حسین جمشیدی-شهروند| مرتضی و مهدی فنونیزاده، دو برادر فوتبالی هستند که برخلاف خیلی از برادران دیگر رابطه خیلی خوبی داشته و دارند. برادر کوچکتر که برخلاف میلش در دهه 60 استقلالی شد، مدتی درگیر اعتیاد بود اما با کمک برادر بزرگتر یعنی مرتضی به زندگی برگشت. حالا مهدی توانسته در یک تیم دسته اولی عنوان مدیرفنی را به خود اختصاص دهد اما هر دو نفر از اینکه ستارههای دهه 60 نتوانستند وارد جرگه مربیان فوتبال در رده بالا شوند، گلایه میکنند. هنوز هم با وجود مشکلات فراوان مهدی و مرتضی پشت یکدیگر هستند و از برادر خود به نیکی یاد میکنند. داستان عجیب زندگی این دو پیشکسوت سرخابی که سابقه بازی در تیمملی در کنار یکدیگر را هم دارند، ما را به این فکر انداخت تا دقایقی به گپ و گفت مشترک با آنها بپردازیم.
مهدی فنونیزاده: فوتبالیستهای دهه 60 به حقشان نرسیدند
برادر کوچکتر مرتضی فنونیزاده بعد از گذراندن یک دوره سخت توانسته حالا جایگاهی برای خودش در فوتبال دستوپا کند. او که دیگر علاقهای ندارد درباره اتفاقات تلخ زندگیاش صحبت کند، مثل برادرش از رفتار مدیران فوتبال گلایه میکند. در ادامه مشروح گفتوگوی «شهروند» با مهدی فنونیزاده را میخوانید:
از سمتی که اخیرا در تیم دسته اولی آلومینیوم اراک گرفتید، شروع کنیم. چه شد که مدیرفنی این تیم شدید؟
مدیرعامل این باشگاه از دوستان من است و این پیشنهاد را داد که به آنها کمک کنم و من هم استقبال کردم. فعلا در اراک مستقر نشدم و امیدوارم بتوانم به این تیم کمک کنم.
بهنظر میرسد بعد از اتفاقاتی که چندسال درگیر آن شده بودید، یک بازگشت رویایی داشتید.
من هم فقط میتوانم خدا را شکر کنم. بههرحال اتفاقاتی که برای من رخ داد، خوب نبود. دیگر نمیخواهم به آن روزها فکر کنم و انشاءالله هر روز بتوانم در زمینه مربیگری بالاتر بروم.
حتما انتظار دارید که بهعنوان سرمربی در لیگ دسته اول یا حتی لیگ برتر حضور داشته باشید؟
سیستم فوتبال نسبت به دورانی که بازی میکردیم، تفاوت کرده است. میتوانم بگویم رفاقتها مرده است و کسی به فکر امثال من، مجتبی محرمی و بقیه همنسلیهای ما نیست. هر کسی جایی تیم میگیرد، نزدیکان خودش را میبرد. من 12سال است که بالاترین مدرک مربیگری را دارم اما هیچکس سراغ ما نمیآید. مثل دانههای تسبیح، مربیان داخل فوتبال جابهجا میشوند و هیچ چهره جدیدی را نمیبینیم. برخی از این مربیان اصلا فوتبال بازی نکردند و حالا برای خودشان تیم دارند. از آن سمت میبینیم امثال مجتبی محرمی و ناصر محمدخانی بیرون گود هستند. مگر اینها چه چیزی کم دارند؟ سالها بازیکن تیمملی بودند و الان هم مدرک مربیگری دارند اما نفرات دیگری جایشان را گرفتهاند.
نقش این اتفاقات در اینکه برخی از همدورهایهای شما در یک مقطع زمانی به بیراهه رفتند را چقدر میدانید؟
قطعا تاثیرگذار بوده است. ما بیتوجهی دیدیم که ناامید شدیم و پایمان را کج گذاشتیم. اصلا کسی هم راه خلاف نرود و بخواهد سالم زندگی کند، مگر منبع درآمدی دارد؟ شنیدم محمد پنجعلی آتلیه عکاسی زده است. کار بدی نیست اما من میگویم افتخاراتی که محمد پنجعلی داشته را کدام یک از مربیان فعلی فوتبال ما دارند؟ واقعا از این اتفاقات شاخ درنمیآورید؟
از نظر شما چرا در تمام این سالها از پیشکسوتان دهه 60 و 70 در مربیگری کمتر استفاده شده است؟
این را من نباید جواب بدهم. ما را از فوتبال دور کردند و به سمت دیگری فرستادند. در وهله نخست اگر از ما در فوتبال بعد از خداحافظیمان استفاده میشد، حداقل سرمان به فوتبال گرم بود. البته بحث مخارج زندگی هم هست و قطعا درآمدزایی نیز وجود دارد اما اولویت این است که فوتبالیها در فوتبال باشند. هنوز هم امیدوارم این فوتبال تکانی بخورد تا بازیکنان دهه 60 به حقشان برسند.
