شماره ۱۲۲۲ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۲ شهريور
صفحه را ببند
گذار نقاشی ایرانی از روزگار باستان تا دوره معاصر
برآمده از دربار، بدون حضور مردم
هنر درباری در چه بسترهایی پدید می‌آمد و در دوره معاصر چگونه متزلزل شد

تهمینه رئیس‌السادات- تاریخ‌پژوه| هنر، از مهمترین گستره‌های پیوسته با مسائل اجتماعی در هر جامعه‌ای به شمار می‌آید؛ گستره‌ای جذاب که با روح، اندیشه‌ها، باورها و ارزش‌های یک جامعه پیوند دارد و زلفش با آنها گره می‌خورد. نقاشی در این میانه یکی از مهمترین جلوه‌های هنر است. این نوشتار سیر و گذار تاریخی هنر نقاشی را با نگرشی اجتماعی به بررسی می‌گذارد. برآنیم دریابیم هنر نقاشی در ایران چه مضمون‌ها و مفهوم‌هایی اجتماعی در گذر روزگاران تاریخ این سرزمین دربرمی‌گرفته است؛ آیا به گونه هنری درباری و شاهانه در اختیار گروه حکومتی بوده یا به‌عنوان هنری مردمی عرضه می‌شده است.
نقاشی دوره باستان
ایران از گذشته‌های دور، پیوسته مسکن اقوامی بسیار بوده است که معمولا از این سرزمین به‌عنوان گذرگاهی برای کوچ به سرزمین‌های دیگر بهره می‌برده‌اند. این تازه‌واردان با رسیدن به ایران و آمیزش با مردمان این سرزمین، خواه‌ناخواه از سیاست، فرهنگ و اجتماع مردمان سرزمین تازه تاثیر می‌پذیرفتند. نقاشی‌های کشف‌شده در غارهای منطقه‌های گوناگون به‌ویژه در غرب در بخش لرستان، از کهن‌ترین نقاشی‌هایی به شمار می‌آیند که از روزگار باستانی ایران برجای مانده‌اند؛ نقش‌هایی بر سنگ سیاه که جز شمایل انسانی، تصویر حیواناتی همچون گاو، بز کوهی، روباه، اسب، گوزن، سگ و پرندگان گوناگون را دربرمی‌گیرند. انسان‌ها در این نقاشی‌ها به گونه‌های ایستاده یا سوار بر اسب، با تیر و کمان یا در حالت شکار تصویر شده‌اند. منظره‌هایی همچون جنگ و شکار حیوانات با تیر و کمان نیز در این نقاشی‌ها به چشم می‌آیند. نقش‌های حیوانی و انسانی، باز نقاشی‌های دیگر دیده می‌شود که در تپه باستانی سیلک در کاشان پیدا شده‌اند؛ حیواناتی که انسان‌ها اهلی کرده بودند همچون گاو، بز کوهی، پلنگ، شیر و سگ. از چنین درون‌مایه‌های نقاشی در آن روزگاران می‌توان دریافت حیوانات پیوندی نزدیک با زندگی انسان‌ها داشته و نقشی موثری در زندگانی انسان برعهده می‌گرفتند. شکار نیز یک ویژگی مهم در زندگی به شمار می‌آمد، زیرا معیشت انسان آن روزگار را تامین می‌کرد. وجود تیر و کمان را در نقاشی‌های غارها نشان‌دهنده وسیله‌های در دسترس او در این زمینه بوده است. نقش خورشید ازجمله مهمترین نقاشی‌های دیگر به شمار می‌آید که نمونه‌هایی از آن را بر ظرف‌های سفالی تپه‌حصار دامغان می‌توان دید. خورشید در هزاره چهارم پیش از میلاد در فلات ایران از بزرگترین خدایان برشمرده می‌شد. مردگان را در آن روزگار به سوی مشرق، یعنی جایی که خورشید برمی‌آمد، می‌‌خواباندند؛ از این‌رو به اهمیت پرستش خورشید می‌توان پی برد.
