هم فرق دارد و این مسأله پایتخت است. مباحث اجتماعی طردشدگی مطرح است. چه انتظاری می‌توانیم از آنها داشته باشیم؟»
نکته دیگری که ایران‌دوست به آن اشاره کرد، تغییر گفتمان در کشور است، یعنی به جای مبارزه با فقر، به مبارزه با فقیر پرداخته‌ایم و تعدادی از مسئولان بر این نظرند که تهران آن‌قدر گران شود که این افراد نتوانند در آن زندگی کنند. «می‌خواهند یک لایه حاشیه‌نشین جدید تعریف کنند تا این افراد وارد شهری چون تهران نشوند و چهره شهر را عوض نکنند. بحث غیررسمی‌بودن شغل نکته دیگر است. از زمان استیلای کالایی‌شدن؛ تعریف کار هم متفاوت شده.» ایران‌دوست می‌گوید عموم افرادی که به محله‌های غیررسمی وارد می‌شوند، کسانی هستند که در بخش غیررسمی اشتغال دارند. ساکنان اجاره‌نشین این محله‌ها به دنبال جا پا باز کردن در شهر هستند. حضور در این شغل‌ها زمینه‌ وقف دادن با اقتصاد شهر را ایجاد می‌کند و این درحالی است که از بخش غیررسمی آماری وجود ندارد. «بعضی می‌گویند حدود 30‌درصد اقتصاد شهرهای ما بر پایه شغل‌های غیررسمی است. مرز بخش غیررسمی و غیرقانونی هم شفاف نیست. قدیم‌ها خانواری که تازه به کلان‌شهر مهاجرت می‌کرد، از یک کار ساده مثل دستفروشی شروع می‌کرد و پایه زندگی خودش را راه می‌انداخت، اما انتظار نسل جدید فرق دارد. دنبال راه‌هایی می‌گردد که ره چند ساله را یک‌شبه طی کند.» از نگاه ایران‌دوست یکی از کارهایی که می‌تواند به بهبود شرایط اهالی این مناطق کمک کند، برنامه برای بخش غیررسمی است، این‌که چگونه این بخش می‌تواند وارد بخش رسمی شود. او به تحقیقی در برزیل اشاره می‌کند که روی کودکان کار انجام گرفته. «در برزیل یارانه‌هایی وجود دارد که پرداخت نقدی مشروط نام گرفته‌اند و پرداخت آن به خانواده‌ها مشروط است. یکی از شرط‌ها این است که کودکان حتما به مدرسه بروند. مسائل بهداشتی باید در کنترل باشد و مواردی از این دست و این برنامه‌ای است که گروه هدف را شناسایی کرده و مورد بررسی قرار داده.» ایران‌دوست می‌گوید آن‌جا بیش از هرچیز به فقر پرداخته‌اند، نه فقیر و همین هم عاملی است که مسأله به درستی موشکافی
شود.
مریم شریفیان‌ثانی، عضو هیأت علمی دانشگاه بهزیستی و توان‌بخشی دیگر سخنران نشست، هم‌داستان با ایران‌دوست بر این نکته کرد که چرا هیچ‌گاه در بررسی‌های‌مان به نقشه داشته‌های یک محله توجه نکرده‌ایم. شوراها، انجمن‌ها، نهادهای مذهبی و مدنی. افراد سالمند، هنرمند و ... تمام افرادی که داشته‌های محله هستند. «محله‌ای را پیدا نمی‌کنید که با وجود تمام مشکلاتش داشته‌ای نداشته باشد، ولی نگاه ما همواره نگاه خدمات اجتماعی بوده، یعنی مددجویان را افراد تحت کنترل سازمان خدمات اجتماعی می‌دانیم. باید کمبودها را سازمان درست کند و سازمان اقتدار از بالا به پایین دارد. افراد باید به حرف سازمان گوش کنند. ما در مدل داشته-مبنا افراد را به شکل شهروند می‌بینیم و مشارکت را به‌عنوان داشته تلقی می‌کنیم.» اتفاقی که به نظر شریفیان در هرندی نیفتاده و همواره سایه سنگین خدمات اجتماعی بوده بدون توجه به ساکنانش. «ما در تحقیقی تاب‌آوری جوانان را بررسی کردیم و با این مورد مواجه شدیم که در خانه‌ای که سه معتاد دارد، می‌توانیم یک جوان را پیدا کنیم که او اعتیاد ندارد. باید علل تاب‌آوری آن را بررسی کنیم و نکته اساسی و مهم در مسائل اجتماعی همین است.»
