آلبوم موسیقی «مسیحا» چند روزی است منتشر شده است. لطفا در ابتدا کمی درباره این آلبوم و بیانی که از آن مدنظر داشتید صحبت کنید؟
آلبوم مسیحا روایتی است که براساس داستانی تاریخی شکل گرفته است. «مسیحا» آلبومی است متشکل از دو سی دی که بهطور ضمنی به زندگی نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم میپردازد. زنی که با ازدواج با امام حسن عسگری (ع) نقش مهمی در تاریخ اسلام پیدا کرد. این مجموعه روایتگر داستان بانویی است که علاوه بر افتخار عروسی پیامبر اسلام، امیر مومنان، حضرت صدیقه کبری و ده فرزند معصومشان، به مقام مادری امام عصر ما، حجه باقی الهی، حضرت محمدبن الحسن عسگری (عج) نیز مفتخر است. «مسیحا» براساس اشعاری از حافظ، سعدی، مرحوم سیدمرتضی میر فخرایی، آیتالله محمدحسین غروی اصفهانی و مرحوم قیصر امینپور ساخته شده است. این مجموعه شامل ۱۵ قطعه شعرخوانی و ۱۱ تصنیف است. دکلمهها توسط ژاله صادقیان اجرا شده و تصانیفش را هم بنده اجرا کردهام. به نظر من مسیحا کار خاصی است و احتمالا مخاطب موسیقی ایرانی از این کار لذت میبرد و مخاطبان موسیقی مذهبی هم شاید از این کار استفاده کنند.
به نظر میرسد «مسیحا» برداشت موسیقایی شما از واقعه عاشورا را ارایه میدهد و البته به اصالتهای موسیقی ایرانی هم پایبند بوده است...
به نظر من در هر حوزهای که قرار است کار کنیم باید به ظرف و مظروف توجه داشته باشیم. آنچه بناست ارایه شود باید با قالبی که برای ارائهاش در نظر داریم سنخیت داشته باشد. متاسفانه در مواجهه با برخی از نوحههایی که ارایه میشود احساس خوبی در من شکل نمیگیرد. چراکه این کارها را پیش از این به صورت تصنیف شنیدهام و به نظرم، ارایه آنها به صورت مداحی سنخیت ندارد، چنین کاری باعث جلف شدن کار میشود. از این نظر معتقدم موسیقی ایرانی در مقایسه با موسیقی پاپ از سنخیت بیشتری برخوردار است.
اساسا مواجه موزیسینها با چنین وقایع عظیمی در ژانری تحت عنوان پاپ امکانپذیر است؟ مفاهیمی که در دل حادثهای چون عاشورا وجود دارند آیا با این نوع از موسیقی قابل بیان هستند؟
پاسخ گفتن به این سوال را با یک پرسش آغاز میکنم. به نظر شما برای بیان حکمت و عرفان، زبان کدام نوع از انواع موسیقی گویاتر است و گنجایش کدامیک از انواع موسیقی بیشتر است؟ قاعدتا اگر با اهالی فن و نظر صحبت کنید آنها روی موسیقی مقامی و موسیقی ایرانی دست میگذارند. آنچه از موسیقی پاپ میشنویم بیشتر به روزهمرگیها و عشق مجازی میپردازد، در پارهای از موارد هم این عشق مجازی بسیار سخیف میشود، یعنی نوعی نیست که نردبانی به سوی آسمان ترسیم کند. بههرحال من با انواع موسیقی مخالفتی ندارم، اما باز هم میگویم ظرف و مظروف باید با یکدیگر همخوانی داشته باشند. درست همانطور که شما شعر حافظ را بیشتر با خط نستعلیق میپسندید تا با تایپ کردن، بیان حکمی و عرفانی هم با موسیقی اصیل ایرانی پسندیدهتر است.
همانطور که میدانید وجوه دراماتیک، حماسی و فلسفی ازجمله وجوه پررنگ موجود در عاشورا هستند. به نظر شما یک موسیقی عاشورایی ایدهآل کدام یک از وجوه موجود را بیشتر مدنظر قرار میدهد؟
من بالاترین درجه اهمیت را به وجه حمیکانه ماجرا میدهم. وقتی عمان سامانی «براعت استهلال» را در گنجینه اسرار آغاز میکند میگوید: «کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن/ اینکه گوید از لب من راز کیست؟/ بنگرید این صاحب آواز کیست؟/...» خودش را معبری برای عبور حقیقت و عرضه آن بر آدمیان میداند و خودش را در برابر حقیقت، ناچیز و هیچ میبیند. این تازه آغاز ماجراست. شعر باید مفهوم و معنای عمیق داشته باشد.
عمان در این شعر به تجلی خداوند در آیینه عدم و جلوه پیدا کردن جمال حضرت حق بر کائنات اشاره میکند و در ادامه به اشرف مخلوقات بودن انسان و اشرف انسانها بودنِ حسین اشاره میکند و میگوید: «باده نوشی را که میگویی منم». حسین(ع) میگوید: من بادهای را که خداوند عرضه کرد و کوهها و آسمانها نگرفتندش و هیچکس از عهده خوردنش بر نیامد حریفام. این مفاهیم زیبا هستند و باید بیان شوند. والا اشاره به این موضوع که امام حسین(ع) به خاطر تشنگی به شهادت رسید، چیزی جز کوچک کردن واقعه عاشورا نیست.
بههرحال حتی عدهای از اهالی هنر هم نگاه خود را محدود کردهاند و به بیان تشنگی امام حسین(ع) بسنده میکنند...
ما در آنجا هم نیت را حمل به خیر میکنیم و میدانیم گریه کردن یا تظاهر به گریه کردن، برای امام حسین ارزشمند است اما باید به جلو قدم برداریم و حکمت ماجرا را هم ببینیم. باطن این حقیقت بسیار دیدنی و دلربا است.
