نيره خادمي| خانه كاهگلي است و حياط تاريك. روي چراغ خوراكپزي داخل خانه گوجه و تخممرغ درحال قُلخوردن است. بوي دود از همان در ورودي ميخورد به دماغ و خاكستر است كه روي زمين رها شده. مرد لاغراندام و بلندقامتي با موها، سبيل و دندانهاي زرد ايستاده كنار در آهني رنگورو پريده. مرد در تاريكي با خود حرف ميزند. زن اما در گوشهاي دورتر از همسر دستهايش را در هم گره زده و كمر خم كرده. خانه پاتوق معتادان است در روستايي كوچك كه تنها دوهزار نفر جمعيت دارد. دو كودك در حياط خانه زير نور مهتاب روي لحاف و تشك كهنه و رنگورورفته مچاله شده، خوابيدهاند. اينجا محلهاي در روستاي كُتيج است. از توابع فنوج در جنوبغربي سيستانوبلوچستان.
سفر اما به اين نقطه دور از شهر سخت است و دلهرهآور. جاده از نیکشهر به سمت فنوج و روستای کُتيج باریک ميشود. 200كيلومتر راه پر از شیبهای تند و پیچهای نفسگیر. تصوير، تصوير خوبي نيست پر از نگراني براي گذركردن از جادهاي است كه از يك طرف چسبيده به كوه است و از سمت ديگر چسبيده به پرتگاه؛ جادهاي كه حفاظ و گاردريل و حتي روشنايي هم براي شب ندارد و در روستا روزها تاريكتر است. روستاييان اينجا خانههاي كوچك و محقرشان را با شاخه نخلها استتار كردهاند، به قول خيلي از مردم اين روستا اگر پول يارانه نباشد، زندگيشان باد هواست يا شوهر ندارند، اگر هم شوهري، مردي سايهسري بالاي سرشان هست يا معتاد است يا صبح ميرود تا شب اما پول و نان چنداني در كار نيست. مرد در آستانه در ايستاده و پيراهن صورتياش توي چشم ميزند. دختر را 9ساله معرفي ميكند درحالي كه 7سال دارد، انگار ميخواهد زودتر 12ساله شود و شوهرش بدهند: «نسترن دوست ندارد مدرسه برود، هرچه با او حرف مي زنيم، باز هم راضي نميشود مدرسه برود.» اينها را مادر 36ساله فرناز ميگويد و بعد جلوتر ميآيد. زن دوم آقا يعقوب است و خيلي وقت است كه خانه را پاتوق كرده اما خودش حتي اعتياد خود را قبول ندارد، چه برسد به اين كه «خانه پاتوق اعتياد باشد.» آنها در فقر و فلاکت زندگی میکنند و فاطمه دانشور که کارشناس حوزه آسیبهای اجتماعی و مديرعامل موسسه خيريه مهرآفرين است، از کیلومترها دورتر به دیدنشان رفته تا از نزدیک ببیند آنچه بر سرشان رفته، تا درد دلهایشان را بشنود: «تعداد بچههاي بازمانده از تحصيل زياد است چون بسياري از خانوادهها درگير اعتياد هستند و توجهي به آموزش بچهها ندارند.» او بهطور مشخص درباره این خانواده، حرفهایی میزند: «در مورد اين خانواده هم نكته تاسفبرانگيز پاتوقداري خانواده است و دختر 7ساله و پسربچه 3ساله شرايط خوبي ندارند. متاسفانه دختربچه علاقه چنداني به مدرسه ندارد و اين خود يك نشانه آسيب به كودك است. از طرفي اينگونه خانوادهها هم ترجيح ميدهند تا دختربچه مدرسه نرود تا زودتر زمينه ازدواج او را فراهم كنند.» فعالیت پاتوقهای اعتياد در این روستا، فاطمه دانشور را متاثر میکند: «در تهران پاتوقهاي معتادي وجود دارد كه گاهی از طريق نهادها به آن ورود و رسيدگي ميشود اما اينكه در روستا پاتوق اعتياد ببینيم، بسيار عجيب است.» او معتقد است؛ پاتوقداري یک خانواده، دلیلی برای رهاکردن کودکان نیست: «متاسفانه اهالي و نزديكان در برخورد با چنين خانوادههايي در روستاها سردرگم ميشوند و گاه خانواده آسيبديده را به كلي طرد ميكنند، درحالي که همين بيتوجهي و پاككردن صورتمسأله باعث تكثير پنهان همان آسيب ميشود. رفتوآمد معتادان در منزل امنيت كودكان را تحتتاثير قرار ميدهد و زنگ خطري براي كودكان است، درحالي كه مسئولان و محليها در شهرهاي دورافتاده نميدانند با اين مسائل چطور برخورد كنند.»