شریفیان در بخش دیگری از سخنانش به رویکرد توانمندسازی و طرح‌های شهرداری پرداخت که گزارشی درباره آنها وجود ندارد تا نتایج کار بررسی شود. «ما نمی‌توانیم این‌جا بنشینیم و مسأله محله هرندی را حل کنیم. باید با تیم‌های کاردان و کاردرست به دل ماجرا برویم. عامل تغییر انسان است، نه کمک‌هایی که ارایه می‌کنیم. باید برنامه‌ها را به موازات هم جلو ببریم. ارزشیابی دوره‌ای بسیار مهم است. ما خیلی کارها انجام می‌دهیم، اما منتشر نمی‌کنیم و بعد بازنگری نداریم. علت شکست طرح‌های ما همین‌جاست.»
فاجعه ملی در راه است
حجت میرزایی، معاون برنامه‌ریزی توسعه شهری و امور شورای شهرداری تهران؛ غایب نشست بود و اولاد معاونش برای صحبت درباره بررسی ابعاد اقتصادی موضوع به جلسه آمد و صحبتش را با اقدامات توانمندسازی که شریفیان به آن پرداخته بود، آغاز کرد. «اقدامات توانمندسازی از دهه80 با بحث بانک جهانی شروع شد. آن موقع شمار جمعیت افرادی که در این سکونتگاه‌ها زندگی می‌کردند حدود 10‌میلیون نفر بود و امروز 19‌میلیون نفر است که با صراحت می‌توان گفت یک فاجعه ملی درحال رخ دادن است و این تعداد در آینده به بالای 30‌میلیون نفر هم خواهد رسید.» اولاد یکی از اصلی‌ترین دلایل مهاجرت در سال‌های اخیر را مسأله آب و معیشت کشاورزان دانسته و می‌گوید تمام رویکردهای توانمندسازی در سطح ملی نادیده گرفته شده و سیاست‌های سطح ملی هم‌راستا با اقدامات درمانگر پیش نرفته است. «یک زمانی روی طرح اسکان غیررسمی و توانمندسازی در تبریز کار می‌کردیم. قراردادی با ما بستند با عنوان 12برج. می‌خواستند 12برج بسازیم و این افراد را به برج‌ها منتقل کنیم و اراضی را بفروشیم، چون زمین‌های منطقه ارزش افزوده داشت. با ما قرارداد بستند و فکر کردند ما اقتصادی هستیم و جامعه‌شناسی نمی‌دانیم. ما وارد کار شدیم و این طرح را کنار گذاشتیم، اما درنهایت ساخت یک شهرک جوانان را تصویب و شرکتی را تاسیس کردند که حاشیه بسازند.»
اولاد می‌گوید در آن زمان ستاد تشکیل دادند و بحث‌‌هایی طولانی داشتند. «می‌گفتند قانون داریم به این مناطق خدمات ندهیم. ما هم در جواب گفتیم اگر زباله‌ها را جمع نکنید و مریضی اتفاق بیفتد، نمی‌توانید دیوار بکشید که مریضی به شهر نیاید. یکی از مدیران گفت توانمندسازی را از کجا باید شروع کنیم. من گفتم از ذهن شما مدیران. تا وقتی ذهن شما این‌طور فکر می‌کند که شهر را گران کنید تا کسی به این‌جا نیاید، نمی‌توان راه به جایی برد. این سیاست منصفانه نیست.» اولاد می‌گوید وضع به شکلی است که اگر درباره معتاد یا کودک کار صحبت می‌کنیم به خاطر خود آنها نیست، به خاطر چهره شهر است. با این نوع نگاه و سیاست‌گذاری نمی‌توان به تحولات اساسی امید داشت، آن هم در محله‌ای که قدرت بازار در آن هویداست. برخی از بازاری‌ها می‌خواهند واحدهای مسکونی را ارزان نگه‌دارند تا به انبار تبدیل کنند. «زمانی حدود 4‌هزار نفر جمعیت داشتیم و حالا منطقه ۱۳۰۰نفر جمعیت دارد. فقط افراد با مشکلات اجتماعی وارد این محله می‌شوند. پروسه ساخت‌وساز دیگر نمی‌تواند اتفاق بیفتد، چون هیچ‌کس خانه نوساز در آن محله نمی‌خرد.»