شماره ۱۱۵۴ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۳۱ خرداد
صفحه را ببند
اشراف‌زاده سوئدی در میانه دگرگونی‌های ایران معاصر
پیرمرد روستایی و کلاه نفرت‌انگیز

کنتس مادفون روزن، زنی از اشراف‌زادگان سوئدی به شمار می‌آید که در روزگار پهلوی اول به ایران آمده است. او در زمانه‌ای به ایران می‌رسد، که جامعه و مردمان این سرزمین در میانه یک دوره تازه از حرکت خود در زمینه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایستاده‌اند. بنیان این وضعیت نو اما به سال‌ها پیش‌تر در میانه‌های دوره قاجار بازمی‌گشته است؛ زمانه‌ای که کوشش‌های چند ده ساله سیاسی- اجتماعی دسته‌هایی از روشنفکران، نوخواهان و اصلاح‌طلبان به بارنشست و با پیروزی جنبش مشروطیت یک کامیابی بزرگ برای جامعه ایران به ارمغان آورد. کنتس مادفون روزن در روزگاری به ایران آمد که حکومت کهنه قاجار برچیده شده، جامعه مسیری دیگر در پیش گرفته بود. او در کتاب «سفر به دور ایران» روایت‌هایی از ایرانِ در آستانه دگرگونی ارایه داده است. این زن سوئدی از گفت‌وگویی سخن می‌راند که میان او و همراهان‌اش با یک پیرمرد ساده روستایی درگرفته است؛ بازخوانی این گفت‌وگو نه تنها از کوشش‌های دولت پهلوی اول در پدیدارساختن پاره‌ای دگرگونی‌ها در جامعه نشان دارد، که، واکنش بخش‌هایی از جامعه را نسبت به آنچه به نمایش می‌گذارد که بعدها با نام «تجدد آمرانه» در تاریخ معاصر ایران شناسانده شد «پیرمرد که چین و چروک صورتش نشان میداد که خیلی سال از او گذشته است، روبروی ما، جلوی یک کلبه گلی نشسته بود. میشد گفت که او چیزی بر تن ندارد. یک شلوار پشمی پاره و ریش‌ریش، یک جفت گیوه مستعمل، یک پالتوی پشمی مندرس که از لابلای سوراخهایش، آستر پاره آن نیز دیده میشد و یک کلاه نمدی، تنها لباسی بود که بدن عریانش را پوشیده بود. پیرمرد اصلا جوراب بپا نداشت. کلاه نمدی، پوششی را برای او فراهم نمی‌آورد، چرا که او کلاه را کاملا به پشت سرش برده بود، او هروقت که میخواست در نتیجه کار زیاد، عرق پیشانیش را پاک کند، باز هم کلاه را کمی عقب‌تر میبرد. او البته از آن جهت کلاه را به عقب سرش نمیبرد که گرما آزارش میداد، بلکه او این کار را از آن جهت میکرد که اصلا کلاه را دوست نمیداشت. دولت امر کرده بود که همه کلاه پهلوی بر سر بگذارند، پیش از این رسم، مردم از کلاههای متعددی استفاده میکردند و هر فامیل و قبیله‌ای، کلاه با شکل خاص خود را داشتند. صحرانشینان و قبایل کوهستانی ترجیح میدادند که از کلاه نمدی و گرد خود استفاده کنند، این کلاه برای آنها راحت‌تر بود و امکان میداد که موهایشان آزادانه بدور لبه کلاه، تاب بخورد، که این حالت با استفاده از کلاه خشک پهلوی، ممکن نبود. یک مهندس سوئدی که میتوانست فارسی را حرف بزند، رو به پیرمرد کرد و گفت: کلاه مثل اینکه سرت را خوب گرم نگه نمیدارد؟ پیرمرد پاسخ داد: آنقدر از این کلاه نفرت دارم که مایلم آنرا بدهم به زنم تا بجای ماهی‌تابه از آن استفاده کند».


تعداد بازدید :  386