شماره ۱۱۴۳ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۸ خرداد
صفحه را ببند
روایت مجروحان 2 حادثه تروریستی دیروز در گفت‌وگو با«شهروند»
روز سخت تهران
یکی از مصدومان: رگباری شلیک می‌کردند و خیلی از مردمی که در سالن انتظار مجلس بودند، تیر خوردند رئیس بیمارستان شهدای هفتم‌تیر: هیچ‌کدام از مصدومان، آسیب جدی ندیدند

زهرا جعفرزاده، محمد باقرزاده| تهران دیروز، روز پرالتهابی را پشت سر گذاشت. روزی که نه فقط برای پایتخت‌نشین‌ها که برای همه ایرانیان، همراه با ترس، اضطراب و نگرانی بود و البته با احساس همدلی آنها با هم تمام شد. خبرهای دو حادثه تروریستی در ساختمان اداری مجلس شورای اسلامی و دیگری در محوطه حرم مطهر امام‌خمینی(ره) از حدود ساعت 10 صبح دیروز از کانال‌های تلگرامی، صفحه‌های اینستاگرام و توییتر و مثل همیشه با تاخیر از شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی مخابره شد. هر لحظه خبر یک اتفاق جدید، یک کشته و یک مصدوم می‌آمد و تصاویر لحظه به لحظه از محل وقوع حادثه منتشر می‌شد. بهارستان و حرم امام‌خمینی(ره) دیروز ملتهب‌ترین نقطه‌های شهر بودند. راه‌ها بسته شد، نیروهای امنیتی سرازیر شدند، صدای تیراندازی بالا رفت، ایست بازرسی‌ها در مسیرهای منتهی به این دو محل فعال شد و حوالی ساعت سه بعدازظهر، همه چیز تمام شد؛ همه چیز با شهادت 12 نفر و مصدومیت 46 نفر دیگر تمام شد. شهدایی که به سردخانه منتقل و مصدومانی که روانه بیمارستان شدند. تخت‌های اورژانس،‌ آی‌سی‌یو و اتاق عمل بیمارستان‌های سینا، شهدای هفتم تیر، طرفه، امام حسین(ع) و معیری دیروز از مصدومان این دو حادثه پر بود. کارگران بخش‌های خدمات و نگهبانی و عابران پیاده و کارمندان مجلس شورای اسلامی در تیررس حوادث تروریستی دیروز بودند؛ کسانی که پشت میزها در اتاق نگهبانی یا در دفتر کار یا در محوطه مشغول کار بودند. «هانیه اکبری» اما کارمند مجلس و حرم نبود؛ زن 37ساله‌ای بود که از لرستان راهی تهران شده بود؛ معلم نهضت سوادآموزی که پیگیری مطالبات صنفی‌اش او را به پایتخت کشانده بود و دیروز در مقابل مجلس هدف گلوله قرار گرفت و جان داد.
حوادث تروریستی تمام نشده بود که وزیر بهداشت و تعدادی از نمایندگان مجلس برای دلجویی و اطلاع از روند درمان مصدومان، به بیمارستان‌ها رفتند. مصدومان یا تیر خورده بودند یا بر اثر انفجار آسیب دیده بودند. دیروز گلوله‌های زیادی از دست و پا و کمر مصدومان خارج شد و خیلی‌های دیگر روی تن دیوار و خودرو‌ها ماند. چشم‌های نگران مادر، خواهر، همسر و پدر مصدومان به در اتاق عمل و ‌ای‌سی‌یو و دهان پزشکان دوخته شده بود. از آن طرف، همزمان در صفحه‌های مجازی اتفاق دیگری افتاد؛ اتفاقی که حکایت از همدلی و اتحاد مردم داشت. هشتگ‌های «ما همه با همیم»، «همه برای ایران»، «همدلیم» و «ایرانِ من» و خیلی‌های دیگر، فضای مجازی را پُر کرده بود. دیروز همه می‌خواستند شریک غم‌ها شوند.
