شماره ۱۲۰۲ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۹ مرداد
صفحه را ببند
کارنامه ادبی داریوش مهرجویی از زبان نویسنده- به بهانه انتشار کتاب‌های جدیدش
بازیگوشی‌های کودکانه غول زیبای 70 و چندساله...

امین فرج‌پور| در تمام این سال‌ها، از زمانی که سینمای جدی در این آب و خاک پا گرفته، منتقدان و صاحب‌نظران سینمای ایران همواره از ضعف فیلمنامه نالیده‌اند؛ و این چیزی نیست که بتوان انکار یا کتمانش کرد. این سینما همیشه و در هر وضع و حال، حتی در بهترین آثارش نیز این آسیب بزرگ را در خود و با خود دارد؛ و بیراه نیست گفته منتقدانی که ادعا می‌کنند، با بضاعت سینمای ایران در جنبه‌های کارگردانی، بازی و حتی فیلمبرداری، اگر این سینما و فیلم‌هایش از سناریوهایی قدرتمند سود می‌جستند، قطعا می‌شد انتظار داشت تولیدات سینمای ایران چیزی باشند در حد و اندازه بهترین‌های این دنیا...
درباره دلایل ضعف‌ها و کمبودهای فیلمنامه‌ای سینمای ایران حرف‌ها و بحث‌های زیادی شده؛ که بیشترشان در این نکته با هم مشترکند که سینمای ایران و نویسندگانش با ادبیات بیگانه‌اند. درواقع درحالی‌که در سینمای غرب و به‌خصوص در‌هالیوود شاید بیش از نیمی از فیلم‌های تولیدی فیلم‌های اقتباسی هستند؛ اما سینمای ایران با این قضیه کاملا بیگانه است و در تورقی در تاریخ سینمای ایران شاید نتوان بیش از انگشتان دو دست فیلم شاخص ریشه‌دار در ادبیات این مرز‌وبوم جست. این نکته اصلی شاید باشد که منتقدین بی‌رحم‌تر یا بی‌تعارف‌تر از آن به بی‌سوادی عمومی سینمای ایران و به‌طور اخص بی‌سوادی و بی‌مطالعگی کارگردانان و نویسندگان سینمای ایران تعبیر می‌کنند؛ و می‌دانیم و می‌دانید که در این روزگار، بی‌سوادی به چه معنایی می‌تواند باشد...
در میان این همه سینماگر بی مطالعه و به تعبیر صادقانه ترش فیلمساز بی‌سواد؛ اما، سینماگرانی نیز می‌توان مثال آورد که چنان پیوندی با کتاب دارند، که نفس‌کشیدن‌شان نیز در هوایی دور از ادبیات قابل‌تصور نیست. سینماگرانی که به‌عنوان نویسنده- نیز- توانسته‌اند نامی در حدواندازه اعتبار و احترامشان در سینما به دست آورند. نکته شگفت‌انگیز در این میان این‌که اکثریت این جمع با کسانی است که موقعیت‌شان در سینما نیز غبطه‌برانگیز است. یعنی هنرمندانی که در هر دوحیطه بهترینند. شماری از سینماگران نسل جادویی متولد حوالی دهه بیست؛ که در اوان جوانی‌شان در دهه چهل سینما را از فلاکت مطلق و بی‌آبرویی محض نجات دادند و این‌روزها نیز با رمان‌های پرخواننده و موفقشان انگار وظیفه دارند انگ سزاوارانه بی‌سوادی را از سینما و سینماگران این دیار دور کنند...
یکی از این جماعت هنرمند اندک شمار داریوش مهرجویی است. غولی زیبا در دنیای سینما در کنار غول‌هایی چون مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی- که در دنیای ادبیات نیز نام و نشانی نیک داشتند و دارند...
