شهروند| درست در روزهایی که بسیاری از خبرهای حوزه موسیقی حولوحوش اجرای پروژه سی میگشت خبر رسید قرار است بهزودی یک اپرای ایرانی با آهنگسازی پرواز همای در کاخ نیاوران به روی صحنه برود. خیلی زود مخاطبان این خواننده که شنیده بودند بناست امیردژاکام کارگردانی این تجربه را به عهده داشته باشد، استقبالشان را از این اجرا نشان دادند. در ادامه اما خبرهایی منتشر شد که اجرای این اپرا را تحتتاثیر قرار داد. اعلام شد مخاطبان در نخستین شب اجرای این اپرا بلیت 140هزار تومانی خریدهاند تا اجرای موسیقی را به صورت پلیبک شاهد باشند. انتقادی که خیلی زود در فضای مجازی مطرح شد و خیلیها معتقد بودند این اتفاق یک بیانصافی مطلق از سوی عوامل سازنده اثر به حساب میآید. با این وجود بهنظر میرسد برای قضاوت در اینباره لازم است کمی دقیقتر جلو برویم. اپرای «عشق و عقل و آدمی» از چند بخش تشکیل شده که تنها یکی از آنها بهصورت از پیش ضبطشده ارایه میشود و دلیل عوامل اثر هم برای این کار منطقی بهنظر میرسد. در این اجراها اجرای آواز (تکخوانی) پرواز همای زنده است، اجرای ارکستر ایرانی به صورت زنده ارایه میشود و گروه نمایش هم که هر شب به نقشآفرینی مشغول هستند. تنها بخشی که براساس اعلام عوامل اثر به صورت از پیش ضبطشده ارایه میشود، اجرای ارکستر زهی غربی است که ظاهرا شرایط صدابرداری و البته محدودیتهایی که اجرای این اثر در فضای باز ایجاد کرده، دلیل اصلیاش به حساب میآید. از سوی دیگر با توجه به اینکه عوامل درگیر در به روی صحنه رفتن این اثر علاوه بر دو ارکستر ایرانی و غربی و تکخوان، شامل گروه 50 نفره بازیگر و بازیگردان میشود و کارگردان هم در این مسیر حضور فعالی دارد، به نظر میرسد هزینه تمامشده اجرا در فضای باز کاخ نیاوران بالا برود، بنابراین قیمت بلیت تا حدودی منطقی بهنظر میرسد.
از این انتقادها که بگذریم به نظر میرسد تحلیل آنچه از سوی همای و دژاکام در این روزها به روی صحنه رفته بهعنوان اتفاقی کمتکرار حایز اهمیت است، چراکه میشود با بررسی آنچه اتفاق افتاده راه را برای تکرار تجربههایی از این دست هموار کرد.
این اپرای ایرانی در 12 بخش متصل بهم و بدون تنفس اجرا میشود که از ترکیب فرمهای کلاسيک و مدرن تئاتری از اپرا گرفته تا تعزیه و سبک برشت در آن استفاده شده است تا درون ساختار نظاممند و کلاسیک اثر، بهخصوص در پایانبندی اپرا با ساختارشکنی مواجه شویم که پیش از همه اصالت را به جانب مخاطب میچرخاند و مخاطب را بیواسطه و با عبور از دیوار چهارم وارد نمایش و اپرا میکند. از فرمهای مدرن این تلفیق میتوان از حضور خواننده نقش اصلی یعنی آدمی در میان مردم نام برد و همراهی مردم در خوانش بخشی از تصنيف، همچنین استفاده از فرمهای نو نورپردازی با نور دستی توسط بازیگران فرم بر روی صحنه که باز فاصله میان مردم و بازیگران شکسته شده و مخاطب نیز با دست گرفتن نورهاي تلفن همراه بر روی دست جزوي از اجرا و فرم میشود. اینها همه درحالی است که اپرای عشق و عقل و آدمی چه در شروع و چه در پایان قواعد اپرا را رعایت کرده و بر شکل کلاسیکگونه این شیوه موسیقی- تئاتر تاکيد دارد.
این اپرا که قالب اشعار و تصانیف آن را پرواز هماي سروده است، ترکیبی نو است از چیستیها و دغدغه و آمال بشر که از دیرباز در فرمهای هنری مختلف مانند اپرا، موسیقی، تئاتر، سینما، شعر و نقاشی سروده، دیده و اجرا شده است. همانطور که از نام این اپرا مشخص است، داستان این اپرا روایتی کلاسیک از شخصیتی به نام آدمی بهعنوان نمادی از آدم ابوالبشر است که همواره با کششهای عشق و عقل در کشمکش و پیچ و تاب بوده و تمامی زندگیاش در نسلهای مختلف را حاصل این جذب و کشش میان عقل و عشق گذرانده است. اشعار و داستان با نقبی به هبوط آدم بر روی زمین آغاز میشود و اصالتی از عشق که آدمی اول بار از دامان مادر به عاريت میبرد و همانجا عشق را در نابترین حالت خود تجربه میکند. مادر در نمادی اسطورهای از وجودی لايتناهي، ناميرا و زاينده که عاشق فرزند و مخلوق خود است و او را از دل و روح خود متولد میسازد، شمایلی اساطیری از خداوند است و از همین روي عشق به مادر، عشقی اساطیری و ناب و بااصالت است که در همه جای دنیا و در ادوار مختلف تاریخ از آن یاد شده است. این بخش تحتعنوان لالایی، عشق مادر به تولد آدمی میپردازد که بیشتر با تکيه بر فرمهای نمایشی روایت میشود و موسیقی نیز در خدمت این روایت تصویری و فرمالیستی از تعبیر خداگونه عشق مادری شکل میگیرد.
