شماره ۴۱۰ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱ آبان
صفحه را ببند
مقدمه‌ای بر اجتماعي‌نويسي در ايران
تلفیق واقعیت و تخیل

شاهرخ   تندروصالح دبیر سرویس ادبیات

براي ورود به بحث شيرين و جذاب اجتماعي‌نويسي لازم است چند موضوع را به‌عنوان پيش‌فرض نويسندگي و اجتماعي‌نويسي در ايران يادآوري كنم. اين موضوعات عبارتند از نويسنده‌بودن، واقعيت و اجتماع.  
نويسندگي حرفه‌اي، متكي بر دانش و تخيل است كه با كمك كلمه، ارزان‌ترين محصول مرتبط با فرهنگ يك جامعه را توليد مي‌كنند و در اختيار ديگران قرار مي‌دهند. برخي از ملل متمدن و حقيقت‌دوست و علاقه‌مند به پيشرفت و كرامت انساني و شأن شهروندي، نويسندگي را به‌خاطر مجاورتش با روح و روان انسان‌ها و درك عميق واقعيت‌ها، خواهر خوانده وجدان مي‌نامند. با اين حال بسياري با درنظر گرفتن بادنماها و شلاق‌ها از قابليت نويسندگي خود را نماينده جراحان روح و وجدان بيدار بشري يا مدعي‌العموم مي‌خوانند و بهره‌هاي وافر مي‌برند.  
جذاب‌ترين رفتار نويسنده ادبي‌نويس در جهان، تلفيق واقعيت با تخيل است. به‌گونه‌اي كه به مدد واقعيت، حال و روز خود را توصيف مي‌كند و با تكيه‌كردن به تخيل، آنچه را كه آرزو دارد در جان كلمات مي‌كارد. به اين ترتيب، با قراردادن واقعيت زندگي به‌عنوان نقطه پرگار موضوع، دوايري متعدد با موضوع انسان‌شهروند و جامعه ترسيم مي‌كند؛ دوايري كه گرچه از يك مركز برخوردارند اما شعاع‌هاي متفاوتي دارند و محيط‌هاي موضوعي‌شان، بيانگر گونه‌هايي متنوع از حقايق پيدا و پنهان زندگي است.  
نويسنده اگر از نقطه‌نظر فيزيولوژيك و طبيعت انساني، مشكل و محدوديت جسمي، روحي، رواني و... نداشته باشد، بي‌ترديد تمام امكانات خود را صرف تامل بر واقعيت‌هاي جامعه‌اي مي‌سازد كه در آن زندگي مي‌كند. چرا كه هر انسان، روزي در نقطه‌اي از زمين به‌دنيا آمده كه آن‌جا وطن اوست و اگر خيلي واقعيت‌شناس باشد و به واقعيت‌هاي زندگي خود توجه نشان دهد، بر روز و روزگار خود و وطنش تمركز خواهد داشت. شايد به همين خاطر است كه برخي از ملل و فرهنگ‌ها، نويسندگان و انديشمندان خود را از دق‌مرگ شدن در واقعيت‌هاي دست‌وپا گير زندگي مي‌رهانند تا معماران حيات تمدني آنها باشند. آري نويسندگان و انديشمندان، معماران حيات تمدني هر فرهنگ و جامعه‌اي هستند.    
جامعه كه از اجتماعات بسيار زياد و متنوعي تشكيل مي‌شود بخشي از واقعيت‌هايي است كه نويسنده‌ها به آنها فكر مي‌كنند.  مثال مي‌زنم. اجتماع مهندسان تحصيلكرده و زجر كشيده در اندوختن دانش مهندسي را به نام جامعه‌مهندسان مي‌نامند.  طبيعي است اگر يك خلبان يا جاشو يا باغبان يا جاليزكار بخواهد در اين اجتماع ورود پيدا كند با مخالفت مهندسان واقعي روبه‌رو مي‌شود. اما اگر همين‌جوري اتفاقي افتاد و چنين موجودي مثلا در رأس جامعه مهندس‌ها قرار گرفت، چه اتفاقي مي‌افتد؟ مي‌توانيد تصور بفرماييد؟
در دهه 70 شمسي در يكي از استان‌هاي كشور، استاندار وقت مصمم بود تا در باغچه‌هاي حواشي پياده‌رو‌ها و باغچه‌هاي وسط بلوارها سبزي‌خوردن بكارد! پس از مدتي با استفاده از تريبون‌هاي مختلفي كه در اختيار داشت توانست آن را تبديل به يك نياز جمعي سازد. عده‌اي از مردم باغچه‌هاي مقابل خانه‌شان را سبزي‌خوردن كاشتند اما همين حركت، دعواهايي حيرت‌انگيز را در پي داشت: مردمي كه تا ديروز در بدترين حالت، با سلامي خشك و خالي همديگر را مشايعت مي‌كردند، پس از تغيير موقعيت اجتماعي‌شان، يعني برخوردار شدن از حق باغچه‌داري و باغباني باغچه مقابل خانه خود، شخصيت زيرپوستي خود را نشان دادند. حاصل آن كه در طول كمتر از يك هفته تعداد سر و كله و دست‌وپاي شكسته شده با دسته بيل و دسته‌كلنگ رقمي نگران‌كننده شد. در آن ماجرا، تخيل پرريخته مديريتي با يك بخشنامه و ابلاغ آني آن مشكلاتي آفريد كه عقل جمعي عطاي سبزي‌خوردن مفتي را به لقايش بخشيد. از اصل مطلب دور نيفتم؛ حرف بر سر نويسنده اجتماعي‌نويس و واقعيت‌هاي زندگي و جامعه است.  