این‌روزها که انتشارات به نگار مجموعه‌ای شکیل از آثار داستانی و خاطرات نوشتاری این سینماگر نویسنده عرضه کرده، شاید بد نباشد نگاهی داشته باشیم به کارنامه ادبی مهرجویی. نویسنده‌ای که البته با انگاره بی‌سوادی مطلق سینمای ایران مخالف است و در معضل دوری سینما و ادبیات ایران از هم انگشت اتهام را بیشتر متوجه نویسندگان می‌داند تا سینماگران؛ جایی که می‌گوید:
پیوند ادبیات و سینما در کشور ما متناقض است. به این صورت که کارگردان‌ها اغلب رابطه خوبی با آثار ادبی ایران و جهان دارند، اما نویسندگان و داستان‌نویسان چندان دانشی از تاریخ سینما و فیلم‌های ارزنده ندارند. دلیلش هم این است که چون فیلمسازان بیشترشان مجبورند فیلمنامه فیلم خود را خودشان بنویسند، مطالعه ادبی را ناچارند که داشته باشند. اما بیشتر نویسندگان سینما را فقط از طریق سینمای تجارتی و ‌هالیوودی می‌شناسند. به‌عنوان کسانی که دغدغه اصلی شان سینما نیست، البته، تقصیری هم متوجه شان نیست، چون به هرحال فیلم‌های ارزشمند، متفاوت و به اصطلاح هنری در ایران نشان داده نمی‌شد و هنوز هم نمی‌شود. البته منظورم به‌صورت پخش همگانی است نه نمایش فستیوالی یا کلوب نمایش فیلم مثلا سینماتک.
به‌رغم دوری سینما و ادبیات ایران از هم، داریوش مهرجویی البته خودش در زمینه اقتباس ادبی کارنامه پروپیمانی دارد. درواقع درباره داریوش مهرجویی به صراحت می‌توان گفت که او در کنار مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی کهنه‌سوار دیگری است از سینماگران که سودا و اشتیاق زندگی در دنیای زیبای ادبیات آشکارا امانش را بریده؛ و این بی‌امانی در تمام روزهای بودن این بزرگ در میدان فرهنگ و هنر آشکارا به نمایش درآمده است. او با فیلم‌هایی چون گاو، پستچی، دایره مینا، سارا، پری، درخت گلابی، میهمان مامان، چه خوبه که برگشتی، اشباح و حتی بانو که از داستان‌ها و رمان‌هایی از دکتر ساعدی، ایبسن، سلینجر، مهناز انصاریان، گلی ترقی، هوشنگ مرادی کرمانی و... اقتباس شده‌اند، این سودای مدام را به نمایش گذاشته است. کارنامه‌ای پربار و پربرگ که البته برگ‌های زیادی از آن، قلل غیرقابل دسترسی از آن مرهون همکاری شگفت‌انگیز مهرجویی با غلامحسین ساعدی است. همکاری پرثمری که مهرجویی دلایل موفقیتش را چنین توضیح می‌دهد:
خوشبختانه از آن‌جا که ساعدی نمایشنامه‌نویس هم بود و به ساختار دراماتیک آشنایی داشت همکاری ما شکل بهتری می‌گرفت... ولی هنوز سینما در پیش بود و ابعاد مختلف آن. و ساعدی با تیزهوشی که داشت همه این ابعاد سینمایی را می‌گرفت و همگام و هماهنگ پیش می‌آمد. بنابراین هیچ‌گاه ما به هنگام کارکردن روی فیلمنامه‌ای، تضاد و بحث و جدلی درباره یک صحنه، یا بازیگر، یا روند قصه نداشتیم...
