شماره ۱۱۹۰ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۵ مرداد
صفحه را ببند
تو فقط تماشا کن

یاسر نوروزی/طنزنویس

اول این‌که یک دستگاهی اختراع کنند که ما چند کلمه بریزیم تویش و از آن طرف جمله‌های تعلیمی بدهد بیرون. مثلا «تلخ» و «پایان» و «است» را بدهیم، چند ثانیه مکث کند و یک‌دفعه این جمله بیاید: «یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایان است.» آن‌وقت آدم راه می‌رود و هی دیگران را متعجب می‌کند. اصلا جهان می‌شود شبیه بعضی فیلم‌ها که از سینما می‌آیی بیرون دوست داری بهش فکر کنی. منتها الان صداوسیما شده و حوصله‌ام را سر برده. به‌خصوص چون بخشی از زندگی‌ام سر کار می‌گذرد، به خیلی اختراعات فکر می‌کنم. مثلا اولین مشکل کاری‌ام را بگویم؟ این‌که بشر هر کاری دارد زمین بگذارد برود سراغ اختراع «احوال‌پرس». چون برای سلام و علیک یک مشت حرف تکراری می‌زنیم و خودت خسته نمی‌شوی؟ «تعارف‌کن» هم واقعا احتیاج است. یک‌جور دستگاهی که دم در آسانسور بگیرم دستم و وقتی هشت نفری ایستاده‌ایم آن‌جا و به هم زل زده‌ایم، خودش بگوید: «خواهش می‌کنم، شما بفرمایید! شما بفرمایید! شما بفرمایید! شما بفرمایید!» دستگاه‌هایی از قبیل «زیراب‌گیر» را هم باید هرچه سریع‌تر راه بیندازند. به محض این‌که یک‌ نفر شروع کرد نزد رئیس دیگران را زمین زدن، آژیر ساختمان بلند شود و ماموران آتش‌نشانی بیایند و شلنگ بگیرند رویش! در بسیاری ادارات مملکت ممکن است کار تا مدتی متوقف شود اما بالاخره جا می‌افتد. مشکل دیگرم موقع ناهار خوردن است. واقعا هر کدام‌مان به یک «غذاجَو» احتیاج داریم که نگذارد تندتند بخوریم و بدهیم پایین؛ خودش برای‌مان به مقدار کافی بجود. بعد از آن عموما می‌روم پارک بغل ساختمان و به «سیگارکش» هم فکر کرده‌ام. البته یک‌جور اختراع بورژواطور به شمار می‌آید، اما در هر حال چه کسی دوست ندارد سیگارش را بگذارد داخل آن و خودش به جای آدم کام بگیرد؟ ‌هان؟ چه کسی؟ دستگاه‌های دیگری هم هست که می‌شود از آنها با عنوان «دماغ‌گیر» (دماغ آدم را بگیرد)، «قلنج‌شکن» (رابه‌را قلنج‌مان را بشکند)، «حوصله‌آور» (در مواقع بی‌حوصلگی خودش شارژمان کند)،‌ «شلوارپوش» (شلوارمان را پای‌مان کند)، «جوراب‌درآر»‌‌ (هنگام خستگی جوراب‌مان را بکشد بیرون) و چندین و چند عنوان دیگر یاد کرد. ضمن این‌که همیشه به دستگاهی فکر کرده‌ام که دنیا را برعکس کند؛ یعنی وقتی دکمه آن را فشار می‌دهی، همه چیز برعکس شود. موقع پریدن، بیفتیم، موقع حرف زدن، صدایی از دهان‌مان درنیاید، موقع سکوت، زمزمه‌های ذهن‌مان همه جا را پر کند، موقع ازدواج کردن، ناگهان ببینیم که طلاق گرفته‌ایم و هنگام جدایی، ناگزیر به معشوق متصل شویم. با این دستگاه، وقتی هم کسی می‌میرد، آغاز زندگی‌اش خواهد بود و وقتی به دنیا می‌آید، تازه ابتدای مرگ. هرچند فعلا مهمتر از هر چیزی «زندگی‌کن» است. دستگاهی که همیشه به آن فکر کرده‌ام و هر لحظه در جست‌وجوی آنم. بزرگترین اختراع بشر می‌تواند باشد. «زندگی‌کن» درواقع طوری تنظیم خواهد شد که به جای تو زندگی کند؛‌ طوری که کل زندگی نفهمی دنیا دست کی است و دعوا سر چی است. به این شکل تو می‌نشینی و فقط از مانیتور مربوطه تماشا می‌کنی که دستگاه به جای تو می‌خورد، می‌خوابد، با فرد مناسب یا نامناسبی آشنا می‌شود، ازدواج می‌کند، بچه می‌آورد و بعد از آن هم می‌میرد. در تمام مدت تو فقط تماشا می‌کنی؛ تماشا.


تعداد بازدید :  571