ماهرخ ابراهیمپور/ خبرنگار حوزه تاریخ| زندگی زنان در دوره قاجار با دگرگونیهای برآمده از جنبش مشروطه به تغییرهایی بسیار دچار شد و آنان توانستند رفتهرفته از اندرونی برون آمده، از حقوقی چون تحصیل سخن گویند. حضور زنان البته تنها در شهرهای بزرگ نمود داشت؛ آنان اما در شهرهای کوچک فعالیتی چندان در گستره اجتماع نداشتند. جنبشها و کنشهای زنان در شهرهای بزرگ اما نوید میبخشید که سرانجام پس از سدهها و دهها از سیر همیشگی زندگی زنان در جامعه ایران، توانستهاند از پردهنشینی بیرون آمده، حقوق فردی و اجتماعی خود را حتی در یک گستره کلی هرچند محدود بجویند و بخواهند. پایهگذاری انجمنهای زنانه و انتشار نشریات در این میانه در پیگیری حقوق نسوان بسیار تاثیرگذار بود. دادن حق تحصیل به کودکان بر اساس قانون اساسی مشروطه دگرگونیهایی بسیار در روند زیست اجتماعی زنان پدید آورد. گرچه در همان قانون اساسی، در بخش آموزش و تحصیل، از زنان سخن به میان نیامده بود اما همان نص صریح قانون اساسی به برخورداری کودکان از حق تحصیل موجب شد زنان نیز به فراگیری دانشهای نوین زمانه روی آورند و رفتهرفته در اجتماع بروز و نمود یابند. این دگرگونیها جامعه ایران را از آن شیوه سنتی بیرون آورد و با گسترش آموزش زمینهای فراهم آورد تا به سوی نوسازی حرکت کند. شاید سخنراندن از زنان و نقشی که در روند مشروطه بر دوش گرفتند، بارها موضوع کتابها و نوشتارهای گوناگون بوده باشد اما شنیدن این حدیث با هر نگاهی گویای نکته و سخنی تازه میتواند باشد. دکتر پریسا کدیور، استاد علوم سیاسی دانشگاه کرمان، از پژوهشگرانی به شمار میآید که به تازگی با انتشار کتاب «پردهنشینان عصر ناصری»، کوشیده است با رویکردی تازه به زیست اجتماعی زنان ایرانی در عصر قاجار بنگرد. انتشارات گلآذین این کتاب را به چاپ رسانده است. انتشار این کتاب زمینهای فراهم آورد تا با کدیور درباره دنیای زنان در عصر قاجار و ورود آنان به اجتماع گفتوگو کنیم. پارهای جزییات زندگی روزمره زنان با نگاهی به اسناد نیز در این میانه اشاره شده است.
سرکار خانم دکتر کدیور! پژوهش شما در کتاب «پردهنشینان عصر ناصری» به حوزههای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی زنان در روزگار قاجار پرداخته است. پوشش آنان از حوزههای مهم زندگیشان در روزگار یادشده به شمار میآید. اگر از این گستره بخواهیم گفتوگو را آغاز کنیم، در بررسی شما دگرگونی لباس زن ایرانی که از میانههای دوره قاجار آغاز شد چه تاثیری بر روند زندگی آنان گذاشت؟