انتشار مجموعه شکیل اخیر انتشارات به نگار متشکل از کتاب‌های آن رسید لعنتی، سفر به سرزمین فرشتگان و سفرنامه پاریس، عوج کلاب یک بار دیگر نشان می‌دهد ادبیات برای داریوش مهرجویی امری جدی است. پرکاری او در این عرصه خود مبین این جدیت است. درباره کارنامه ادبی داریوش مهرجویی به‌عنوان سینماگری که بیشترین تعداد فیلم اقتباسی را در سینمای ایران در کارنامه دارد، باید این نکته را ذکر کرد که ورود این سینماگر بزرگ به عالم ادبیات با ترجمه بوده. درواقع ترجمه‌های مهرجویی که البته بیشتر متون فلسفی را شامل است، کلید اصلی و اول ورود این سینماگر برجسته به دنیای ادبیات هستند؛ با این‌که سابقه سردبیری مجله پاریس‌ریویو در آمریکای دهه شصت نشان می‌دهد رویا و سودای زیست داریوش مهرجویی در هوای ادبیات دیرپاتر از آن است که بشود نویسندگی را تفنن و یا حتی طبع آزمایی پیرانه سر این فیلمساز فرهیخته نامید...
مهرجویی که با ترجمه کتاب‌های یونگ خدایان و انسان مدرن نوشته آنتونیو مورنو، بعد زیباشناسی هربرت مارکوزه، جهان هولوگرافیک مایکل تالبوت و نمایشنامه‌های درس و آوازخوان تاس نوشته اوژن یونسکو و کودک مدفون و غرب واقعی سام شپرد خود را به‌عنوان مترجمی خوش‌ذوق شناسانده بود، از‌ سال 1388 به این‌سو با انتشار رمان‌هایی چند کوشیده بعد دیگری از خلاقیت هنرمندانه خود را نیز با مخاطبانش در میان گذارد. او در‌ سال 1388 رمان به خاطر یک فیلم بلند لعنتی را عرضه کرد. انتشار این رمان سودای نویسندگی حرفه‌ای را که مهرجویی سال‌ها در دل و ذهن داشت، جامه عمل پوشاند. به‌خاطر یک فیلم بلند لعنتی آشکارا لحن، زبان و دنیای نویسنده‌اش را انتقال می‌داد. رمانی درباره سینما؛ درباره تلاش‌های کارگردانی جوان که می‌خواهد فیلمش را بسازد. رمانی خوش‌خوان و جذاب با ته‌مایه‌ای از طنز ملایم همیشگی داریوش مهرجویی، هم در زمینه کلامی و هم از طریق تصاویر شگفت‌انگیزی که نمونه‌هایش را در فیلمی چون میکس در زیباترین شکل دیده بودیم. در حقیقت بسان هر نویسنده صاحب اندیشه دیگری، مهرجویی نیز در رمانش بیش و پیش از هر چیز یا کس دیگری، خود، افکار و اندیشه‌ها و نیز علایق و سلایق فرهنگی خویش را پیش چشم خواننده‌اش عیان و عریان کرده است؛ با این دریغ و حسرت غیرقابل کتمان که این حضور و ظهور بی‌واسطه و عریان در منظر نظر خوانندگان، بیشتر در لایه محتوایی به‌خاطر یک فیلم بلند لعنتی رخ داده؛ نه در موجودیت شکلی و فرمی این رمان پرخواننده. به عبارت دیگر و بهتر داریوش مهرجویی که در به خاطر یک فیلم بلند لعنتی کوشیده بسان فیلم‌هایش خود عریان و بی‌واسطه‌اش را به خواننده‌اش عرضه کند، به دلیل کمبودها و آسیب‌های شکلی و فرمی کار نمی‌تواند موفقیتی هم اندازه با تلاش صادقانه‌اش به دست آورد. داریوش مهرجویی که در سینما شهره به روایت ساده و همه فهم پیچیده‌ترین مفاهیم است، در رمان اولش بیشترین آسیب را از همین نقطه می‌خورد. نتیجه؛ بی‌بهره ماندن به‌خاطر یک فیلم بلند لعنتی از زبان و ساختمان فاخر فیلم‌هایش است. در سینما سادگی ویژگی مهرجویی جلوه می‌کند، اما در این رمان نمی‌تواند به سطحی دست یابد که بتوان عنوان ویژگی به آن داد. درواقع