رفتار رسانهای چون صداوسیما در طول این سالها تا چه حد بر نحوه انتقال مفاهیم و پیام عاشورا با استفاده از ابزاری چون موسیقی تأثیر گذاشته؟
من معتقدم اگر صداوسیما موسیقی را به حال خودش میگذاشت پیشرفت بیشتری در این حوزه صورت میگرفت. شاهد مدعای من دورانی است که رادیو نبود و کارهای ماندگار به صورت سینه به سینه نقل شد و اصالتها باقی ماند. امروز اما رسانه مثل یک طوفان ملودی غربی را و ملودیهای بی هویت را وارد گوش مردم میکند. به بیان بهتر این رسانهها مردم را دچار فراموشی ویژهای کردند. امروز شنونده رادیوساز استاد «حسن کسائی»، استاد «جلیل شهناز» یا استاد «سرور احمدی» را از رادیو یا تلویزیون نمیشنود. اما صدای فلان خواننده که از دیروز خوانندگی را آغاز کرده به کرات از رادیو و تلویزیون پخش میشود. بنابراین صداوسیما کار را از متوسطسازی هم فراتر برده و موسیقی درست و اصیل را ناشنیده در گوشهای نهادهاند. طبیعی است که در چنین شرایطی با مشکلات فراوانی مواجه شویم.
به نظر شما میراثداران عاشورا که شیعیان جهاناند تا چه حد توانستهاند این میراث را جهانی کنند (آنگونه که میراثداران مسیح(ع) به صلیب کشیدن پیامبرشان را با استفاده از رسانههای مختلف به همه جهانیان عرضه کردهاند)؟
مفاهیم موجود در عاشورا اسطورهای است که جنبه حقیقی دارد. در حقیقت صحبت ما بر سر یک افسانه خیالی نیست، بر سر چیزی است که اتفاق افتاده. البته آن جوانمردیها و ایثارگریها و بزرگمنشیها بهحدی بزرگ بوده که در باور انسان عادی همچون من نمیگنجد. متاسفانه در جامعه ما این پتانسیل قدر دانسته نشده است و عدهای نمیگذارند این پتانسیل تجلی پیدا کند. به نظر من این مفاهیم در فضای هنری قابل رشد و شکوفایی هستند. تنها از این راه است که دنیا عظمت این واقعه را درک خواهد کرد. درحال حاضر بیش از آنچه باید، با این مقوله ساده برخورد میشود. البته خلوص کسانی که در هیأتها و روضهها حضور دارند قابل تقدیر است اما جنبه هنری که رسانهها و رادیو و تلویزیون باید به آن بپردازند نادیده گرفته شده است.
به نظر شما چگونه باید وارد حوزه موسیقی عاشورایی شویم تا به کاملترین شکل ممکن به ارایه مفهوم بپردازیم؟
اگر بنا باشد دراینباره اظهارنظر کنم میگویم سهلانگارانه وارد ماجرا نشوید. اگر شعری برای این واقعه انتخاب میکنید مراقب باشید شعرتان حکیمانه و قوی باشد.
منظورتان از غنای ادبی چیست؟ پیچیدگی ساختاری یا مفهوم؟
باید به لحاظ صنعت شعری در تراز قابل قبولی باشد و احساسی که بایسته است را به شنونده منتقل کند. برخی از مداحان شعرهایی را برای نوحهسرایی انتخاب میکنند که آدم فکر میکند عاشورا را با آن ذلیل کردهاند. این شعرها به قدری ضعیف، بیمعنا و بیمحتوا هستند که اصلا قابل بیان نیستند. جالب اینکه خیلی هم از خواندن این شعرها ذوق میکنند و فکر میکنند کار خوبی انجام دادهاند. خودشان شب، شعرش را میگویند و فردا هم میآیند آن را میخوانند. توجه نمیکنند که شاعری کار هر کسی نیست، درست همانطور که خواندن یا آهنگسازی کار هر کسی نیست. برای یک کار درست و حسابی باید ریاضت کشید. خلاصه آنکه انتخاب شعر باید قوی باشد، اجرا قوی باشد، آهنگی که روی شعر مینشیند قوی باشد و با شعر متناسب باشد.
سال قبل کنسرت وداع درست در همین ایام اجرا شد. کمی درباره آن کنسرت صحبت کنید و در ادامه به تفاوت نگاهتان در وداع و مسیحا اشاره کنید.
وداع کاملا با عاشورا مرتبط بود و غم فراوانی داشت. درحالیکه در آلبوم «مسیحا» بیشتر ترانهها پیامآور شادیاند و تنها برخی از قطعات غمناکاند. اشعار وداع حیکمانه – عارفانهاند. معتقدم عمان سامانی (که در تمام قطعات وداع از شعرهای او استفاده شده) با شاعران دیگر تفاوت چشمگیری دارد. او با وجود دارا بودن نگاه حماسی، لطیف شعر میگوید، صنایع شعری را در حد تعالی بیان میکند و قدرت بیان بالایی دارد. او حواشی و مطالبی زیادی را در متن شعر میآموزاند. مثلا در جایی میگوید: «آری از قسمت نمیباید گریخت/عین الطاف است ساقی آنچه ریخت». او نگاه مبتکرانهای دارد. بنابراین مجموعه «وداع» اولین تجربه هنرمندان ایرانی در سوگ حضرت سیدالشهدا(ع) با ارکستر زهی بود. به گمان من تجربه خوبی بود. حداقل من در دورهای که مشغول انجام این کار بودم چیزهایی زیادی آموختم و پس از اتمام کار هم بازخوردهای خوبی از سمت مردم گرفتم.