لباس زنان ايراني از عهد باستان تا دوره قاجار، دگرگونی شاخص و عمده نداشته است. این پوشش در یک صورتبندی کلی عمدتا پيراهنی بلند را دربرمیگرفته كه تاقوزك پا ميرسيده، نیز شلوار و چادر بوده است. زنان شهرنشین ايراني از سده هفتم هجري صورت خود را از مردان نامحرم ميپوشاندند؛ هرچند گواههایی گوناگون وجود دارد كه نشان ميدهد زنان پیش از آن نیز مثلا در دوره پارتها نقاب بر چهره ميزدند. دگرگونیهایی بزرگ اما فرم و شكل پوشش زنان ايراني در دوره قاجاريه پدید میآید از آنرو که به دليل آغاز مراودههای ايران با غرب و شروع گذار از سنت به مدرنيته، جامعه ایرانی به دورهای تازه از زیست خود وارد میشود. تفاوت پوشش زنان شهري را با روستايي البته نبايد ناديده گرفت؛ در همان دوره، هنگامي كه زنان شهري براي برونآمدن از خانه بايد سراپا حتي صورت خود را كاملا ميپوشاندند، زنان روستايي و ايلیاتي در بسياري موارد حتي چادر بر سر نميكردند. دگرگونی مد لباس اندروني زنان، پس از سفر ناصرالدين شاه به فرنگ، از حرمسراي شاهي آغاز شد؛ بدينگونه كه شليتههاي كوتاه و پُرچين رواج يافت كه لباس بالرينهاي غربي را براي شاه يادآور بود. زنان ایرانی همچنین زير شليته، شلواری تنگ از مخمل يا ماهوت يا جورابهاي ساق كوتاه به پا ميكردند. پيراهنهايی ساده و بلند نیز البته به ويژه در ميان زنان طبقه فرودست و متوسط همچنان رايج بود. مد لباس در آن روزگار از حرمسراي شاهي به جامعه جابهجا ميشد. انيسالدوله، همسر و سوگلي ناصرالدين شاه پيشتاز زنان حرم در پوشيدن لباسهاي فرنگي بود. چادركمري نيز در پوشش زنان شهري از میانههای دوره ناصري رواج يافت و پيچههاي كوتاه در اواخر دوره قاجار جاي روبندههاي بلند و سفيد را گرفتند.
به تفاوت پوشش و لباس زنان شهری و روستایی اشاره کردید. وضع کلی زندگی زنان روستایی دوره قاجار با زنان شهری چه تفاوتهایی داشت؟
ما در بررسی و توصیف زندگي زنان دوره قاجاريه با يك كليت واحد و يكدست روبهرو نيستيم زيرا از يكسو وضعيت زندگي زنان شهري با روستايي متفاوت بود، از سوي ديگر زنان شهري از طبقههای گوناگون اجتماعي و اقتصادي نيز شرايط يكسان زندگي نداشتند. زنان شهري نسبت به زنان روستايي از حقوق كمتر اجتماعي برخوردار بودند؛ آنان براي حضور در مکانهای همگانی با ممانعتهايی بسيار روبهرو میشدند و در زمان موارد معدود برونآمدن از خانه نيز پوشش و حجابی بسيار پيچيده داشتند. این زنان تنها براي حمامرفتن و پارهای مناسبتهاي ویژه مذهبي و ملي، در كوچه و خيابان میتوانستند رفتوآمد كنند. «زنان محترم» شهري حتي براي خريد هم به بازار نميرفتند. عمده حضور زنان در مکانهای همگانی شهري بدینترتیب زنان طبقه فرودست و كنيزكان و زناني را دربرمیگرفت كه شغلهایی داشتند. زنان شاغل البته عمدتا قابله، دلاك، دلال، دايه و مطرب بودند؛ اینان به طبقههای پايين جامعه يا به اقليتهاي مذهبي تعلق داشتند و در نگرش جامعه آن روزگار «محترم» به شمار نمیآمدند. زنان روستايي و ايلیاتي برخلاف زنان شهرنشين، سهمی عمده در چرخه توليد اقتصادي خانواده و روستا داشتند و پابهپاي مردان در عرصه عمومي فعاليت داشتند. آنها سواركاري و تيراندازي ميكردند و در مقايسه با زنان حجابدار شهري، محدوديتهاي كمتر در زمینه پوشش داشتند. زنان روستايي اما از آنجا كه افزون بر افراد ذكور خانواده، در مالكيت ارباب نیز جای میگرفتند، از زنان شهري آسيبپذيرتر بودند.