‌ نکته‌ای که در بسیاری دیگر از حاشیه‌ها در سراسر دنیا هم دیده شده. همان‌طور که بهروز صلواتی؛ عضو هیأت علمی موسسه مطالعات و مدیریت جامع و تخصصی جمعیت کشور هم می‌گوید هرندی فقط در ایران نیست. محلاتی در کیپ‌تاون آفریقای جنوبی، نیویورک آمریکا، برلین آلمان و میلان ایتالیا هم مشابه هرندی وجود دارد. محلاتی که آنها را دیده و می‌گوید: «هرکجا بحران نیروی انسانی، اقتصادی و فقر وجود داشته باشد، جابه‌جایی خواهیم داشت. فقر پدیده‌ای از مکانیسم‌های دیگر است و همین موارد عامل مهاجرت و جابه‌جایی افراد به حاشیه شهرهای بزرگ است.» صلواتی می‌گوید از ۷۵‌میلیون مهاجر در دنیا به ۳۰۰‌میلیون دور از وطن‌مانده رسیده‌ایم. «بخشی از مسائل جهانی است و نباید نگاه منطقه‌ای به موضوع داشته باشیم و کشور ما هم کشوری مهاجرفرست و مهاجرپذیر است. مسأله خیلی پیچیده نیست و ما علم موضوع را داریم. چرخ‌دنده‌هایی در کار درست عمل نمی‌کنند. ما در دنیایی غیرمرزبندی‌شده زندگی می‌کنیم و در آینده مناطق بسیار متراکم و بسیار خالی از جمعیت خواهیم داشت. کشور آلمان با وجود پناهجویان بسیار، نیروی کار فراوان و مهاجران نسبت به کشورهای مختلف دیگر روی این موضوع بهتر کار کرده و باید از تجربیاتش استفاده کرد.»
با این وجود، اولاد معتقد است می‌توان تک‌محله‌هایی مانند هرندی را با مداخلات مثبت بهبود بخشید. مانند اتفاقی که برای محله لشکرآباد اهواز افتاد. محله‌ای که در آن اسلحه معامله می‌شد و حالا از نظر اقتصادی فعال است. «همه این موارد به این برمی‌گردد که فرآیند ایجاد فقر و بازتولید آن دیده نمی‌شود و اگر مسئولان از موردی پیشگیری کنند، نمود بیرونی ندارد.»
اولاد می‌گوید وقتی ساختمانی مانند پلاسکو می‌ریزد، یک‌نفر قهرمان ملی می‌شود که توانسته آن بحران را مدیریت کند، اما اگر پیشگیری می‌کردند، این‌طور نمی‌شد و حالا اگر فضای کسب‌وکار مردم و قابلیت زندگی آنها را ارتقا بدهیم، به چشم کسی نمی‌آید، اما اگر هرندی ایجاد شود، همه‌جا خبرش برود و بعد آن منطقه تخریب شود، همه می‌گویند این مدیر خوب است. «تا وقتی چنین نگاهی به مسائل در کشور حاکم است، مشکلات نه‌تنها حل نمی‌شوند که بازتولید هم خواهند شد. اما هیچ‌گاه نپرسیده‌ایم که مردم این مناطق چه انتخابی داشته‌اند؟ آیا انتخاب دیگری بوده که این نوع سکونت را انتخاب کرده‌اند یا خیر.»
اولاد از آمارتیاسن، فیلسوف و اقتصاددان هندی مثال می‌آورد که تاکید دارد انتخاب‌ها را باید افزایش داد تا افراد بتوانند راه درست را انتخاب کنند. ساکنان این مناطق دایره انتخاب‌های‌شان محدود است و با قوانینی که ما وضع می‌کنیم، محدودتر از پیش هم می‌شود. «تصمیم می‌گیریم که آنها کجا و چه کاری انجام دهند. برای راه انداختن یک سوپرمارکت باید از ۱۶مکان مجوز بگیریم. هزینه پنهان در اقتصاد ایران خیلی بالاست. می‌خواهید یک کار کنید باید چندین‌ سال دنبال مجوزها بدوید. این فرآیندها فقط زندگی را سخت کرده است.»
اهالی هرندی در انزوای اقتصادی به سر می‌برند و فضای کسب‌وکارشان بسته است. یکی از کارهایی که می‌تواند زندگی را در محلاتی از این دست روان کند، باز شدن مسیرهای مالی و اقتصادی به درون محله است. همان‌طور که در لشکرآباد اهواز اتفاق افتاد و فلافل‌فروشی‌ها زندگی دوباره‌ای به منطقه بخشیدند. «شاید 10‌درصد افراد به صورت مستقیم درگیر شدند، اما همان میزان کم هم چرخه اقتصادی را چرخاند و زندگی را به محله برگرداند. باید زندگی را به هرندی برگردانیم.»


تعداد بازدید :  991