دوست داشت درس بخواند
نگاه سرد و افسردهاش را میدزدد. دستهای سیاهش را از پشت کمر به هم قفل کرده و گاه برای پنهانکردن موهای براق و خرماییاش قفل دستها را باز میکند. 12سال دارد و چند ماهی میشود که به عقد پسرخالهاش درآمده. زنعمو حالا برای او یعنی مادرشوهر و پسرعمو 30سالهاش یعنی شوهر. آنجا روبهرویش زیر نور مهتاب ایستاده و به زبان بلوچی میگوید که درسخواندن را دوست دارد اما به اختيار خود ازدواج كرده است. زنعمو، همان مادرشوهرش روبهرو ایستاده و به حرفهایش کلمه به کلمه گوش میدهد و چشم و ابرو بالا میاندازد. مريم مدرسه رفته است و نمراتش هم خوب بوده اما حالا معلوم نیست که بتواند درس بخواند یا نه. در میان سروصدای دخترعموهای همسنوسالش نقش «همسر برادر» را برای آنها بازی میکند. او هم ساکن روستای كُتيج از توابع فنوج سیستانوبلوچستان است. خانه چند پله میخورد به بالا و همراستای پلههای کاهگلی، حصیرهای رنگورورفته درِ کرمرنگ را در خود محاصره کرده است. مريم كه حالا 13سال دارد و پارسال با پسرعموي 22سالهاش ازدواج كرده است، اما زياد حرف نميزند و تنها با اشارههای سر جواب سوالها را ميدهد يا اگر كلمهاي ميگويد، بريدهبريده و يواش است. فاطمه دانشور هم درباره سرگذشت دختران بلوچي كه در سنين پايين تن به ازدواج ميدهند، معتقد است كه حداقل بايد به اين دختران آموزشهاي پيشگيري از بارداري را ارایه كرد تا دچار عواقب بارداريهاي زودرس نشوند: «متاسفانه ازدواج زودهنگام دختران در استان سيستانوبلوچستان آمار بالايي دارد و بايد براي آموزشهاي دختران و خانوادهها برنامهريزي شود.» در مطالعهاي كه سال 95 درباره ازدواج زودهنگام كودكان در ايران انجام شد، بيشترين فراواني ازدواج زودهنگام دختران در هفت استان خراسانرضوی، آذربایجانشرقی، خوزستان، سیستانوبلوچستان، آذربایجان غربی، هرمزگان و اصفهان گزارش شد. سید سعید سیدالحسینی، معاون برنامهریزی نظامپزشکی استان سیستانوبلوچستان هم معتقد است كه دليل بسياري از ازدواجهاي زودهنگام در سيستانوبلوچستان فقر است.
كودكي كه در آتش نشئگي مادر سوخت
«شوهرم كار ميكند اما پولش را نميدهند؛ اگر يارانه نباشد درآمد ديگري نداريم.» قصه سليمه كه تنها 25سال دارد تنها محروميت و فقر نيست، سليمه معتاد است. دختربچه كه بود سرماخوردگي سختي گرفته بود، دكتر و دارو نبود و كسي به درمان او اهميت نميداد. شوهرخالهاش ترياك را دستش داد: «گفت بيا اين را بكش خوب ميشوي، از آن وقت تا الان شيره ميكشم اما حالا شربت گرفتهام ميخواهم ترك كنم.» روزها گذشت و سليمه بدون آن كه خودش هم بداند، معتاد شد. 5 سال قبل هم كه شوهر كرد، شوهرش مواد را به او رساند. همه چيز براي او عادي پيش ميرفت اما نشئگي كار دست او داد. ايستاده در گوشه اتاق سيماني و كوچك و پشتش به نور است. آستین دست راست را بالا میبرد و گوشتهاي برآمده روي بازوياش را نشان ميدهد؛ جاي سوختگي است. پارسال وقتي نشئه پاي بساط مواد نشسته بود، منقل برگشت و اتاقشان آتش گرفت اما خودش ميگويد: «داشتم آشپزي ميكردم كه چراغ برگشت. نفهميدم چه شد؛ همهجا آتش گرفت. از اتاق بيرون آمدم اما بعد يادم افتاد بچههايم در اتاقند. آمدم بچهها را بيرون كشيدم اما ديگر فايدهاي نداشت همه چيزم سوخته بود.» دختر 9 ماهه سليمه همان وقت در آتش ميسوزد و وقتي هم كه به بيمارستان زاهدان ميرسد از دست رفته است. سليمه هم مدتي در بيمارستان بستري است اما وقتي مرخص ميشود دوباره اعتيادش را از سر ميگيرد. شوهر سليمه كارگر است اما درآمد زيادي ندارد. حالا عرفان پسر 3 ساله در كنار مادر مريض و معتاد خود زندگي ميكند و آنطور كه فاطمه دانشور، مديرعامل موسسه خيريه مهرآفرين ميگويد اگر دود به بچه نرسد، گريه ميكند و اين يعني عرفان 3 ساله هم معتاد شده است: «مادر براي اينكه بچه را بخواباند او را هم معتاد كرده است و متاسفانه اين يكي از آسيبهاي اعتياد زنان است كه كودكان را هم آلوده ميكند.» او نبود كمپ ترك اعتياد در مناطق محروم و روستاها را بهعنوان يكي از معضلات مطرح كرده و ميگويد: «اعتياد زنان از 2 سال قبل در روستاها گزارش ميشود؛ در حالي كه 6 سال قبل حتي گزارش يك نمونه اعتياد هم نداشتيم و نگراني ما از آنجا بيشتر ميشود كه در اين شهرستانها كمپ ترك اعتياد براي زنان وجود ندارد؛ اگر خودشان هم تصميم به ترك بگيرند، دارو هم در دسترس آنها نيست.»
