شماره ۳۴۱ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۶ مرداد
صفحه را ببند
آموزش ضروری فعالیت‌های داوطلبانه

|  زهرا   اکبری‌نژاد  |   عضو سازمان هلال‌احمر   |

یکی از دوستان خوب من بیماری بسیار حادی داشت. مراحل مختلف درمان را در زمان‌های مختلف طی کرد اما این بیماری تا جایی او را مورد تهاجم قرار داد که ما از شهر خودمان به دلیل نبود امکانات درمانی به تهران نقل مکان کردیم تا در مراحل درمان و مراقبت‌های ویژه قرار گیرد. دلیل بیماری دوست ما برمی‌گشت به مشکلات خونی که برای او به وجود آمده بود. ما در تهران دربه‌در به دنبال خون برای این شخص بودیم. از تمام دوستان و آشنایانی که می‌شناختیم، طلب کمک کردیم و خواستیم تا هرکدام اگر امکان دارد به این شخص خون اهدا کنند. اما خون هیچ‌کدام از ما و دوستان ما موردنیاز این فرد نبود. او هر روز از مراحل بیماری خود رنج می‌برد ما درصدد بودیم تا راه یا چاره‌ای را برای مشکل او پیدا کنیم و در مراحل درمان او تأثیر مثبت بگذاریم. از نظر زمانی ما وقت اندکی برای درمان داشتیم و پزشکان به ما اعلام کردند که هرچه زودتر باید برای بیمار، خون موردنظر را پیدا کنیم. شماره تلفنمان را روی کاغذ نوشتیم و این کاغذ را در نقاط مختلف درمانی یا پایگاه‌های هلال‌احمر پخش كرديم تا بتوانیم شخصی را پیدا کنیم که به دوست ما کمک کند. چند روزی را ما با انتظار پشت‌سر گذاشتیم و چشم به راه کسی بودیم که از آن داخل بیاید و خون خود را به دوست ما اهدا کند. انتظار ما به سر رسید و فرد موردنظر به بیمارستانی که ما در آنجا حضور داشتیم مراجعه کرد و گفت، من داوطلب هستم و شماره و آدرس شما را دیدم و گفتم مراجعه کنم تا بتوانم مشکل شما را حل کنم. این شخص در مراحل اول درمان قرار گرفت و جالب این موضوع بود که نه‌تنها گروه خونی این شخص با دوست ما مترادف بود بلکه باید زیرمجموعه‌ترین مراحل خونی این شخص هم اعم از پلاکت‌های آن با فرد موردنظر تشابه داشت. خوشبختانه تمام مراحل آزمایش از مثبت بودن روند آزمایشات حکایت داشت و خون یا حتی پلاکت‌های فرد موردنظر هم با دوست ما مطابقت داشت. جالب بود شخصی آمد بدون این‌که مارا بشناسد و بداند که چه کسی هستیم به ما کمک کرد و یک هفته زندگی خود را به‌خاطر دوست‌مان به مخاطره انداخت. از آن به بعد برایم جالب شد که چگونه و به چه دلیل یک انسان می‌تواند به خاطر شخص دیگر زندگی و حتی سلامتی خود را به خطر بیندازد. اما تصمیم گرفتم که من هم یکی از اهداکنندگان خون باشم و تاکنون هم توانستم که این وظیفه را به خوبی انجام دهم و تا زمانی هم که بتوانم این کار را انجام خواهم داد. بعد از این موضوع آشنایی زیادی با مسأله خون و پلاکت‌ها پیدا کردم. حتی وضع داوطلبانی که در کشور خون اهدا می‌کنند را مورد بررسی قرار دادم. ما در کشورمان به‌حدی در این موضوع ضعیف هستیم و شمار اهداکنندگان خون در کشور ما کم و محدود است. از این‌رو بهترین پادزهر یا شاید فرهنگسازی در کشور ما بحث تبلیغات باشد که اگر به صورت درست انجام پذیرد قطعا موفقیت‌آمیز است. بارها در تلویزیون و مراکز مختلف دیگر مشاهده کرده‌ایم که به بحث درباره موضوعات مختلف پرداخته می‌شود اما در بحث اهدای خون مهم‌ترین مسأله بحث تجربه‌کردن است. کسانی که در این بحث تجربه دارند، می‌دانند که اهدای خون و کسی که به خون احتیاج دارد در چه مرحله‌ای است و به چه اندازه می‌تواند تاثیرگذار باشد. آموزش موضوع اهدای خون یا هر فعالیت داوطلبانه دیگر باید از مدارس کشور شروع شود و به بچه‌ها از کودکی آموزش داده شود. این رفتار می‌تواند سازنده باشد.  موضوع دیگر که در بحث اهدای خون حایز اهمیت است، بحث سلامتی خود فرد است. در خانواده ما تمام افراد خون می‌دهند و در این امر شرکت می‌کنند. نکته‌ای که از تمام آنها به گوش من می‌رسد، این موضوع است که چه آرامش و راحتی را از لحاظ جسمی پس از هر بار که خون می‌دهند، حس می‌کنند.  

 


تعداد بازدید :  162