آقا مرتضی میگفت اول شما به علی پروین و پرسپولیس علاقه داشتید و درنهایت به استقلال رفتید و برادرتان هم شرایطی دقیقا برعکس داشت؟
بله، دقیقه همینطور بود. اتفاقاتی افتاد که مرتضی به پرسپولیس رفت و من هم گفتم که هر دو برادر یک جا نباشیم برایمان بهتر است و به همین خاطر به استقلال رفتم. خدا منصور پورحیدری را رحمت کند. یک روز یکی از بچهها سراغ من آمد و گفت پورحیدری ابراز علاقه کرده برای استقلال بازی کنی که من هم گفتم برایم باعث افتخار است. از آن به بعد دیگر استقلالی شدم و هیچوقت به اینکه به پرسپولیس علاقه داشتم، فکر نکردم، یعنی قلبا دیگر استقلالی شدم و گذشته را فراموش کردم. پیراهن هر باشگاهی را میپوشی، باید به همان تعصب داشته باشی.
برخلاف خیلی از برادرانی که در فوتبال بودهاند، شما و آقا مرتضی همیشه پشتیبان هم بودهاید؟
من کاری به نفرات دیگر ندارم اما همیشه پیش خودم گفتهام که فوتبال تمام میشود اما برادربودن تمامی ندارد. ما آنقدر به هم نزدیک هستیم که حتی در یک محله زندگی میکنیم. هوای همدیگر را داریم و تا آخر عمر هم هر مشکلی داشته باشیم، از هم کمک میگیریم. الان هم در آلومینیوم اراک سعی میکنم از کمک مرتضی استفاده کنم و او را هم در آنجا به کار بگیرم.
در سالهایی که فوتبال بازی میکردید، هیچ خودتان را جای یکدیگر جا نزدید؟
خیلی شباهت نداریم که بخواهیم چنین کاری کنیم. مرتضی از من 5سال بزرگتر است، با این حال همیشه به یکدیگر کمک کردیم.
در آخر درباره تیم فعلی استقلال و مشکلاتی که گریبانگیرش شده هم صحبت کنید.
من 103 بازی برای استقلال کردم و فقط یک باخت آوردیم. الان میبینم این تیم در 6 هفته 4 باخت آورده که عجیب است. دیگر باختن برای استقلال عادی شده و اصلا برایشان هم مهم نیست. زمانی شده بود که وقتی ما به زمین میرفتیم، تماشاگران زیر 4گل از ما قبول نمیکردند. آن وقت چقدر حقوق میگرفتیم؟ ما ماهانه 8، 9هزار تومان دستمزد داشتیم. برخی میگویند آن موقع خیلی پول بوده اما اینطور هم نیست. من 9هزار تومان حقوق میگرفتم و 7هزار تومان اجارهخانه میدادم. نه کسی خودروی آنچنانی داشت و نه حاشیهای داشتیم. نسل فعلی هم نوشجانشان که پولهای میلیاردی میگیرند اما به اندازهای که پول میگیرند، بازی کنند. حداقل برای آن هوادارانی که اشک میریزند، غیرت به خرج دهند.
مرتضی فنونیزاده: ما فوتبالیستها دو بار مرگ را تجربه میکنیم
برادر بزرگتر که 5سال فاصله سنی با مهدی دارد، یکی از مشوقان اصلی برادرش برای بازگشت به زندگی بود. او از اینکه توانسته مهدی را ترغیب کند تا زندگیاش را سالم ادامه دهد، خوشحال است. صحبتکردن با مرتضی فنونیزاده که از گفتن پشتپردههای فوتبال ابایی ندارد، شیرین است. در ادامه مشروح گفتوگوی «شهروند» با مرتضی فنونیزاده را میخوانید:
اینروزها مشغول چه فعالیتی در حوزه فوتبال هستید؟
ما به همراه بهروز سلطانی و نجمالدین بخشی که از پیشکسوتان پرسپولیس هستند، مدرسه فوتبالی در تابستان داشتیم. البته آنقدر از این مدرسه فوتبال راضی بودند که والدین بازیکنان از ما خواستند ترم پاییز را هم برگزار کنیم. مهدی، برادرم نیز اخیرا مدیرفنی تیم آلومینیوم اراک شده و از من هم خواسته آنجا کمکش کنم.