بررسی حجاری‌ها و نقش‌های برجسته تخت جمشید و آثاری از این ‌دست نشان می‌دهد ایرانیان در روزگار هخامنشی علاقه‌ای بسیار به جشن‌ها و مناسبت‌های گوناگون داشتند. هنرمندان با حضور در این جشن‌ها، صحنه‌های گوناگون مراسم را نقاشی می‌کردند. حجاری‌های پلکان کاخ آپادانا در تخت جمشید از این نمونه است. نقاشی‌ها درواقع نشان‌دهنده وضع اجتماعی در هر روزگار می‌توانند به شمار آیند؛ با دیدن آنها اولویت‌ها را در هر جامعه در دوره‌ای ویژه می‌توان دریافت. نقش سربازان گارد جاوید بر کاشی‌های لعاب‌دار به این علت بوده است که این سربازان به همراه داریوش در لشکرکشی مصر شرکت داشته‌اند. این سربازان همچنین داریوش را برای رسیدن به پادشاهی یاری رسانده بودند. در دوره ساسانیان، جز دستاوردهای کاوش‌های باستان‌شناسی، تاریخ‌نگاران، نویسندگان و شاعران دوره اسلامی همچون مسعودی، فردوسی، ثعالبی و حمزه اصفهانی دراین‌باره سخن رانده، به‌عنوان نمونه به شیوه پوشش و رنگ لباس‌های پادشاهان و مردمان این دوره توجه داشته‌اند. تاثیر مهم هنر و نقاشی ساسانی از آن‌جا مشخص می‌شود که ساسانیان با جنگ‌ها و لشکرکشی‌های خود به شرق و شکست کوشانیان، نفوذ سیاسی- اجتماعی‌شان را بر این مناطق تثبیت کردند. فرهنگ و هنر ساسانی نیز در پی این برتری و چیرگی، در منطقه‌های شرقی فلات ایران هویدا شد. نقاشی‌های به‌دست‌آمده در منطقه بامیان، جلوه‌هایی از هنر ایرانی در دوره ساسانی همچون آرایش موی سر، لباس‌ها و برخی دیگر جزییات را می‌نمایاند. افزون بر این، همچنین شکل‌های مثلثی هندسی، تصویرهای غزال، قوچ و بزکوهی نیز دیده می‌شود که این نقش‌ها همسانی‌هایی بسیار به نقش‌برجسته‌های طاق بستان دارند.
نقاشی دوره اسلامی
الف- از ورود اسلام به ایران تا دوره ایلخانی
با گسترش اسلام در ایران و دیگر منطقه‌های جهان، فرهنگ‌های ملت‌های گوناگون که قلمرو حکومت اسلامی را دربرمی‌گرفتند، درهم‌آمیخته، در کنار تاثیرگذاری و تاثیرپذیری، فرهنگ و هنر اسلامی را بنیان نهادند. خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس به هنر ایرانی دلبستگی ویژه نشان دادند. ساختن بناهای باشکوه، از زمینه‌های مهم سنت‌های ایرانی به شمار می‌آمد که فاتحان از آن سرمشق گرفتند. ذوق فرمانروایان اموی و عباسی در ساختن کاخ‌های باعظمت و تزیین آنها بی‌شک از ساختمان‌های ساسانی می‌گرفت. نقاشی‌های این ساختمان‌ها که صحنه‌هایی همچون شکار و شکل‌های آسمانی در خود داشت نیز از سرچشمه هنر ایرانی برمی‌آمد.
بیشترین آگاهی ما از هنر نقاشی در این دوران، از دوره سلجوقیان به دست می‌آید. ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام‌الملک، به احترام علما و هنرمندان همت گمارده، مدرسه‌های و مرکزهای گوناگون آموزشی بنیان می‌گذاردند. مصورسازی کتاب‌ها با شیوه‌ای ویژه، در دوره سلجوقی در کنار نقاشی و گچ‌بری روی دیوارهای کاخ‌ها مورد توجه قرار گرفت. تزیینات و نقش‌های لباس‌ها در همین دوره رفته‌رفته به سلاح‌ها و ابزارهای جنگاوران همچون زین و ملحقات آرایشی اسب‌ها جابه‌جا شد. خط نسخ نیز به صورت عام متداول شد. هنر نقاشی ایرانی درواقع از ابتدای اسلام تا دوره مغول بیشتر بر صحنه‌های رزم و نبرد و سوارکاری و شکار، همچنین بر تخت‌نشستن پادشاهان دلالت دارد که در متن‌هایی چون شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی به نمایش درآمده‌اند. بیشتر توجه نقاشان در دوره اسلامی، به تصویر کتاب‌های تاریخی و شرح حال یا تراجمی بوده است که در آنها نام شاهان و تصویرهای آنها برای همیشه در آن پیوستگی داشته باشد و به یادگار بماند. پس از آن دیوان‌های شاعران و حکایت‌های آنها جای می‌گیرد. بوستان و گلستان سعدی، دیوان حافظ و خمسه نظامی، از آن دسته‌اند. هنرمندان و نقاشان ایرانی از دیرباز از پدیده عرفان و کسانی چون عارفان و شاعران متاثر بوده‌اند. مهمترین ویژگی‌های هنر ایرانی از نظر فضای تصویری نیز بهره‌گیری از رنگ‌های درخشان و گوناگون و تصویرهای انسان و حیوان بوده است.