انتقال 5 مصدوم حادثه حرم مطهر
به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر
مسیر تا بیمارستان شهدای هفت‌تیر، طولانی است و راه‌های منتهی به بیمارستان، پُر از مامورهایی  است که برای «ایست بازرسی» ایستاده‌اند. قبل از ظهر بود که پنج نفر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) را به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر که نزدیک‌ترین مرکز درمانی به حرم است، منتقل کردند. مصدومانی که تا ساعت 2 بعدازظهر روز گذشته، دونفرشان که آسیب‌های سطحی از حادثه تروریستی دیده بودند، مرخص شدند. حسن امیری، رئیس بیمارستان شهدای هفتم‌تیر اولین کسی است که درباره وضع مصدومان منتقل‌شده به این بیمارستان به «شهروند» توضیح می‌دهد: « قبل از ظهر بود که به ما اطلاع دادند تعدادی از مصدومان حادثه حرم مطهر را به بیمارستان هفت‌تیر منتقل می‌کنند. هر 5نفر پس از ورود به بیمارستان تحت درمان قرار گرفتند، دونفر از آنها سرپایی درمان شده و مرخص شدند، یک نفر از آنها مامور نیروی انتظامی بود که تیر خورده بود و به یکی از بیمارستان‌های ناجا منتقل شد، سه نفر دیگر هم الان در بخش اورژانس و‌ آی‌سی‌یو بستری هستند.» به گفته امیری، کسانی که مرخص شدند، جزو مصدومانی نبودند که تیر خورده‌اند: «هیچ‌کدام از مصدومانی که به این بیمارستان منتقل شدند، آسیب جدی ندیده‌اند.»
«سعید میرکی» یکی از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) است که از دیروز بعدازظهر در ‌آی‌سی‌یو بیمارستان شهدای هفتم‌تیر بستری است: «کارمند حرم هستم و در پروژه صحن اصلی حرم مشغول به کارم. حدود ساعت 10 صبح بود که با خودروی خاور جرثقیل، به سمت بخشی از حرم رفتیم که سرویس کولرها را خالی کنیم، سه‌نفر بودیم، دونفر سوار خودرو شدیم و یک نفر همان جا ماند. در مسیر برگشت بودیم که دیدیم دو مرد به سمت کلانتری حرم شلیک می‌کنند، تفنگ‌شان بزرگ بود، ما در فاصله 20متری از آنها قرار داشتیم، تا آنها را دیدیم، برگشتیم که فرار کنیم اما آنها ما را دیدند و شروع کردند به سمت ما تیراندازی. همان موقع بود که احساس کردم یک چیز تیزی از شانه‌ام رد شد. دست زدم دیدم خون آمده. همان جا حالم بد شد.» او پس از این اتفاق به درمانگاه حرم منتقل شد و از آن‌جا به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر؛ «تیری که به من شلیک شده بود، از پشت گردن خورده بود و از شانه جلو بیرون آمده بود. البته به سمت راننده هم شلیک شد، اما تیر از کنار گردنش رد شد و فقط یک خراشیدگی ایجاد کرده بود.» «سعید میرکی»، 42ساله است و دو دختر دارد، خانه‌شان رباط‌کریم است، هنوز کسی از خانواده از جزییات ماجرا خبر ندارد: «همکاران دیگرم داخل حرم بودند که مصدوم شدند، نمی‌دانم قبل از ما به آنها شلیک شده بود یا بعد از ما.» او می‌گوید: آنچه برای او و همکارانش در حرم اتفاق افتاد، «وحشتناک» بود: «لباس‌های تیراندازها خیلی معمولی بود، یکی‌شان یک شلوار شش‌جیب تنش بود و ریش داشت، شاید 26، 27ساله بود.» به گفته میرکی، فاصله نگهبانی و کلانتری، شاید 30، 40متر بود اما تیراندازها به هر دو بخش شلیک کرده بودند. همایونی، سرپرست ‌آی‌سی‌یو، همان‌جا بالای سر «سعید» ایستاده: «از نظر عمومی شرایط بیمار خوب است، تنها دو مسیر سوراخ روی شانه‌اش وجود دارد، باید به اتاق عمل برود تا ببینیم ترکشی در بدنش مانده یا خیر.»
«حمید» برادر سعید پشت در ‌آی‌سی‌یو همراه با دایی‌اش ایستاده. دایی‌شان هم کارمند حرم است: «ما خبر حادثه را از تلگرام فهمیدیم، تماس که گرفتیم، فهمیدیم چه اتفاقی افتاده.» دایی سعید نگران است و موقع بازدید وزیر بهداشت از مصدومان حادثه در بیمارستان حضور داشت: «من خودم از نزدیک مصدومان را ندیدم، اما ظاهرا یکی از آنها کلت داشت و دیگری کلاشینکف.» و ادامه می‌دهد: «صدای تیراندازی که بلند شد، بچه‌های سپاه و ارتش آمدند و نذاشتند که ما نزدیکتر شویم، اما دیدم که موقع تیراندازی یکی از همکاران دوستش را هل داد تا تیر به او نخورد که درنهایت تیر به گوشش خورده بود. او را هم آورده بودند این بیمارستان که همین چند دقیقه قبل مرخص شد. ما صدایش می‌کردیم اوس حسن». او صدای شلیک هفت هشت گلوله به گوشش خورده بود: «یکی از تروریست‌ها زن بود، یکی دیگر خودش را منفجر کرد، می‌گویند کنترل دست همان زن بود.» او می‌گوید، یکی دیگر از مصدومان از کارگران سرویس بهداشتی بود، یکی هم حسین جعفری که سرپایی درمان شد، آن یکی هم مهدی قدرتی بود که نگهبان ورودی اصلی حرم است.