واقعيت‌ها در يك عرف ساختارشناسي  به 3 دسته قابل‌تقسيم هستند:  
1- واقعيت‌هاي محض يعني مجموعه‌اي از زيبايي‌هاي خيره‌كننده فردي و اجتماعي كه هركدام از ما لحظه به لحظه شاهد شكوفايي و اوج‌گيري بيش از پيش آن در محيط‌هاي اجتماعي هستيم.  واقعيت‌هاي محض صفحه‌اي از شناسنامه هركدام از ما است.  
2- واقعيت‌هاي دروني: اين واقعيت‌ها سايه واقعيت‌هايي هستند كه در نهاد و يادخانه يا خاطرات درازمدت ما نهفته مانده و در مواقع خاص بروز مي‌يابند. اين بخش از واقعيت‌ها عمدتا متكي بر خاطرات ما هستند.  
3- واقعيت‌هايي كه تركيب تخيل و درونيات هستند. اين واقعيت‌ها بسته به امكانات و صد البته قابليت تخيل نويسنده واقع‌نگر، يا زيبايي‌ها را بازنمايي مي‌كند يا اگر واقعيتي خلاف عرف و اخلاق انساني و در تعارض با حقيقت وجودي انسان يا شأن و كرامت انساني شهروندان يا حقوق ابتدايي انسان‌ها منافات داشته باشد و در تعارض با منافع شهروندان و جامعه و آينده شهروندان قرار بگيرد، به مرور انتقادي آن مي‌پردازد.  
نويسنده اجتماعي‌نويس براي اين كه اجتماعي‌نويس واقعي باشد و باسمه‌اي‌نويس يا سفارشي‌كار نشود به تعداد چشم‌هايي كه دارد، بايد چشم قرض كند و دانش نويسندگي‌اش را افزايش و بنيه استدلال را در نوشته‌هايش قوي و قوي‌تر سازد.  
شايد بفرماييد كه استدلال به چه كار مي‌آيد؟ بنيه استدلال در شخصيت نويسنده اجتماعي‌نويس مي‌تواند خيلي فايده داشته باشد. مثلا اين موارد را با هم مرور كنيم:  
* با قرار گرفتن در نهادهايي چون رسانه‌هاي‌جمعي، نسبت به  تامين مطالبات حقوق عمومي موثر و مفيد واقع شوند.  
* قادر خواهند بود از رشد آسيب‌هاي اجتماعي جلوگيري كنند.  
* در مقام قضاوت مديريت‌هاي پر خطر و ريسك‌آفرين اين حق را دارند كه محكمه‌گرداني كنند.  
اين نقش‌ها را خود نويسندگان در طول زمان براي خود تعريف كرده‌اند. كسي مسئوليت خاصي براي آنها تعيين نكرده يا ايفاي‌نقشي را به آنها واگذار نمي‌كند، چنين اتفاقي از اقبال وجدان عمومي فرسنگ‌ها فاصله دارد.
 در جهان فعلي كه سرعت، دقت، وضوح و هدف از مشخصه‌هاي رفتاري اهل انديشه و عملگرايان حوزه اجتماعي است، نويسندگان نيز پابه‌پاي واقعيت‌هاي اجتماعي نگراني‌ها، بيم‌ها و اميدهاي خود را دارند. نوشتن از بيم‌ها و اميدها بسته به شدت و قدرت مواردي كه حيات عمومي انسان‌ها را تهديد مي‌كند، تناسبي مستقيم با واقعيت‌هاي زندگي اجتماعي دارد. متاسفانه اين نقطه يعني نقطه تعامل نويسنده با واقعيت‌ها، براي ما ايرانيان نقطه فرار از مركز واقعیت‌های اجتماعی محسوب مي‌شود.  نويسنده در اين نقطه به جاي اين كه به حقوق وجداني خود بپردازد در تور و تنور واقعيت‌هاي محدودكننده و بازدارنده‌اي مي‌افتد كه به‌نوعي، صورتي از آلوده‌انگاري است. با این حال آیا می‌توان چشم امید به اجتماعی‌نویسی در ادبیات امروز ایران داشت؟
با این حال آیا می‌توان چشم امید به اجتماعی‌نویسی در ادبیات امروز ایران داشت؟

 


تعداد بازدید :  264