ب- نقاشی دوره ایلخانی
هنر دوره ایلخانان مغول، از تاثیرهای گوناگون هنر شرق دور به‌ویژه هنر یوآن و سونگ چین سرشار بوده است. مغولان با جذب هنرمندان، دانشمندان و نویسندگان به دربار خود، از درآمیختن فرهنگ‌های گوناگون پیروی می‌کردند. سلطان احمد جلایر از حاکمان آل جلایر در این دوره، خود در رشته‌هایی گوناگون همچون نقاشی، تذهیب و خاتم‌کاری استاد بود. ایلخانان، به تدوین و پردازش کتاب‌های خط و نقاشی‌شده ازجمله شعر و حماسه، بسیار علاقه داشتند. اتکا بر هنر و نقاشی چینی، در نقاشی عصر ایلخانی چیرگی دارد. ارغون شاه برای نقاشی دیوارهای معبدهای بودایی، هنرمندان چینی را فرامی‌خواند. ربع رشیدی در تبریز مرکز مهم نقاشی ایلخانان به شمار می‌آمد. شاهرخ تیموری نیز علاقه‌ای بسیار به فرهنگ و هنر داشت. آرامش ایران در آن روزگار موجب شده بود شهر هرات نیز به مرکزی برای فعالیت صنعتگران و هنرمندان درآید. هرات به دستور وی یکی از بزرگترین مرکزهای نگارگری ایران در عصر تیموری شده بود. نقاشی ایرانی در دوره تیموری دارای وحدتی نیروبخش بود و تکاملی درخور به دست آورد. تصویر زنان با پیکرهای بلند و کشیده به همراه آرایش و تزیینات آنها و تصویرکردن برخی از طرح‌های سنتی و مجلس‌های شاهانه درباری، از ویژگی‌های مهم هنر تیموری به شمار می‌آمد. کمال‌الدین بهزاد از شاخص‌ترین هنرمندان و نقاشان دوره تیموری بود. مصورسازی کتاب‌ها، نخستین هدف حامیان هنر در آن دوران برشمرده می‌شود که مضمون‌هایی چون داستان پیامبرانی چون حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت یوسف یا صحنه‌های گوناگون زندگی شاهان بر پایه قصه‌ها و رخدادهای تاریخی، داستان‌های عرفانی و عاشقانه و نمایش زندگی پرتکلف درباری دربرمی‌گرفتند.
ج- نقاشی دوره صفویه
وحدت سیاسی و یکپارچگی سرزمینی ایران در دوره صفوی موجب شد نقاشی‌هایی در منطقه‌های گوناگون کشور از یکدیگر تاثیر پذیرفته، از نظر سبک نزدیک شوند، زیرا هنرمندان در شهرهای گوناگون از استادان نقاشی دربار در تبریز و قزوین، نخستین پایتخت‌های صفوی تاثیر می‌گرفتند. نقاشی‌های دوره صفویه، نخست، در تداوم روند هنر دوره تیموری آفریده می‌شدند اما رفته‌رفته به دلیل ارتباطات با دنیای غرب و وجود جهانگردانی که خریدار آثار هنری بودند، هنرمندان را برانگیخت برای تولید بیشتر آثار، به اختصار در تزیینات روی آورند. رواج نقاشی به شیوه غربی، در گستره‌ها و اندازه‌های بزرگ موجب شد نقاشان ایرانی از دایره و محدوده کتاب‌آرایی و تصویرسازی کتاب بیرون آمده، به نقاشی روی سطح‌های بزرگ همچون بوم و دیوار روی آورند و در این راه به اصول نقاشی غربی گرایش یابند. حضور نقاشان و مبلغان مسیحی غربی در ایران به‌ویژه در دربار، همچنین فرستادن پاره‌ای از هنرمندان ایرانی همچون محمدزمان به اروپا برای فراگیری هنر اروپایی بسیار تاثیرگذار بود. مهمترین ویژگی‌ها در نقاشی این دوره بیشتر توجه به اشخاص و لباس‌ها و پوشش به شمار می‌آید که دستار پیچیده بلند صفوی، نمونه برجسته آنها است. نقاشی از صورت‌های شاهزادگان، درباریان و دیگر بزرگان، سوژه‌هایی عمده برای نقاشان بود. چشم‌اندازهای طبیعی و روستایی، زندگی شبانان و زنان روستایی و کار ریسندگان و بافندگان در جایگاه بعدی توجه می‌نشستند. ویژگی‌های اصلی در نقاشی دوره صفوی نیز اما به هرروی، اوج تجمل و زرق‌وبرق زندگی درباری و شاهانه بود و بیشتر، صحنه‌های زندگی درباری را می‌نمایاند. پسران و دختران زیبا مشغول عیش‌ونوش و نواختن نغمه و صحنه‌های شکار نقاشی می‌شدند. کاربرد هنر نقاشی بر جلد کتاب‌ها نیز گسترش یافت. همچنین بسیاری از نقش‌مایه‌های نقاشان در نقش قالی‌ها و پارچه‌های این زمان راه یافت که بی‌تردید بیشتر هنر دست نقاشان دربار بود.