مهرجویی در رمان اولش نویسنده‌ای قدر نبود؛ آن سان که مثلا مسعود کیمیایی در نخستین رمانش جسدهای شیشه‌ای با قدرت قلم و سحر روایتش خوانندگان را مبهوت کرده بود. زبان بسیار ساده و نثر روزنامه‌ای مهرجویی در به خاطر یک فیلم بلند لعنتی نشان از نویسنده‌ای داشت که هنوز این عرصه را جدی نگرفته؛ و به‌نظر می‌رسید انتشار رمانش فقط و فقط بهانه‌ای است برایش برای طبع آزمایی در یک حیطه جدید. آسیبی که رمان‌به‌رمان، هر چه از عمر حضورش در این عرصه گذشت، کاسته شد. شاید دلیل این مسأله به تفننی بودن ادبیات برای مهرجویی باز می‌گشت. به‌رغم این‌که داریوش مهرجویی در گفت‌وگویی درباره ادبیات عنوان کرده که ادبیات چیزی فراتر از سینماست برایش: در ادبیات چیزی به نام خود بیانگری ادبی هست. من در سینما حرف‌هایم را زده‌ام اما با واسطه. در ادبیات این حرف‌ها را بدون واسطه می‌گویم. حرف‌هایی که من بیشتر از سینمایم در آن دیده می‌شوم؛ اینها را کسی گفته که جزو معدود فیلمسازانی است که در فیلم‌هایش به‌رغم تنوع و تعددشان، بیش و پیش از هر چیز یا کس دیگری خودش دیده می‌شود و از این نظر این گفته‌ها می‌توانند عمق اشتیاق و دلیل روی‌آوردن داریوش مهرجویی را به ادبیات توضیح دهند...
به هرحال به خاطر یک فیلم بلند لعنتی چه به‌خاطر داشته‌های خود رمان و چه به دلیل نام و اعتبار خود داریوش مهرجویی پرفروش شد؛ و این اتفاق توانست داریوش مهرجویی را در این عرصه نیز تثبیت کند. گرچه ساختار زبانی و حتی روایی رمان کمبودهایی آشکار را در این عرصه جدید نشان می‌داد. در خرابات مغان که در‌ سال 1391 بیرون آمد، گامی بلند بود برای داریوش مهرجویی نویسنده. و بعدتر، در آثار اخیرش، در مجموعه به نگار، آن رسید لعنتی، سفر به سرزمین فرشتگان و سفرنامه پاریس، عوج کلاب می‌بینیم که این آسیب کاملا از میان رفته؛ گرچه آن سادگی شگفت مختص داریوش مهرجویی هنوز با او و آثارش هست؛ و چه خوب که هست...
روایت مهرجویی از نگارش رمان: هر فیلمی یک رمان است. من تمام سناریوهای فیلم‌هایم را خودم نوشته‌ام. خیلی آرزو داشتم که سناریوهایی از نویسندگان به فیلم تبدیل کنم، اما متاسفانه اغلب نویسنده‌های ما از هنر، تاریخ و زیباشناسی سینما غفلت دارند و سینما را نمی‌شناسند. بنابراین نمی‌توانند کمک‌کننده باشند. عامل دیگری که باعث شد رمان بنویسم این بود که هریک از فیلم‌هایم چه قبل و چه بعد از انقلاب با سد عظیم سانسور مواجه شد. از فیلم گاو که دو‌سال توقیف شد تا پستچی و دایره مینا. بعد از انقلاب هم بسیاری دیگر از فیلم‌هایم ازجمله آخرین آنها فیلم سنتوری با سانسور و توقیف مواجه شد. بنابراین من ذله شدم که در سینما این‌قدر با سد سانسور مواجه شده‌ام. ضمن این‌که کار سینما هم وقفه‌های زیادی دارد. بنابراین آزادکردن آن نیروی خلاقه راه جدیدی می‌خواست که نوشتن رمان یکی از این راه‌ها بود. البته من نقاشی هم می‌کشم و موسیقی هم می‌نوازم. بعضی وقت‌ها شعر هم می‌نویسم. به همین خاطر در این وقفه‌ها به جای این‌که سناریو بنویسم و توقیف شود، رو به رمان‌نویسی آوردم، چون با ادبیات کاملا آشنا بودم و می‌توانم کاری را که در سینما انجام می‌دهم با کلام هم بکنم.

