دیروز خبر دیگری میخکوبم کرد: یک خودکشی دیگر در مترو! اما خبر اول این بود: «یک ساعت پیش مرد میانسالی در ایستگاه مترو دروازه شمیران به دلیل فشار جمعیت به محوطه ریل پرتاب شد و به دلیل برخورد با قطار جان خود را از دست داد». بعد خبر تبدیل شد به این: «مدیرکل روابط عمومی شرکت بهرهبرداری متروی تهران از خودکشی یکی از شهروندان در ایستگاه مترو دروازه شمیران خبر داد. او گفت: امروز در ایستگاه مترو دروازهشمیران مردی از مسافران که بین 30 تا 40سال سن داشت، خود را جلوی قطار انداخت که این اتفاق منجر به مرگ وی شد.»
مرگ یا خودکشی؟ یا عدم مسئولیت پذیرش اشتباه؟ خبر سوم این بود: «با وجود تأکید مسئولان مترو مبنی بر خودکشی بودن این اتفاق براساس بازبینی فیلمهای مترو اما شاهدان عینی تأکید دارند این مرد قصد خودکشی نداشته و تنها به دلیل ازدحام جمعیت در هنگام ورود قطار به ایستگاه به محوطه ریلی پرتاب شده است.» پیش خودم میگویم نکند عدم امکانات و بیتوجهی مسئولان به امنیت مراکز عمومی موجب خودکشی دادن مردم باشد؟ نکند آمار رئیس سازمان پزشکی قانونی از خودکشی درسال گذشته که تعدادش به ۴۰۵۵ تن رسیده شامل خودکشیهای اجباری هم باشد! تازه این آمار خودکشیهای کامل است که به مرگ هم انجامیده و الا...
ما برای چه باید خودکشی کنیم؟ آنهم روزی ده تا ده تا که یازده تایش منجر به مرگ شود! نیکوس کازانتزاکیس در کتاب «چین و ژاپن» خود مینویسد: «در چین معمولترین راه خودکشی دارزدن است؛ بعد نوبت به استعمال حشیش به مقدار زیاد و تیغ میرسد. هرکس مرتکب خودکشی میشود، برای آنکه مطمئن شود مرگش دشمنش را نابود خواهد کرد، دلایل خودکشیاش را بر روی بدنش مینویسد و مسئول مرگ خود را معرفی میکند. بدینگونه چینیها همیشه میترسند که مبادا برای تقاص گرفتن، دست به خودکشی بزنی. یک شب شخصی یک روستایی را غارت کرد، کیسه پولش را برداشت و رفت. روستایی فریاد زد به من رحم کن، کیسه پولم را برگردان، اما دزد تندتر دوید. روستایی دوباره فریاد زد به من رحم کن، اگر پولم را ندهی خودم را میکشم! دزد ترسید و بیدرنگ کیسه پول را به روستایی برگرداند.»
حالا اینجا شاید یکی افتاده است زیر مترو، میگوییم خودکشی بوده است و خلاص! یک وقت هست آدم جنایت کرده است و از ترس جنایت تن به خودکشی میدهد که شاید توجیه داشته باشد. مثل «هیدکی توجو»، نخستوزیر ژاپن. او یکی از عاملان شرکت ژاپن در جنگ جهانی دوم بود ولی یکسال پیش از پایان جنگ، استعفا داد. با ورود آمریکاییان به توکیو، لحظاتی پیش از دستگیریاش به دست ارتش آمریکا، اقدام به خودکشی کرد، اما جانش نجات داده شد. سپس در دادگاه جنگی محکوم به اعدام و سهسال بعد حکم در موردش اجرا شد.
یک وقت هست مثل زندانیان زندانهای انگلیس خودکشی روی بورس میافتد و تند و تند زندانیان به بهانه آزار و شکنجه و بیفرجامی و شرایط سخت خودکشی میکنند. یک وقت هم هست آدم ذاتا ضعیف است و آسیب میبیند و راهی ندارد. مثل آن دختر پانزده ساله کانادایی که خودکشی کرد. حالا گروه هکرهای انانیموس، هویت کسی که این دختر نوجوان را مورد آزار اینترنتی قرار داده و با داشتن تصاویر عریاناش، او را تهدید به انتشارش در صورتی که جلوی دوربین برایش لخت نشود کرده بود، را فاش کرده است. لابد میپرسید انانیموس دیگر چیست؟ البته ربطی به بحث امروز من ندارد اما برایتان میگویم که انانیموس، گروهی است که از همکاری با ویکی لیکس، تا سایرکمپینهای اینترنتی، همه کار میکند... اینها که تا به این حد ضد نهاد (anti establishment) هستند، میگویند کارهایی که انانیموس میکند، مداخله در امور قضایی است. اما واقعیت این است که عدهای هکر که ممکن است درحال عادی مشغول کلاهبرداری اینترنتی باشند، بهصورت داوطلبانه به اموری شرافتمندانهتر چون حمایت از انسانهای بیپناه در اینترنت روی آوردهاند.
بگذارید بحث را جمعش کنم. من میپرسم مسئول مرگ غیرعادی احدی از آحاد مردم کیست؟ چه خودکشی باشد و چه نباشد؟ چه سقطی بر اثر پارازیت باشد چه مرگی بر اثر هوای ناشی از بنزین آلوده؟ و ما چه فعالیت داوطلبانهای در اینخصوص میتوانیم داشته باشیم؟ آگاهی بخشیدن به مردم ناامید که خودکشی نکنند؟ بیرون نروند؟ نفس نکشند! کارزار اینترنتی ضدخودکشی راه بیندازیم؟ برای مسئولیتپذیری مسئولان فرهنگسازی کنیم؟ پروندههای قضایی را پیگیری کنیم؟ خواهان امنیت بیشتر مترو شویم؟ به آن همسایه که نان ندارد بخورد نان بدهیم؟ و... پاسخ آسان است. هر نوعدوستی شما میتواند به نجات جان انسانی بینجامد. هر اقدام اطلاعرسانی و کار فرهنگی... دیگر گذشته آن دورهها که کسی خودکشی میکرد بنویسد: «میخواهم خودکشی کنم/لباسی پلنگی میپوشم!»