مالکیت و دارايي زنان در دوره قاجار براساس اسنادی که مطالعه کردهاید چگونه بوده است؟ آیا میتوان گفت به صرف تمول یا مالکیت، زنان از وضعیتی بهتر در زندگی برخوردار بودهاند؟
در زمینه حقوق زنان در روزگار قاجار، با دوگانه حقوق فردي و اجتماعي روبهروییم. زنان شهري همانگونه كه اشاره کردم حقوق پايينتر اجتماعي نسبت به زنان روستايي داشتند. آنان اما از حقوق بيشتر در گسترههای ارث و مالكيت برخوردار بودند. این دسته از زنان ایرانی همچنین بيشتر از همجنسان روستايي و ايلاتي خود ميتوانستند از راه ارث و مهريه ثروت شخصي داشته باشند. در آن زمان مرسوم بود به هنگام انعقاد صيغه عقد، بخشی قابل توجه از مهريه به عروس پرداخت ميشد؛ اگر دختر به خانواده اشراف يا متمول متعلق بود، مهريهای بيشتر برایش مقرر میکردند. بیشتر زنان ملاك و ثروتمند دوره قاجار از همينرو از خانوادههاي سرآمد جامعه يا از زنان اشراف و دربار برمیآمدند. براي نمونه تعدادی زياد از مغازههاي بازار تهران به همسران و دختران ناصرالدين شاه تعلق داشت. زنان صاحب ملك در پايتخت اما با اين همه به گواه آمار دارالخلافه تهران تنها یک درصد از ملاكان تهران به شمار میآمدند.
زندگی روزمره زندگي زنان در دوره قاجار چگونه بوده است؟ برشی از یک روز زندگی آنها چه تصویری پیش رویمان میگذارد؟
زندگي زنان از آنجا كه به چهارديواري خانه محدود بود و شوهر محور روابط عاطفي و اجتماعيشان به شمار میآمد، ازدواجهاي چندباره و چندهمسری مردان با آن كه پدیدهای عادي برشمرده میشد اما افسردگي و نارضايتي زنان را به همراه داشت. هووداري كه بخشي از روزمرگي زنان به شمار ميآمد، موجب شده بود رفتارهاي زنان عمدتا عصبي حتي سخيف شود. زنان اگر هوش و جسارتي داشتند آن را در دسيسهچيني براي بیرونراندن رقيب از ميدان بهکارمیگرفتند؛ آنان در حالتهای بد حتی گاه به کشتن هوو و فرزندانش اقدام ميكردند وگرنه در شرایط دیگر، به زندگي غمآلود خود با رنج زيردستیِ هوو ادامه ميدادند. در گزارشهايي كه از پليس تهران در میانه سالهاي 1303 تا ١٣٠٦ قمری به دست رسیده است، مواردی متعدد از ترياكخوردن زنان به منظور خودكشي، كتككاري ميان زنان خانه، حتي قتل وجود دارد؛ همچنین شكايتهای متعدد از زنان درباره آزار و اذيت شوهرانشان نیز ثبت شده است. اينها گوشههايی از ناملايماتي به شمار میآیند كه بر زنان ميرفته است. بيشتر زنان شهري و توده زنان روستايي و ايلیاتي، یارا و درك شكايت از وضع موجودشان را نداشتند. ناآگاهی همگانی زنان به اندازهای گسترده بود كه تا روزگار مشروطه، جز برآوردن غریزههای مردان، غيبتكردن و پناهجستن به خرافهها و دلمشغوليهاي سخيف كه به روایت تاجالسلطنه، دختر روشنفکر ناصرالدين شاه، زبان از شرح آن خجلت دارد، به چيزی ديگر نميانديشيدند.
