شماره ۱۲۱۷ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۱۵ شهريور
صفحه را ببند
طبیب حکیم

پیرمرد روزهای شنبه در کلبه‌اش را می‌گشود و به مداوای دردمندان مشغول می‌شد. اکثر مراجعه‌کنندگان به او، کسانی بودند که از طبابت مرسوم نتیجه‌ای نگرفته بود. نخست مریضی که از سردرد شکایت داشت به او مراجعه کرد. پیرمرد گفت: «سردرد تو ریشه در بلندپروازی دارد، وقتت را صرف خود کن و فقط اجازه بده که عالم به همان راهی که می‌رود برود.» سپس فردِ پا به سن گذاشته‌ای که از پیرچشمی شکایت داشت آمد، پیرمرد گفت: «پیرچشمی تو بیانگر آن است که زندگی را جامع نمی‌نگری و در بند امور جزیی و مبتذل هستی. به این پیام که چشمانت برایت آورده‌اند احترام بگذارد به آن عمل کن.» به فردی که از کم‌شنوایی رنج می‌برد گفت: «سعی کن به نداهای درونت گوش فرا دهی تا شنوایی ظاهری‌ات نیز به وضع عادی برگردد.» به فردی که زخم معده داشت گفت: «زخم معده ناشی از در خود فرو بلعیدن احساسات است. خود را ویران مساز». به فردی که از تهوع رنج می‌برد گفت: «تهوع ناشی از حل نشدن مشکلات و به ناخودآگاه راندن آن‌هاست.» به فردی که سرطان داشت گفت: «این علامت رشد بیش از اندازه یکی از ابعاد زندگی تو و خاموشی سایر ابعاد است.» به فردی که مبتلا به پرخوابی بود گفت: «هرگاه مسئولیت‌های انسان بسیار زیاد است او می‌کوشد که به عالم خواب عقب‌نشینی کند، به خستگی‌ات احترام بگذار و به اندازه‌ کافی استراحت کن یا مسئولیت‌هایت را کم‌تر کن.» به فردی که مبتلا به کم‌خوابی بود گفت: «به آینده فکر مکن،‌ در حال زندگی کن، از مرگ نیز نترس.» به فردی که از پرخوری شاکی بود گفت: «پرخوری تو بازتابی از احساس خلائی است که نومیدانه می‌کوشی به شیوه جسمانی آن را پر کنی.» به فردی که از فراموشی رنج می‌برد گفت: «به چیزی از گذشته چسبیده‌ای آن را رها کن، در حال زندگی کن». و پس از آن که بیماران آن روز را دید، رو به سوی همه کرد و گفت: «بیماری خویش را بپذیرید و از آن درس بیاموزید. خود را در آغوش بگیرید و از خود تقدیر کنید. بدنتان را دوست بدارید تا زودتر بهبود یابید. بیماری و سلامت هر دو تجلیاتی از وحدت فراگیر عالم هستند همین و بس اما هر یک نشانه‌ای آشکارند برای تکامل انسان.»

 


تعداد بازدید :  492