د- نقاشی دوره قاجار و پهلوی
دوره قاجار یکی از مقطع‌های مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران به شمار می‌آید. هنر قاجار از دوره صفوی تاثیر پذیرفت اما گونه‌ای تنزل در برابر دوره‌های پیشتر داشت، به همین دلیل از نظر شکوه و بزرگی با هنر دوره‌های پیش قابل مقایسه نبود. نقاشی دوره قاجار ترکیبی از نقاشی کلاسیک اروپا و دیوارنگاره‌های روزگار صفوی بود. نفوذ مایه‌های ایرانی رفته‌رفته از آغاز دوره کاهش یافت، به گونه‌ای که در پایان، هنرمندان نقاش به کپی‌برداری از آثار استادان رنسانس مشغول شدند. دربار ناصرالدین شاه افزون بر پشتیبانی از نقاشان و نگارگران گروهی از آنان را به پاریس فرستاد. میرزا اکبر خان نقاش‌باشی، مزین‌الدوله، مویدالدوله و مشاورالملک محمودی از آن جمله بودند. زنان، در این دوره که چهره‌های انسانی بیشتر به چشم می‌خورد، با چهره‌های سه‌رخ بیضی، موهای بلند و مواج با بته‌جقه و تزیینات مروارید و چشمان درشت و خمار و ابروهای به‌هم‌پیوسته کمانی، با دست‌های حنابسته ظریف و کمرباریک به تصویر کشیده شده‌اند. چهره‌های مردان نیز همچون زنان با چشمان درشت و ابروهای پیوسته کمانی، ریش بلند و موهای کوتاه و کلاه قاجاری به تصویر درآمده‌اند. توجه به نقاشی‌های درباری در دوره قاجار نیز همچنان وجود داشت. فتحعلی شاه علاقه‌ای ویژه به نقاشی چهره‌اش داشت؛ او لباس شاهانه بر تن کرده، دستاری جقه‌دار همراه با سلاح گوهرنشان همراه داشت تا میرزا بابا نقاش، او را بر بوم تصویر کند. محمود خان ملک‌الشعرا، میرزا ابوالحسن خان صنیع‌الملک، محمدعلی اصفهانی، محمد غفاری (کمال‌الملک) و برادرش ابوتراب ازجمله هنرمندان نقاش دوره قاجار به شمار می‌آیند. کمرنگی و فرآیند کنارگذاردن نقاشی سنتی ایرانی تقریبا از زمان کمال‌الملک دیده می‌شود. واپسین بازمانده‌های ذوق ایرانی و ویژگی‌های بومی هنر دوره قاجار، با مرگ او از تابلوهای نقاشی برچیده و کپی‌برداری از آثار هنرمندان سده‌های پانزدهم و شانزدهم و دوره رنسانس بدین‌ترتیب به‌عنوان یک اصل پذیرفته شد. مکتب کمال‌الملک همچنین با پایه‌گذاری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به وسیله آندره گدار، معمار و باستان‌شناس فرانسوی به افول رو نهاد و دریچه‌هایی نو پیش‌روی هنرجویان جای گرفت. دانشجویان بدین‌ترتیب با سبک‌ها و مکتب‌های نقاشی غربی همچون امپرسیونیسم آشنا شدند. رویارویی میان نوگرایان در نقاشی و پیروان مکتب کمال‌الملک پس از مدتی شکل گرفت که سرانجام با تسلط نوگرایان و چیرگی پیروی از سبک نقاشی غربی پایان پذیرفت. نخستین نمایشگاه هنرهای زیبای تهران به‌ سال 1325 خورشیدی در تهران، برآمدن آرام این دگرگونی را می‌نمایاند.
* منابع نوشتار در دفتر روزنامه موجود است.


تعداد بازدید :  330