درباره ناآگاهی زنان از حقوق فردی سخن راندید. پیدایش مدرسههای نوین چه تاثیری در وضعیت آنها داشت. برپایی مدرسههای دخترانه آیا در سطح آگاهی زنان دگرگونیهایی جدی پدید آورد؟
تصوير كلي از وضعيت سواد، دانش و اگاهي اجتماعي و سياسي زنان عهد قاجار، تيره و تاثربرانگيز است؛ آنچنان كه اعتمادالسلطنه، وزير انطباعات ناصرالدين شاه، از بيسوادي و ناداني زنان آن دوره افسوسها ميخورد. بيش از سستي زنان، نگرش سنتي و مردسالار جامعه نیز البته در پیدایش اين وضعيت تاثیرگذار بوده است زيرا حتي در دوران دگرگونیخواهي و شکلگیری مشروطيت كه زنان و مردان اصلاحطلب حق سوادآموزي را براي زنان خواستند، جامعه مردان «دانستن خط» را براي دختران «حرامِ حرامِ حرام» ميدانست. با دگرگونیهای فكري، اجتماعي و سياسي كه از میانههای دوره ناصري به ويژه در روزگار شکلگیری جنبش مشروطيت روي داد، جنبش اصلاح آموزشي در ايران شكل گرفت. اين نهضت پس از پيروزي جنبش مشروطه و تدوين قانون اساسي براي نخستين بار در ايران، با بند ١٩ متمم قانون اساسي پشتوانه قانوني یافت كه حق تحصيل دختران در آن ديده شده بود. دولت با وجود آن كه بر اساس اين بند به تامين امكانات تحصيل براي همه كودكان متعهد شده بود اما تا سال ١٢٩٧ خورشیدی هيچ کاری برای پایهگذاری و گشایش مدرسههای دخترانه انجام نداد. زنان و مردان دگرگونیخواه، کسانی چون طوبي رشديه، بيبي خانم وزيري، طوبي آزموده و دختران شمسالمعالي، در اين برهه زمانی با سختیهای بسيار مدرسههای دخترانه را بنیان گذاردند. دختران پارهای از خانوادههاي ثروتمند و اشراف البته پيش از بنیانگذاری مدرسههای نوين دخترانه در ايران، براي آموزش به مدرسههای ميسيونري ميرفتند؛ معلمان خارجي اين مدرسهها همچنین در خانه به دختران آن خانوادهها زبان فرانسه و نواختن پيانو را میآموختند؛ دختران عبدالحسين ميرزا فرمانفرما و دختر ميرزا رضا نظامالسلطنه از آن دسته بودند. آگاهیهایی بسیار از مدرسههای آن روزگار در دست نداریم اما میدانیم شمار مدرسههای نوین در تهران بيش از دیگر شهرها بوده است زيرا فعالان اصلاحات اجتماعی و توسعه آموزش، بیشتر در پايتخت متمركز بودند، بدینترتیب پشتیبانیهای بيشتر فکری و مالي براي بنیانگذاری چنان مدرسههایی در تهران انجام میپذیرفت. بيشترين شمار مدرسههای نوین پس از تهران در تبريز بود. تمركز بيشتر مدرسههای خارجي و ميسيونري نسبت به ديگر شهرهاي ايران، همسايگي با امپراتوريهای عثماني و روسيه و رفتوآمد ايرانيان مقيم استانبول و قفقاز و تفليس به ایران را از علتهای گسترش انديشههاي اصلاحطلبي در تبریز ميتوان برشمرد. مونيكا ام. رينگر در کتاب «آموزش، دین، و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار» گزارشهایی آورده است که این مساله را تاييد ميكند. به تصریح وی، در میانه سالهاي 1269 تا ١٢٨٥ خورشیدی ٢٣ مدرسه جديد در تهران بنیان گذارده شده و در همين دوره زماني٢٠ مدرسه جديد در تبريز و دستكم ١٦ مدرسه در دیگر شهرهاي بزرگ ايران گشایش یافته است. البته نبايد از نظر دور داشت كه پارهای متعصبان در شهرهاي كوچك و دور از مركز، تا سالها جلوی بنیانگذاری مدرسههای دخترانه را میگرفتند.
