نیما شعباننژاد، فارغالتحصیل کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنرهای زیباست و کار حرفهایاش را از سال 83 شروع کرده، متولد آلمان است و تجربه اجرا در آن کشور را هم دارد. او همچنین تئاتر «چهار فصل مثل هم» را در آلمان به روی صحنه برده و خودش هم در آن نمایش ایفای نقش کرده است، نمایشی که کار برگزیده تجربههای مدرن میشود. نیما بعدتر به مجموعه «خندوانه» پیوست. زمانی که قرار شد او میان تماشاگرهای این مجموعه بنشیند و با رامبد جوان مخالفت کند. اما بعد از مدتی در میان تماشاگران شناخته شد و به صورت جداگانه و بهعنوان یکی از کاراکترهای «خندوانه» در برنامه حضور داشت. رامبد جوان با معرفی او به تلویزیون توانست نیروی جدید را وارد این مدیوم کند. او که از تئاتر به تلویزیون آمده است تجربه بازی در نمایشهایی چون «مرگ در نمیزند»، «آشپز نابلد»، «باغوحش شیشهای»، «زندانی شماره 3 از آمریکا»، «همسایه سطل آشغال»، «طعم گس مرگ»، «نبرد مدهآ»، «لابیرنت» و... را در پرونده کاریاش دارد. نیما این روزها در شبکه نسیم در کنار رامبد جوان و مهمانها برنامه اجرا میکند و توانسته توجه مخاطبان این برنامه را به خودش جلب کند. گفتوگوی زیر درباره علاقهها و زندگی روزمره او است که میخوانید.
بازیگر مورد علاقهات کیست؟
زمانی که مخاطب بودم همیشه آقای پرویز پرستویی را دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم. همه بازیگرها را دوست دارم ولی پیگیری بازیگرها برایم جذابیت نداشت اما وقتی بازیگری در ایران را با غرب مقایسه میکنم میبینم چقدر با آنها فاصله داریم. استاندارد من برای بازی جهانی است. شهاب حسینی را دوست دارم، رامبد جوان را هم خیلی دوست دارم. نه به خاطر اینکه در کارش حضور دارم، این علاقه به پیش از اینها برمیگردد. او یکی از آدمهای محبوب من در این حرفه است، چون هم کارش را بلد است و هم پر انرژی است. او یک انسان دوست داشتنی است، باید قدرش را بدانیم. در سینما، تلویزیون و تئاتر و همه شاخههای هنر پر از خلاقیت و نوآوری است. انرژی و پشتکار خوبی هم دارد. او میتواند الگوی جوانها باشد. چیزی به اسم نشد در ذهنش نیست و کارش را هم به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. یا اکبر عبدی که پکیج استعداد و خلاقیت و نوآوری است.
از خانمها بازی کدامیک از بازیگرها را دوست دارید؟
نگار جواهریان، ترانه علیدوستی و خانم معتمدآریا را دوست دارم. در نسل جوان خروجی خوبی در زمینه بازیگری زن داشتهایم. این خروجی در مردها کمتر بوده است. پگاه آهنگرانی یا باران کوثری، بازیگرهای کاربلدی هستند.
در میان کمدینهای ایرانی چه کسانی را دنبال میکنید؟
علیرضا خمسه کارش را بلد است و به معنای واقعی حرفهای و تکنیکی است. کارش هم اکتسابی است، معلوم است که زحمت کشیده و حقش بیشتر از اینهاست. رضا عطاران، بیژن بنفشهخواه و رضا شفیعیجم هم کارشان خوب است. اصلا باید بگویم خوب زیاد داریم مثل آقای محسن تنابنده که بازیاش در سریال پایتخت خوب بود، دوست داشتم در پایتخت بازی کنم چون به زبان مازندرانی مسلط هستم.
دوست داشتی یکی از کاراکترهای پایتخت باشی؟
نه، دوست داشتم یک کاراکتر مستقل در کنار دیگر کاراکترهای سریال باشم.
اگر پایتخت 4 ساخته شود دوست داری بازی کنی؟
پدر من مازندرانی است و به این گویش مسلط هستم .
از این پزهای روشنفکری که میگویند خانه اول و آخرمان تئاتر است، تو هم چنین حرفی میزنی؟
نه، 10سال روشنفکری کردم که خانه اول آدم باید تئاتر باشد، به نظرم تئاتر انرژی و طراوت قبل را ندارد. من دیگر نمیتوانم تعداد زیادی کار کوچک انجام دهم چون این موضوع انرژی آدم را تحلیل میبرد، ترجیح میدهم انرژیام را در یک شاخه بگذارم و تصمیمام را نیز گرفتهام.
خودت را با چه بازیگرهایی مقایسه میکنی و فکر میکنی کارهایشان درست است؟
میشاییل فاسبندر، کریستین بیل، یا تام هنکس از نسل قبلی که دوره متد اکتینگ را گذرانده است. میل بروکسرو یا بیلی وایلدر را خیلی دوست دارم. کمدی زیاد میبینم.
فلسفه زندگیات چیست؟
فلسفه زندگیام مدام تغییر میکند ولی یک سری کدها دارم که برایم قابل احترام است و همیشه سعی میکنم به آنها عمل کنم. یکی اینکه آدم خوبی باشم، همیشه برای خوب بودن تلاش میکنم. من از کودکی دوست داشتم متفاوت باشم. بچهها از سن دبیرستان و هنرستان شخصیتشان شکل میگیرد و تصمیم میگیرند که متفاوت باشند، آدم عجیبی بشوند و کارهای خاص انجام دهند. من وقتی به بچگی و تفریحهای بچگی و دوران کودکیام نگاه میکنم، میبینم آدم عجیب و غریبی بودم. اما همیشه محبوبیت را بیشتر از معروفیت دوست داشتم. چون محبوبیت، معروفیت هم میآورد. خیلی از دوستان و همکارها و هم صنفهای ما دوست دارند، معروف شوند ولی محبوبیت ندارند اما من محبوبیت را خیلی دوست دارم و سعی میکنم هم در کارم و هم در زندگیام آدم خوبی باشم.
تعریفت از آدم خوب بودن چیست؟
سعی میکنم به هیچ وجه دروغ نگویم. به هر کسی که لازم باشد و در حد توانم باشد کمک میکنم و کسی که تقاضای دوستی میکند برایش دوست خوبی هستم و سعی میکنم در رفاقتم کوتاهی نکنم. من آدم حساسی هستم و زود از ناملایماتی که در اجتماع رخ میدهد ناراحت میشوم و توی لاک خودم میروم. بعضی وقتها سعی میکنم آن مشکلات و ناملایمات را فراموش کنم و به خودم میگویم تو کار خودت را بکن و همچنان خوب باش. به خودم میگویم تو همچنان ضد ریتم باش. چون الان ریتم این است که تو باید آدمی باشی که دروغ بگوید و سر دیگران را کلاه بگذاری اما من دوست ندارم اینجوری باشم. در دنیای من این چیزها تعریف شده نیست. اگر هم برای من اتفاقی بیفتد بعد از 3،2 روز ناراحتی دوباره بر میگردم به همان نیمایی که هستم.
چطور شد که صادره از آلمان هستید؟
باید از خانواده پرسید. پدرم بهخاطر شغلش آلمان زندگی میکرد و من آنجا دنیا آمدم و بعد از 3 سالگی به ایران آمدم.
دیگر به آلمان نرفتی؟
یک تئاتر به آلمان بردم و اجرا کردم. آن کار را هم با سقف اعتماد به نفسم انجام دادم چون اصلا آلمانی بلد نیستم.