بهنظر میرسد آقا مهدی هم بعد از اتفاقاتی که چندسال درگیر آن بود، با سلامت کامل به فوتبال برگشته است؟
بله، مهدی چند سالی درگیر اعتیاد شده بود و از نظر روحی و روانی به هم ریخته بود. خدا را شکر که او به روزهای خوب خود بازگشته و از پستی هم که در تیم اراکی گرفت، خیلی خوشحال شدم. بههرحال هرکسی تا سلامت نباشد، نمیتواند کاری از پیش ببرد.
آنطور که ما میدانیم شما بهعنوان یک برادر بزرگتر کنارش بودید و به بهبودش کمک کردید؟
مهدی دیگر بچه نیست و الان 52 سالش است. تنها چیزی که در برادر عوض نشده، خوشقلبی او است. بهخاطر مشکلاتی که داشت، مدتی درگیر اعتیاد شد. البته این اتفاق نهتنها برای مهدی بلکه برای خیلی از بازیکنانی که در دهه 60 و 70 فوتبال بازی میکردند، رخ داد و آنها هم آلوده شدند. خدا را شکر میکنم که مهدی به راه راست هدایت شد و به زندگی برگشت. ما ورزشکاران دو بار در زندگی میمیریم؛ یک بار وقتی فوتبال را کنار میگذاریم و یک بار هم وقتی که مثل بقیه زندگیمان تمام میشود. برخی از بازیکنان با همین مرگ نخست، کارشان تمام میشود و به سمتی میروند که اصلا در شأن آنها نیست.
شما دلیل اتفاقی که برای برادرتان رخ داد را دقیقا چه میدانید؟
بیتوجهی مسئولان فوتبال باعث چنین اتفاقی شد. مدیران فوتبال ما، فوتبالی نیستند و همه با رانت و رفیقبازی بر مسند کار هستند. به همین دلیل است که به پیشکسوتان و کسانی که برای این فوتبال زحمت کشیدند، کمتر اهمیت میدهند.
واقعا جای سوال است که از همنسلهای شما کمتر نفراتی هستند که حالا در حوزه مربیگری فعالیت کنند؟
از نظر من هم عجیب است اما اتفاق افتاده و به کسی هم برنمیخورد. برای یک بازیکن که در بهترین تیم ایران و تیمملی بازی کرده، شاید پایینترین پست، اداره یک مدرسه فوتبال باشد. البته این موضوع برای من افتخاری است اما چرا نباید در طی تمام این سالها به من و امثال من تیم بدهند و یک بار اعتماد کنند؟ باور کنید تمام مدارک مربیگری را هم گرفتهام و از این نظر هیچ کمبودی ندارم. همانطور که گفتم فقط بحث من نیست. رضا رجبی، جعفر مختاریفر، شاهین بیانی، شاهرخ بیانی و... چرا نباید در هیچ تیمی سمت فنی داشته باشند؟ اخیرا شنیدم که محمد پنجعلی آتلیه عکاسی افتتاح کرده است. کار بدی نیست اما چرا نباید از یک اسطوره در فوتبال ایران استفاده شود؟
شما از چه کسی توقع دارید که به مطالبات پیشکسوتان رسیدگی کند؟
من بیشتر از همه از فدراسیون توقع دارم. مدیران باشگاه که هر چندسال یک بار تغییر میکنند و اصلا ورزشی هم نیستند. درواقع آنها مستاجر ما پیشکسوتان هستند. اگر واقعا به فکر ما و استفاده از توانایی پیشکسوتان بودند که یک تیم حداقل در رده پایه میدادند و میگفتند هر کسی در پست خودش سالی دو بازیکن به بزرگسالان تحویل دهد. ما امسال یک بازیکن 9ساله در مدرسه فوتبالمان داشتیم که حتی نمیدانم اسمش دقیقا چی هست. به او میگوییم «علی جیغی» اما باور کنید مثل مسی است. این بچه بااستعداد باید کجا برود و خودش را معرفی کند؟ البته من قصد دارم با مهدی مهدویکیا صحبت کنم تا این بازیکن را به آکادمیاش ببرد.
در تمام این سالها از تیمهای لیگ برتری پیشنهادی دریافت نکردید؟
اصلا بحث من نیست، خیلی از همدورهایهایی من که برای خودشان کسی بودند، الان خانهنشین هستند. 10 مربی در لیگ برتر داریم که به صورت چرخشی در تیمهای مختلف هستند. جالب است که با بهترین امکانات هم نمیتوانند نتیجه بگیرند اما یک تیم دیگر به آنها میدهند. مگر چه میشود که یک بار هم به ما اعتماد کنند؟ لیگ برتر که هیچ، تیم دسته سومی هم به ما نمیدهند.