کوشش پارهای زنان روشنفکر در انتشار روزنامه و بازتاباندن مسایل زنان ایرانی چه پیامدهایی در زندگی آنان همراه آورد؟
چهار سال پس از امضا و صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدين شاه قاجار، همسر دكتر حسن کحالزاده نخستين مجله زنان را با نام «دانش» منتشر كرد. وی هدف کار خود را «بيداري توده نسوان» بیان کرده بود. دیگر زنان فعال و دانشآموخته كه همگي به خانوادههاي نخبه جامعه متعلق بودند نیز با چنین هدفهایی، در پی کار وی روزنامههای ويژه زنان بنیان گذاردند. کسانی چون مزينالسلطنه نشريه «شكوفه» و محترم اسكندري «روزنامه جمعيت نسوان ايران» را منتشر کردند. زنان فعال در ديگر شهرهاي بزرگ نیز افزون بر پايتخت روزنامههای ویژه زنان را به چاپ رساندند. صديقه دولتآبادي «زبان زنان» را در اصفهان، شهناز آزاد «نامه بانوان» را در شيراز و فرخآفاق پارسا «جهان زنان» و «عالم نسوان» را در مشهد منتشر كردند. افزون بر اينها روزنامههاي «سعادت نسوان شرق»، «دختران ايران» و «نسوان» نيز به مسایل ویژه زنان، نيازها و وظايف فردی و اجتماعی آنان ميپرداختند. اين روزنامهها زنان و دختران را برمیانگیختند حقوق بهداشتي و آموزشي خود را جسته و خواسته و از همجنسان خود در زمینههای گوناگون دفاع کنند. زنان دگرگونیخواه و نخبه از راه انتشار روزنامهها و تشكيل انجمنها در پی دستیابی به حقوق ضایعشده زنان بودند. پایهگذاران انجمنهاي زنان در بسياري از موارد روزنامههایی منتشر ميكردند تا هدفها و انديشههاي خود را بشناسانند. مزينالسلطنه، بنیانگذار «انجمن خواتين ايران» در نشريه «شكوفه» افزون بر درج خبرها و گزارشهای انجمن، با انتشار نامهها و مقالههایی پيرامون مسایل زنان، همچنین خواستها و حقوق آنها را پيگيري ميكرد. آموزش دختران و ضرورت بنیانگذاری مدرسههای نسوان، موضوع اصلي مطالبههای زنان به شمار میآمد و كمتر از تضييع حقوق مدني و سياسي آنان سخن میرفت؛ نه زنان به آن ميزان از خودباوري رسيده بودند كه در جستوجوی برابری حقوق باشند نه جامعه ظرفیت و آمادگی پذیرش چنین خواستهایی را داشت. تلاشها و کنشهای دگرگونیخواهان در دوران شکلگیری مشروطيت و پس از آن، با اين وجود دو دگرگونی عمده در زندگي اجتماعي زنان به همراه آورد؛ يك، توجه به مساله آموزش و تحصيل دختران به عنوان «حق» قانوني آنان و دو، حضور آسانتر و موجهتر زنان در مکانهای همگانی. كنشهاي اجتماعي زنان در جریان کنشها و جنبشهای مشروطهخواهانه در واقع موجب شد زنان به آهستگي از پردهنشيني بيرون آيند و دورانی تازه در زیست فردی و اجتماعی آنان آغاز شود كه در آن، حضور زنان در جامعه پررنگتر ميشد.