بخشهای بعدی تحت عناوین: کودکی، آدمی و عشق کودکان و نیز مادربزرگ و نوجوانی همچنان شکلی روایتگونه دارند و از تجربه زندگی و تجربه اشکال عاشقانه مختلف سخن میگويد. در بخش پنجم که ورود عقل نام دارد، موسیقی به جهت حضور خوانندهای دیگر و ترکیب الحان با يکديگر که تنوع صدایی را گستردهتر و زیباتر میکند قدرت و اثرگذاری بیشتری پیدا میکند و به نوعی نقطه عطفی در داستان نیز شکل میگیرد که تقابل اولیه عشق و عقل را به نمایش درمیآورد که همچنان در آن راوی اصلی آدمی است و مخاطب حاصل تجربه و مقابله احساسات و عواطف گوناگون درونی او را شاهد است.
در بخش ششم به نام جوانی و بخش هفتم تحت عنوان راوی، عقل پدر ترکیب فرمهای هنری نمایش با موسیقی به اوج خود میرسد تا در بخش بعدی که موسیقی گیلان نام دارد که سعی شده از ظرفیت نمایشی بازیگران؛ بازیگران فرم، صحنه و موسیقی در راستای همان روایت استفاده شود. عمق و عرض صحنه با حضور بازیگران فرم تماما درگیر میشود و موسیقی و خوانندگی گیلانی هماي و بازیگر مقابلش روایت را به جهت نمودهای عینی که در جهان هستی مخاطب برایش آشناست، ملموستر و جذابتر میکند.
در ادامه، روایت در بخشهای دیگر تحت نامهایی همچون جدال، عشق آسمانی ترکیبی از عاشقانه و عارفانههای کهن ایرانی پیدا میکند که نگاه هماي به عارفانههای کلاسیک ایرانی را نشان میدهد. داستانهایی همچون پیر چنگی، شیخ صنعان، عشق شمس و مولانا و شوریدگی و ایمان مولانا به شمس را و همچنین داستان عارفانه و سراسر ایمان و شوریدگی حلاج را کوس انا الحق او یادآور میشود.
اشعار با مدح و ستایش، پاکی سرشت عشق آدمی را در انتخابی سترگ میان عشق و عقل قرار میدهد و مردمان، قاضیان و زورگویان دوران که همیشه با عقلی تاریخی در پس راندن نیروی عشق عمل کردهاند، در پس اشعار فهم میشوند.
در پایانبندی اثر اپرا با اجرای دو تصنیف در ستایش عشق با بهرهگیری از فرمهای فکرشده در حرکات بازيگران، ترکیب صحنه، نور و اجزای صحنه همه عناصر اپرا دست در دست هم میدهند تا روایتی را که اپرا از معنای عشق پیش برده است، تکمیل کنند. تصنیف پایانی با مطلع من پیام آوردهام مردم، ای مردمان عاشق شويد! بیانیهای است که در آن آدمی بیواسطه مخاطب و بیننده اثر را مخاطب خود میسازد و آنچه تا در زندگی بدان دست یافته را در کف مخاطب قرار میدهد. مخاطب خود را آدمی داستان دانسته و در جدال عشق و عقل در صحنهای که با شهادت آدمی در راه وصال یار و رسیدن به عشق گويي مخاطب روح ناميراي آدمی است، عشق را پیروز ابدي و ازلی گذر تاریخ بشر میداند و با آنکه خلق و تاریخ بهعنوان نماد عقلانيت ناگزير آدمی در پس تاریخ نشان میدهد اصالت را به عشق ناب میدهد، عشقی که همان ابتدای خلقت آدمی با او همراه بوده و در صحنه ابتدایی نیز ارث بردن این عشق نهانی از دامن مادر مشهود است.
شاید بتوان گفت این اپرا میتواند بهعنوان عنصری جذبکننده که از انگارههای نمایشی تئاتر بهره فراوان برده است، مخاطب جوان و کمتر با موسیقی ایرانی آشنا را جذب زیباییها و عمق موسیقی ایرانی کند و در این آشفتگی روابط مدرن بشري که زاییده دلمشغوليهاي آدمی در تعجيل و شتابزدگی زندگی مدرن است، اصالتی از عشق پاک و آسمانی را جلوهگر شود که در تاریخ عرفان و ادبیات منظوم ما بسیار از آن یاد شده است.
اپرای عشق و عقل و آدمی شکلی مدرن از تمامی داستانها و تصانیف عاشقانه و عارفانه ایرانی است که مخاطب را مجال خوانش و مواجه با آن نيست و به این واسطه مخاطب جوان با آنچه ایرانزمین از عشق تعبیر میکند، آشنا و عجين میشود.
سالهاست که بسیاری از منتقدان بیشتر ایرانی تا غربی موسیقی ایرانی را ساکن، یکنواخت و غیرقابل تصویرشدن و نمایشیشدن میدانند و شمایل اپرا را تنها در قالب موسیقی کلاسیک غرب میپذیرند. اما با روی صحنه آمدن این اپرا شاید بتوان ادعا کرد موسیقی ایرانی نهتنها سکون و ايستايي ندارد، بلکه یکی از تصویریترین و نمایشیترین موسیقیهای جهان است که توأمان با روایت نمایشیاش میتواند منتقلکننده عواطف و احساسات مختلفی همچون: عشق، عدالتخواهی، خشم، شادی و معنویت باشد که قرنهاست آدمی را همراهی میکند و عشق و عقل آدمی درمیان این عواطف گوناگون غوطهور است.