به‌خاطر یک فیلم بلند لعنتی
نخستین رمان داریوش مهرجویی که در‌سال 1388 به همت نشر قطره به زیور طبع آراسته شد، داستان جوانی است با سابقه کارگردانی فیلم‌های کوتاه؛ که تلاش‌هایش را برای ساختن نخستین فیلم بلندش برای خوانندگان روایت می‌کند. این رمان که پرفروش شد و به چاپ‌های متعدد رسید، سروشکلی خاطره‌گون دارد و نثری ساده و روزنامه‌ای که خواندنش را برای خواننده بسیار سهل و سریع می‌کند...
 در خرابات مغان
روایتی عاشقانه که در‌ سال 1391 باز هم در انتشارات قطره به بازار کتاب عرضه شد و توانست موقعیت و جایگاه داریوش مهرجویی را در دنیای ادبیات نیز تثبیت کند. مهرجویی در دومین رمانش کوشیده است با گره‌زدن اندیشه‌ها در بافت روایت داستانی خود به این موضوع بپردازد که با این همه دشمنی و خشونت و اختلاف مذهبی و مسلکی می‌توان در کنار هم با عشق زندگی کرد؟ آیا می‌توان بری از مسائل سیاسی به عشق و دین و عرفان پرداخت؟ در این رمان دو دلداده دانشجوی دانشگاه پنسلیلوانیا در فیلادلفیا، یک پسر ایرانی مسلمان ویک دختر کاتولیک ایتالیایی تبار، درکشاکش اندیشه و ایمان درگیر عشق عمیقی می‌شوند و می‌خواهند به زندگی مشترک بپردازند تا این‌که رویداد خونبار ۱۱ سپتامبر پیش می‌آید. آنها به سیاست کاری ندارند. آیا سیاست با زندگی و عشق و ایمان این دو دلداده کنار می‌آید؟ در توضیح این رمان می‌توان گفت: درباره عشق و دین و فلسفه و سیاست و خشونت و... زندگی!
داریوش مهرجویی: در خرابات مغان از آن‌جا شروع شد که مشغول خواندن کتابی از نجیب محفوظ بودم که در آن صحنه‌ای از نماز خواندن یک مومن را شرح می‌داد و این صحنه برای من بسیار جذاب و تکان‌دهنده بود. به یاد دوران کودکی خودم افتادم. من هم از سن هفت‌سالگی افتاده بودم به نماز‌خواندن. چون هم مادر و هم مادربزرگم نماز می‌خواندند من هم تحت‌تأثیر آنها نماز را یاد گرفتم و روزی سه بار نماز می‌خواندم و روزه هم می‌گرفتم. و نیز به یاد پسرعمه‌ام افتادم که او هم نماز‌خوان قهاری بود و هم‌اکنون نیز در سن‌و‌سال چهل‌سالگی همچنان نماز می‌خواند و در آتلانتیک‌سیتی کار می‌کند. از آن‌جا به بعد را به تخیلات سپردم. به هرحال شخصیت مومن هم مثل شخصیت‌های دیگر داستان‌ها و فیلم‌هایم می‌توانست فرد خاصی باشد...
 آن رسید لعنتی
انتشارت به نگار این رمان کوتاه صد صفحه‌ای را بهار‌سال گذشته به بازار کتاب عرضه کرد. این رمان موفق که در چند ماه به چاپ دوم رسید؛ روایتی است درباره سردرگمی و کلاف باز نشدنی مشکلات انسان در زندگی شهری؛ نوعی نقد ریشه‌ای است بر بوروکراسی و اضطراب زندگی مدرن. با این‌که داستان در تهران می‌گذرد، اما رویدادهای این داستان می‌تواند در هر شهر بزرگ و مدرن دیگری هم رخ دهد. داستان فیلمسازی که تلویزیون وعده می‌دهد بابت یکی از کارهایش پول خوبی بهش پرداخت خواهد کرد؛ و این باعث می‌شود این فیلمساز تن به خرج‌های کلان بی شماری دهد. اما وقتی کار در بوروکراسی معمول جوامعی چون ایران گیر می‌کند، کارگردان داستان به مرز اضمحلال می‌رسد. آن رسید لعنتی داستان آدم‌هایی است غرق در مشکلات؛ که همه شان می‌خواهند به دیگری کمک کنند، اما هیچ‌کدام توان حل مشکلات خود را هم ندارند. داستان حاکمیت پول در زندگی و روابط انسانی روزگار...