زنان جامعه عصر قاجار چه تفریحها و سرگرمیهایی داشتند؟
تفريحات زنان شهري در دوره قاجار عمدتا به حضور در محفلها و مهمانيهاي خانگي زنانه خلاصه ميشد. برپايي مراسم روضهخواني، قربانيدادن، برپایی سفرههايی با انگیزههای مذهبي و پختن نذرها از عمده سرگرمي زنان به شمار میآمد. همچنان كه آیینهایی چون وسمهپزان، فالگيري و دعانويسي از ديگر سرگرميهاي آنان بود. زنان افزون بر اين دلمشغوليهاي محفلي، در اندک مناسبتهاي ديني و ملي در مکانهای همگانی ميتوانستند حضور يابند؛ آیینهایی مانند تعزيه و روضهخواني در «تكيه دولت» در محرم، زيارت امامزادهها، سنتهایی چون سيزدهبهدر و چهارشنبه پایانی سال، از دیگر فرصتهایی بود که آنان میتوانستند حضور بیرون از خانه داشته باشند. این حضور اما با باورهایی درهمآمیخته بود. به عنوان نمونه زنهاي بيوه و دختران دمبخت در چهارشنبه پایانی سال بنابر باوري همگانی زير سردر نقارهخانه ميرفتند تا هنگامي كه نخستين چوب نقارهچيها به طبل ميخورد، بتوانند رفتوآمدی زير سردر نقارهخانه داشته باشند، به اين نيت كه بختشان گشوده شود، به همین دلیل ازدحام و هياهوي بسيار در اين هنگامه برپا ميشد.
در بررسی اسناد مالی متعلق به زنان این دوره به چه آگاهیهایی میتوان دست یافت؟
زنان طبقه فرادست جامعه و اشراف، علاقهای بسيار به سنت وقف داشتند. نشانههايی بسیار در اينباره وجود دارد. هرچند در بیشتر وقفنامههاي موقوفهها كه برجای مانده، توصیفی دقيق از نام و نشان زنان واقف نيامده است. براي نمونه در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي وقفنامهاي وجود دارد كه در آن تنها اشاره شده دختر قاسم خان مسجد و مدرسه قاسم خان را وقف کرده است. زنان درباری اما در این میانه مستثنا بودهاند و آگاهیهایی بيشتر درباره موقوفههای آنها وجود دارد. مهد عليا مادر ناصرالدين شاه مدرسهاي در خيابان الماسيه ساخته و وقف کرده بود. دخترش عزتالدوله نيز تكيه و حمامي در محله عودلاجان وقف كرده بود. درب نقره طلاكوب مسجد گوهرشاد نیز هديه انيسالدوله سوگلي ناصرالدين شاه بود. نجمالسلطنه نتيجه فتحعلي شاه و مادر محمد مصدق، نخستین بيمارستان خصوصي تهران را با نام بيمارستان نجميه ساخت و وقف کرد. موقوفههای گوناگون گوهرآغا جوانشير نیز نمونههايي دیگر از اين پدیده به شمار میآیند.
زنانی در دوره قاجار به عنوان کنیز و خدمتکار به کار مشغول بودند. درباره آنان چه آگاهیهایی وجود دارد؟
زنان خدمتكار يا كنيزكان به خانوادههاي اشراف و ثروتمند فروخته ميشدند. گرچه از میانههای سده نوزدهم میلادی تجارت برده و كنيز ممنوع شد، اين پدیده اما همچنان به گونه قاچاق صورت ميگرفت. راهزنان در مناطق دورافتاده و محروم زنان و دختران را دزديده، به دستیاری دلالها به عنوان كنيز ميفروختند. پارهای خانوادهها حتي كنيزكان را به عنوان مهريه هم به عروس هديه ميدادند. براي نمونه، در عقدنامهاي از شهري كوچك در استان كرمان به نام كوهبنان ،كنيزكي ٨ ساله جزو مهريه عروس قلمداد است. خدم و حشم خانههاي اربابي بسيار بودند. در نمونهاي از خانههای اعياني، در خانه عبدالحسين ميرزا فرمانفرما در سال ١٣١٨ قمری، ٢١٥ نفر زندگي ميكردند و مستخدمان و كارگراني كه در بيرون منزل او سكونت داشتند ٤٨٦ نفر بودند. همچنین در نخستین سرشماري كه در تهران انجام پذیرفته، در سال ١٢٦٤ خورشیدی ٣٨١٢ نفر خدمتكار زن و دايه و ٢٥٢٥ نفر كنيز سياه شمارش شده است.