به گفته دانشور در استانهاي خراسان رضوي، البرز، استان مركزي و لرستان گزارشهاي زيادي درباره اعتياد مادران وجود دارد آن هم در شرايطي كه هيچ زيرساختي براي ترك آنها وجود ندارد: «اين افراد چون اغلب از طبقات پايين جامعه هستند، هزينه درمان اعتياد خود را هم ندارند.» او درباره اعتياد كودكان اين مادران توضيحات ديگري را هم ارایه كرد: «اعتياد كودكان وابستگي زيادي به اعتياد مادران دارد وقتي مادر سالم است و پدر اعتياد دارد كودك معتاد نميشود اما وقتي مادر معتاد است، بچه حتما معتاد ميشود. براي ترك اعتياد بچهها هيچ امكاني نداريم آن هم در شرايطي كه ترك اعتياد كودكان پروسه خيلي سختتري نسبت به بزرگسالان دارد. آنها بايد براي سمزدايي در بيمارستان بستري شوند اما متاسفانه هيچ امكاناتي براي آن نيست و احتمالا بايد به صورت سنتي اعتياد را ترك كنند.» او از دولتمردان و به ويژه مسئولان سازمان بهزيستي خواست تا براي ترك اعتياد مادر و كودك فكري كنند: «اگر توجهي به اين بخش از جامعه نشود، حتما آسيبهاي بيشتري گريبانگير اين مردم خواهد شد و هر ساله شاهد بيشترشدن اعتياد در روستاها خواهيم بود.» به گفته دانشور اعتياد در زنان روستايي روزبهروز در حال افزايش است: «در تهران اينگونه فرزندان را پس از گزارش به اورژانس اجتماعي از مادران ميگيرند و از كودك به عنوان ابزاري براي ترك مادران استفاه ميكنند اما در شهرها و روستاها همين امكانات و مداخلات هم نيست؛ بنابراين آسيبهاي اجتماعي به حال خود رها ميشوند و كودكان به عنوان نخستين قربانيان به آسيب كشيده ميشوند.» دانشور ميگويد اينكه خانوادههايي اينجا تنها با يارانه زندگي ميكنند، جاي نگراني است و اگر يارانه قطع شود، معلوم نيست چه بر سر اين خانودهها ميآيد.
روستاي كُتيج از توابع فنوج سيستانوبلوچستان تنها يكي از دهها روستايي است كه مردم آن در اين منطقه با فقر روزگار ميگذرانند. حتي مردمي هم كه زندگي عادي دارند از حداقل امكانات زندگي برخوردار نيستند و از هر 24 ساعت در روز تنها 2 ساعت آب دارند آن هم در اين هواي داغ و هميشه تابستاني. روستاييان اين منطقه از داشتن مركز درماني مجهز محرومند، تنها يك مركز درمان سرپايي براي مداوا دارند كه اگر دردشان در آنجا مداوا نشود، بايد 200 كيلومتر مسير را تا ايرانشهر يا نيكشهر طي كنند تا به بيمارستان برسند. فاصله زياد روستاها يكي از ويژگي هاي اصلي در اين استان بزرگ است كه دسترسي عمومي به خدمات رفاهي و اجتماعي را سخت كرده است. مردم اين روستا هم مثل مردم ساير نقاط استان سيستان و بلوچستان بشدت از فقر مدرسه رنج ميبرند و تقريبا همه روستاهاي اين منطقه مساجد بسيار شيك و تميزي دارند؛ موضوعي كه نشان ميدهد مردم بومي منطقه نظر مساعدي درباره مشاركتهاي مردمي براي ساخت مسجد دارند در حالي كه اين تمايل و مشاركتهاي مردمي كمتر براي ساخت مدرسه وجود دارد. نخستين نخلستان سرسبز که تفريحگاه آنها است با روستا بيشتر از 5 كيلومتر فاصله دارد؛ اما ماجراي روستاي كوچك كُتيج تنها جاده، نداشتن امكانات درماني يا تفريحگاه نيست آسيبهاي اجتماعي به اين روستاي كوچك و محروم هم رسيده است اما كمتر مقام مسئول و دولتي هست كه از حال سليمه معتاد و پاتوق خانواده نسترن باخبر باشد يا از چشمهاي كشيده و پفكرده مريم كه وقت بدرقه خيس شد و نخنديد.