آن رسید لعنتی از نگاه مهرجویی: در آن رسید لعنتی یک طنز تراژیک برقرار است، چون موقعیت بسیار جفنگ و بی‌معناست و از یک شادی و شعف اولیه عاقبت به سکته و سی‌سی‌یو کشیده می‌شود. به خاطر بوروکراسی اداری و شلختگی و بی‌مسئولیتی همکاران راوی. چیزی که هر روز در برخوردمان با مردمان این سرزمین و ادارات و موسسات مختلف تجربه می‌کنیم...
 سفر به سرزمین فرشتگان
این رمان که در انتشارات به نگار عرضه شده، داستان زوجی تحصیلکرده و بااستعداد است که روزی بهشان گفته می‌شود که در قرعه کشی لاتاری اقامت آمریکا را برنده شده‌اند و بنابراین آنها مهاجرتی شادمانه را آغاز می‌کنند. مهاجرتی که در ادامه کلافی سردرگم می‌شود؛ رویایی که رنگ کابوس می‌گیرد؛ و زوج شادمان داستان در پایان می‌فهمند که رویاهاشان آنها را در آغوش کلاهبرداران انداخته است. رمانی پر از تصویر و صحنه. مهرجویی گویی در این رمان صحنه‌های فیلمی را با قدرت کلامش به تصویر کشیده؛ تصاویری زنده که تا مدت‌ها در ذهن خواننده می‌مانند. نویسنده به دلیل زندگی در آمریکا و آشنایی با جغرافیای داستان شهرهای مختلف را به گونه‌ای تصویر کرده که خواننده شلوغی و سروصدای جایی چون برادوی را انگار خود می‌شنود و تجربه می‌کند. سفر به سرزمین فرشتگان سه راوی دارد: مرد و زن و قصه گو. این راویان رویاهای شیرین زوج جوان فیلم را تا لحظه رویارویی رویاها با تیرگی واقعیت چنان دراماتیک روایت می‌کنند که خواننده گام به گام با آنان می‌فهمد که توان انسان برای غرق‌شدن در رویا و تحمل سختی حدی نمی‌شناسد...
مهرجویی درباره این رمان گفته: این رمان که از یک رخداد واقعی نشئت می‌گیرد، شرح حال نخستین روزهایی است که برای جلب و جذب مردم دنیا، به‌خصوص قلمرو جهان سومی، شیوه لاتاری و برنده‌شدن ابداع شده و سر مردم کلاه گذاشته می‌شد. قضیه برنده‌شدن برای خود من و زنم رخ داد و ما را مبهوت و مشعوف کرد و برای یک هفته طبق دستور آنها رازداری کردیم و با کسی آن را در میان نگذاشتیم، تا این‌که دوستی خبر داد که اینها یک دسته کلاه‌بردار منظم و سازمان‌یافته هستند که با او هم به همین بهانه تماس گرفته و صدوسی‌هزار دلار پیاده‌اش کرده‌اند و همه‌اش کشک بوده. این موضوع ما را سر عقل آورد و قضایا را ادامه ندادیم و کات کردیم. داستان کتاب از آن‌جا به بعد تخیل است، ولی تخیلی که می‌تواند واقعیت داشته باشد. من در این داستان ذوق‌وشوق اولیه را که خودمان تجربه کرده بودیم، ادامه دادم و به شخصیت‌های داستان سفر به سرزمین فرشتگان، یعنی همان لس‌آنجلس، تزریق کردم...