هیچوقت سعی نکردید با مدیران فوتبالی ارتباط برقرار کنید و از این طریق تیم بگیرید؟
ما شاگرد علی پروین هستیم و هیچوقت زیر بار حرف زور نمیرویم. یک مثال واضح به شما میگویم. من با پنجعلی و سلطانی به پیشنهاد یکی از تیمهای لیگ یکی، برای مذاکره رفتیم. قرار بود پنجعلی سرمربی باشد و من هم دستیارش باشم. مدیر آن باشگاه به ما گفت که باید 10 بازیکن را نادیده بگیرید و بقیه را جذب کنید. تا این حرف را شنیدیم، چکهای 400میلیونی و 200 میلیونی که گرفته بودیم را برگرداندیم. یکی از همکاران ما گفت همه مربیان این روزها از این کارها میکنند اما من گفتم ما اینکاره نیستیم. منظورشان این بود که 10بازیکن را با پول به تیم میآورند و باید هم بازی کنند. درد فوتبال ما این است و باعث میشود به امثال ما تیم ندهند.
شما چند سالی هم در تیمهای پایه پرسپولیس فعالیت داشتید؟
من 9سال آنجا بودم. وقتی طاهری مدیرعامل پرسپولیس شد، گفت من از قیافه بازیکنان دهه 60 خوشم نمیآید! البته مطالباتی هم داشتیم که پرداخت شد؛ البته میدانست اگر پول ما را ندهد، برایش گران تمام میشود!
خیلیها تیم فعلی پرسپولیس را با تیم دهه 60 که شما هم عضوی از آن بودید، مقایسه میکنند. چقدر این قیاس را واقعی میدانید؟
از طرف من بنویسید تیم فعلی انگشت کوچک تیم دهه 60 هم نمیشود. اگر این بازیکنان در تیم دهه 60 بودند، شاید فقط سیدجلال یک نیمه بازی میکرد و طارمی هم 5 دقیقه میتوانست در آن تیم بازی کند. مثلا جای امثال عربشاهی و پنجعلی چه کسی میتوانست به میدان برود؟ البته این تیم هم روان بازی میکند و قهرمان هم شده است. با این حال در هر بازی باید 12 تا گل بزنند اما در آخر یک گل به زور میزنند.
شاید خیلیها تیم دهه 60 را یادشان نیاید. درباره آن دوره پرسپولیس بیشتر صحبت کنید.
اول از همه تفاوت ما با الان این بود که لیدر نداشتیم. یک «ممد بوقی» هم داشتیم که خدابیامرز هیچ پولی هم نمیگرفت. اول پروین را تشویق میکرد و بعد هم به بازیکنان تکبهتک روحیه میداد. الان اکثر لیدرها هر چقدر بیشتر سبیلشان توسط بازیکنان و مربیان چرب شود، بیشتر آن فرد خاص را تشویق میکنند. البته برخی از این لیدرها هم سالم هستند و برخی دیگر هم خط میگیرند. درواقع تفاوت اصلی ما با این نسل نبودن پول در آن دوره بود. یادم میآید استقلال را در دربی 3 بر صفر بردیم و کسی نبود به ما پاداش بدهد. علی آقا به من گفت بیا به بازار برویم و برای بازیکنان پول جمع کنیم تا شاید نفری 5هزار تومان به هر نفر برسد. آنهایی که تیم دهه 60 را یادشان هست، همین حالا هم آنقدر که ما را تحویل میگیرند، با بازیکنان نسل جدید کاری ندارند.
قطعا شما و برادرتان شدیدا هوای همدیگر را هم داشتید؛ اگرچه در دو تیم رقیب بودید.
باور کنید اگر مهدی الان بازی میکرد، باید حداقل 2میلیاردو500میلیون پول میگرفت. در تیمملی کنار هم بازی میکردیم و چون من بزرگتر بودم، هر چیزی به مهدی میگفتم گوش میکرد. من پشت مهدی بازی میکردم و هوایش را هم داشتم.
چه شد که دو برادر با حضور در دو تیم استقلال و پرسپولیس مسیرشان را از هم جدا کردند؟
بهنظرم قسمت بود که این اتفاق بیفتد. دقیقا برعکس دوران کودکی که من طرفدار تاج بودم و ناصر حجازی و علی جباری را دوست داشتم، پرسپولیسی شدم. مهدی هم علی پروین را دوست داشت و استقلالی شد. البته وقتی با پرسپولیس قرارداد بستم و 10 دقیقه بازی کردم، عاشق پرسپولیس شدم. در نسل فعلی هم هستند بازیکنانی که آرزویشان در پرسپولیس بوده و حالا در استقلال بازی میکنند یا برعکس.