محمدرضا نیکنژاد آموزگار
باورکردنی نیست که این همه آدم با زبانها و رنگهای گوناگون در کنار هم از زیباییهای این خیابان لذت میبرند. رنگارنگی فرهنگی و زبانی رهگذران، سپهری از گوناگونی و گاه تضاد پدید آورده که با چاشنی مدارا، تجربهای بیهمتا را به همه ارزانی میدارد. در این خیابانِ لبریز از رهگذر، گوناگونیِ فرهنگی، سبب شده است که گروههای هنری زمینه را فراهم دیده و از آن بهره گیرند. این خیابان بهگاه فرو رفتن خورشید تا پاسی از شب شاهد برآمدن هنرمندانی با زبانهای گوناگون است. با ورودم به خیابان «استقلال» استانبول، به گروه موسیقی ترکزبانی برخوردم و پس از دقایقی بهرهگیری به راهم ادامه دادم. در اندیشه آسانگیری فرادستان اسلامگرای ترکیه بودم که گروهی دیگر و البته انگلیسیزبان را دیدم. هنر آنها کنسرتی خیابانی را میمانست که رایگان به چشم و گوش و جانِ تماشاگران هدیه داده میشد. از آنجا که گذشتم به گروهی ایرانی برخوردم که با سازهایی آمیخته از سنتی و غربی با نغمههایی فارسی جان را مینواختند. کمی جلوتر گروهی عرب، جلوتر از آن گروهی کرد، باز ترک، باز فارس... با هنرنمایی هر گروه، رهگذران با هر زبان و ملیتی به نواها و نغمههای آنها گوش میسپردند و شاد از آن گوشه میگذشتند. میگویند هنر، زبانی جهانی است و میتوان با هنر با متفاوتترین فرهنگها سخن گفت! اما اینبار با همه جان آن را حس کردم. گاه میشنویم که با همه دشمنیِ فلسطینیها و اسرايیلیها، گروههایی از دو سو برای مردم طرفِ دیگر موسیقی اجرا میکنند، فیلم میسازند یا نمایشگاهی هنری از عکس و نقاشی برگزار میکنند. سیاست و سیاستمداران هر چقدر هم که با هم دشمن باشند، فرهنگها میتوانند کنار یکدیگر قرار گیرند و با همه تفاوتها با یکدیگر به گفتوگو بنشینند و از هم بیاموزند و باهم بیاموزانند. در خیابان «استقلال» با چشم خود دیدم و با گوشم شنیدم که نوای جانبخش موسیقی، چگونه شنوندهها با ملیتهای گوناگون را به سوی هم میکشاند و به همه به یک اندازه شادی میبخشید و ثابت میكرد که «همدلی از همزبانی بهتر است». اما در آن لحظهها که لذتها و تجربهها بهیادماندنی بود، دردی کهنه با آهی سرد به قلبم چنگ میکشید. سالهاست که در میهنم گروههای موسیقی سنتی با دستاندازهای فراوان روبهرویند و گروههای موسیقی مدرن برای پیشبرد علاقهشان یا به سرزمینهای بیگانه گریختهاند یا به زیرزمینها خزیدهاند. بیگمان بیمهری کاربهدستان سیاسی - فرهنگی با هنر ازجمله موسیقی، محروم کردن جامعه و کشور از شناختِ درست خُردهفرهنگهایی است که جُورچین فرهنگی جهان را میآرایند. در روزگارِ جهانی شدن و ضرورت پیوندهای فرهنگی میان همه خردهفرهنگها، تعطیلیِ کارآمدترین و پرکششترین کنش فرهنگی یعنی موسیقی در فرهنگسراها، تابوی آن در مدرسهها و محدودیت آن در سراسر کشور، بسیار پرسشبرانگیز و نگرانکننده است. در روزگاری که با بهرهگیری از کنشهای فرهنگی و برقراری گفتوگو میان خردهفرهنگهای منطقهای و جهانی، میتوان جلوی خونبارترین جنگها را گرفت، آیا باید شاهد رفتارهایی چنین از سوی کاربهدستان فرهنگی - هنری باشیم؟ کاش آنها دریابند که در دوران دهکده جهانی، صدای هنر و فرهنگ راه خویش را میگشاید و چاره خویش را مییابد، پس بهتر نیست که همراه این جریان شویم و دستکم با همدلی و همراهی با هنرمندان، سهمی در آینده فرهنگ و هنر جهانی داشته باشیم؟