 سفرنامه پاریس
 عوج کلاب
سومین کتاب مجموعه آثار جدید داریوش مهرجویی که به همت انتشارات به نگار به زیور طبع آراسته شده؛ شامل دو سفرنامه است. سفرنامه اول یا همان سفرنامه پاریس روایت خاطرات سفر یا به قول خود مهرجویی تبعید خودخواسته کارگردانی سرشناس است به پاریس در نخستین سال‌های بعد از پیروزی انقلاب. سفرنامه‌ای که گویی تلفیقی است از واقعیت و خیال؛ با شخصیت‌هایی که همگی آشنا می‌نمایند، اما با اسامی ساختگی و خیالی؛ از قبیل نویسنده‌ای که دورانی موفق با کارگردان داشته اند؛ که از رفتار و گفتار و اطلاعاتی که در سفرنامه است، پیداست دکتر ساعدی است. روایتی شیرین و طناز از خاطرات فیلمساز در غربتی دور از وطن؛ که برای کسانی که با سینما و سینماگران آشنا باشند، جذاب و گیرا و پر از لذت و ملاحتی غریب است...
سفرنامه دوم، عوج کلاب، سفرنامه مهرجویی به دوبی است. روایت سفر معروف داریوش مهرجویی به آن کشور عجیب در سال‌های آغازین دهه هشتاد. قطعا یادتان است اخبار و شایعات و داستان‌های منتشر شده در مطبوعات را درباره آن سفر کابوس وار مهرجویی؛ سفری که او آن را در کنار فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمی‌کیا و چند فیلمساز شناخته شده دیگر برای گرفتن ویزای آمریکا آغاز، و به دلیل همراه داشتن چند قرص مسکن ناقابل در زندان دوبی به پایان رساند. شرح بی‌عدالتی حکمفرما در آن سرزمین که این بی عدالتی دامان نویسنده سفرنامه را نیز در چنگال گرفت. درواقع داستان این سفر و این ماجرا که یک فیلمساز جهانی را به خاطر همراه داشتن چند قرص معمولی به زندان انداختند، و برخوردها و بازجویی‌ها و... عجیب و غریبی که مهرجویی در عوج کلاب روایت کرده، ماجرایی کمیک- تراژیک است که می‌تواند مبنای یک نمایشنامه و حتی فیلمنامه بامزه و جذابی هم قرار گیرد. به گفته ناشر: شرحی از انباشت واپس ماندگی در کشورهای همجوار و حاکمیت قانون حسینقلی شماری شیخ خرپول بری از فرهنگ؛ و بوروکراسی ناکارآمد و لخت بسیاری از چنین کشورهایی...
توضیح داریوش مهرجویی: معتقدم همه داستان‌ها به نحوی از زندگی نویسنده نشئت می‌گیرند. حتی در مورد آثار بسیار قطور مثل جنگ و صلح، در بیوگرافی نویسنده می‌آید که اغلب شخصیت‌های خود را از آشنایان و خوانده‌ها و شنیده‌ها می‌گرفت. یا در مورد فلوبر حتی... این کتاب دو خاطره درواقع می‌توان گفت که خودش یک رمان است. درست است که اغلب موقعیت‌ها و شخصیت‌ها از واقعیت تجربه شده می‌آیند، ولی تخیل و دخل و تصرف در شخصیت‌ها و موقعیت‌ها هم دخیل بوده‌اند. در این کتاب که با خاطره‌نویسی شروع شد، رفته‌رفته دیدم دارم به قلمرو تخیل و تغییر قدم می‌گذارم. بنابراین خودم را رها کردم و آزادانه پیش رفتم و ساختار جدیدی به حوادث و کارکرد شخصیت‌ها دادم... فکر کنید برای آن‌هایی که به این شخصیت‌ها و موقعیت‌ها واقف نیستند و نمی‌دانند که فلان کس در واقعیت چه کسی بوده است چه طعم و مزه‌ای دارد.


تعداد بازدید :  964