شماره ۱۲۵۵ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲ آبان
صفحه را ببند
کوچه اول

|  داود نجفی|  نخستین روز ملاقات با مدیر شرکت پیش خودم گفتم از این مرد سالم‏تر و بهتر رو کره‏ زمین وجود نداره. لعنتی یه‌طوری مهندس‌مهندس می‏گفت که کم مونده بود خم بشم سوارم بشه. چندماه اول ولی خبری از حقوق نشد، چندباری دادوبیداد راه انداختم ولی هر بار مدیر طوری می‏گفت مهندس که از خود بی‌خود می‏شدم و به ادامه‏ بیگاری دادن مشغول می‏شدم. آخر سر هم پروژه تمام شد و نوبت تعدیل نیرو رسید، دوباره رئیس گفت: «مهندس»، منم مثل وقتی که زورو اسبش را صدا می‏کرد، سمتش دویدم و گفتم: «جانم قربان» مدیر گفت: «با کمال تاسف دیگه نمی‏تونیم در خدمتت باشیم. حقوق چندماه اولت بعد از کسر بیمه و مالیات رفت واسه کاریابی، مابقی هم چون داشتی کار یاد می‏گرفتی بی‏حساب می‌شیم.» گفتم: «به‏خدا اگه برم، من اگه یه‌روز شما بهم نگی مهندس بدن‌درد می‏گیرم.» گفت: «پس باید پول بدی تا توی شرکت نگهت داریم.» واقعا با توجه به این اوضاع بد کار پیشنهاد خیلی خوبی بود.

 


تعداد بازدید :  404