شماره ۱۱۵۴ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۳۱ خرداد
صفحه را ببند
کوچه اول

| علی‌اکبر محمدخانی| جاتون خالی، چند شب پیش داشتم یه خوابِ ناجور، زشت و بی‌اندازه قبیح می‌دیدم که یهو با یه صدایی شبیه آسمون قُلُمبه از خواب پریدم و دیدم همسایه طبقه بالایی با کلنگ سقف بالای سرمو خراب کرده، سرشو کرده تو و داره می‌گه: «روی اون شونه‌ت بخواب آن‌قدر خُروپُف نکنی، همسایه‌ها عاصی شدن از دستت». من همون‌جور از زیر پتو گلبافت گفتم: «ببخشیدا، این‌که نصف شبی با کلنگ گُمب و گُمب سقف خونه رو خراب کنی بیشتر همسایه‌ها رو اذیت می‌کنه یا خُروپُف من؟» گفت: «معلومه خُروپُف تو.» من گفتم: «حالا این هیچی، ببینم کلا راه ارتباطی دیگه‌ای که یه مقدار متمدنانه‌تر باشه، بلد نیستی؟» گفت: «متمدنانه یعنی چه‌جوری؟» گفتم: «چه‌می‌دونم، مثلا می‌تونی تلفن بزنی، یا پیامک بدی یا بیای در خونه رو بزنی که بدون این همه خسارت، مسأله رو ساده‌تر حل کنیم.» گفت: «نه بلد نیستم.» گفتم: «دوست داری یاد بگیری؟» گفت: «نه، من همه چیزو بلدم، حالا بگیر کپه‌تو بذار.» اومدم یه چیز دیگه بگم که گفت: «پِخخخ» منم از ترس رفتم زیر پتو گلبافت کپه‌مو گذاشتم.


تعداد بازدید :  364