شماره ۴۱۰ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱ آبان
صفحه را ببند
بحث سنگین!

|  حسین شیرازی  | 

زور گفتن به خودی خود لذتی دارد که نگو و نپرس! البته جایی که بتوانی زور بگویی. لازم نیست حتما قدرت بازو داشته باشی و یا رئیس اداره یا مدیر شرکت باشی تا بتوانی زور بگویی. راه‌های دیگری هم برای زور گفتن هست. مثلا چه راه‌هایی؟ مثلا وقتی از اتوبوس بین شهری پیاده می‌شوی یا از در ترمینال فرودگاه بیرون می‌آیی و راننده‌های تاکسی دوره ات می‌کنند و می‌خواهند تو را دربست به مقصد برسانند. آخ که عاشق این لحظه‌ام! لحظه‌ای که می‌توانی با تشدید حس رقابت در میان راننده‌های تاکسی، با چنان نرخ پایینی به خانه برگردی که اصلا فکرش را هم نمی‌کردی. احساس می‌کنم با این نرخ پایین، دارم به راننده‌ها زور می‌گویم و آنها هم می‌پذیرند. چقدر لذت‌بخش است! راننده‌ای که تو را می‌برد هم زیر لب ناسزایت می‌گوید و هم مجبور است تو را ببرد! تا راننده‌ها باشند که این‌قدر زور نگویند. بله! همین راننده‌ها! دیدی وقتی در یک جای پرت گیر می‌افتی چطور زورگويي می‌کنند؟ این‌جاست که می‌شود انتقامات گرفت!
گنده لات: تو به این می‌گی زورگویی؟ تا حالا درست و حسابی زور نگفتی ببینی چه حالی می‌ده!
آقای معلم: درست است که رقابت میان راننده‌ها افتاده است، اما این‌که کرایه با مسیر تناسب نداشته باشد عادلانه نیست.
مسافرِ دل خنک شده: در سطور بالا خدمتتان عرض شد؛ گهی پشت به زین و گهی زین به پشت!
نوچه: چیزی که عوض داره گله نداره!
تازه فارغ‌التحصیل شده از دانشگاه: اولا گیرم که بعضی راننده تاکسی‌ها زور می‌گویند. تو که نمی‌توانی از یک راننده دیگر که نمی‌شناسی‌اش انتقام بگیری. از کجا معلوم این بابا اهل زور گفتن به مسافر باشد و کرایه زیادی بگیرد. ثانیا اگر آنها به قول شما جفا می‌کنند، تو هم باید در حق آنها جفا کنی؟!
برنامه اخلاق در خانواده: آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند و برعکس.
مجری - کارشناس: ببینيد این همان قانون عرضه و تقاضا است. در این‌جا چون عرضه تاکسی بیشتر از تقاضا است، کرایه پایین می‌آید.
آقای معلم: ولی قانون عرضه و تقاضای افسارگسیخته، بی‌عدالتی می‌آورد. معیارهای دیگری هم در کنار عرضه و تقاضا باید مدنظر باشد. مثلا در این‌جا تناسب مسیر با کرایه. این تناسب، یک نرخ پایه برای کرایه بوجود می‌آورد. حالا این‌که کرایه درحد همان نرخ پایه باشد یا بیشتر، با قانون عرضه و تقاضا تعیین می‌شود.
تازه فارغ‌التحصیل شده: درسته. وگرنه به جای یک روال منطقی، هر کسی می‌خواهد در فرصت مناسب دیگری را بچزاند!
کارمند ساعتی: همین عرضه و تقاضای افسارگسیخته است که باعث شده من با ساعتی چندرغاز مجبور به کار در اداره باشم. جوری که حتی کرایه رفت و آمدم هم در نمی‌آید. اما مجبورم؛ چون تقاضای برای کار زیاد است و اداره ما بیشتر از این پول نمی‌دهد. می‌گوید اگر نمی‌خواهی برو؛ بیکارها صف کشیده‌اند که با همین حقوق اندک جای تو بنشینند.
آقای معلم: همین دیگه! این‌که می‌گویم باید یک معیار دیگری هم باشد یعنی همین! یعنی مثلا یک کف حقوق برای کارمندهای ساعتی در نظر بگیرند که حداقل تناسبی با وضع اقتصادی جامعه داشته باشد. اضافه‌تر از آن بسته به قانون عرضه و تقاضا داشته باشد.
مادر کارمند ساعتی: خدا خیرت بده آقای معلم! حرف دل ما رو زدی!
من: بحث خیلی سنگین شد! البته ظاهرا مادر کارمند ساعتی فهمید چی به چیه ولی من نه!
دوباره من: حالا آخرش تکلیف من با راننده تاکسی‌ها چیه؟!


تعداد بازدید :  250