همراهان «مهدی قدرتی» دیروز پشت در اتاق عمل منتظر بودند. برادر و خواهرزاده‌اش، با چهره‌هایی که نگرانی روی آن نشسته بود، چشم به درِ سفید دوخته‌اند: «خبرش را که شنیدم، به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد، مدام شماره‌اش را گرفتم تا بالاخره همکارش گفت که این‌طور شده. ما هم خودمان را رساندیم بیمارستان.» اینها را حسن می‌گوید، برادر «مهدی». مهدیِ 44ساله‌ای که پسرش از بعدازظهر همان روز منتظر است تا به خانه بازگردد:  «برادرم در اتاق نگهبانی بود که به شیشه‌ها شلیک شد، شیشه‌ها خرد شد و می‌افتاد روی مهدی. الان گونه سمت چپش شکسته و صورتش پر از شیشه است.»
علیرضا رحیمی، یکی دیگر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر است. او روی اولین تخت اورژانس بستری شده و دستش را گرفته: «من کارمند امداد خودرو هستم، صدای تیراندازی را که شنیدم، داشتم فرار می‌کردم که دستم ضربه دید.» علیرضا 51ساله است و بعد از حادثه اوضاع روحی خوبی ندارد.
روایت مجروحان و شاهدان حادثه
مجلس شورای اسلامی
ساعتی پس از نخستین شلیک‌ها در مجلس شورای اسلامی و درحالی‌ که هنوز تروریست‌ها در طبقات چهارم و پنجم درحال شلیک بودند، حدود ۱۳نفر از مجروحان این حادثه به بیمارستان سینا در میدان حسن‌آباد منتقل شدند؛ مجروحانی که در سالن انتظار مجلس درحال رایزنی با مسئولان دفاتر نمایندگان برای دیدار و حل مشکلات خود بودند ولی یکی از وحشتناک‌ترین روزهای عمر خود را به چشم دیدند.
«ابراهیم خلف‌کش» که از مرند و برای ملاقات با نماینده این شهر به تهران آمده بود، حالا با سه گلوله در بازویش و روی تختی به سمت بخش سی‌تی‌اسکن این بیمارستان برده می‌شود. «محمد حسن‌نژاد»، نماینده جوان مرند و جلفا در مجلس شورای اسلامی همراه با تخت او حرکت می‌کند و تلاش می‌کند به او روحیه بدهد. خلف‌کش درباره وضع جسمی خود و لحظه ورود فرد مهاجم می‌گوید: «من سه تا گلوله به بازویم خورد ولی حالم الان خوب است. می‌خواستم نماینده مرند را ببینم. من یک نفرشان را دیدم، همین‌طور شلیک می‌کرد و جلو می‌آمد؛ رگباری شلیک می‌کردند و خیلی از مردمی که در سالن انتظار بودند، تیر خوردند.» او این حرف‌ها را قبل از ورود به بخش می‌گوید. حسن‌نژاد، نماینده مرند و جلفا هم که برای بررسی وضع همشهری و ارباب‌رجوع‌اش به بیمارستان سینا آمده، روایتی از حادثه مجلس دارد: «من در صحن مجلس بودم ولی دفتر کارم در طبقه چهارم را کلا به رگبار بستند. ایشان ولی مراجعه‌کننده بودند و در سالن انتظار گلوله خورد.» نماینده مردم مرند و جلفا ادامه می‌دهد: «اینها تا بانک ملی داخل ساختمان مجلس آمدند و می‌خواستند بروند طبقه دوم صحن؛ قسمت خبرنگاران و تماشاچیان که از آن‌جا نمایندگان را به رگبار ببندند، نارنجک هم همراهشان بود، ولی آسانسور دست راست را سوار شدند و به طبقه چهار رفتند. اینجور که ما شنیدیم و گفتند، هدف‌شان این بوده.» اما در خبرها و به نقل از محمود صادقی نماینده مردم تهران در مجلس، خبر از درگیری یکی از نمایندگان به تروریست‌ها منتشر شده است. حسن‌نژاد درباره این درگیری می‌گوید: «آنها از قسمت ورودی زنان وارد شدند و از همان‌جا شروع به شلیک کردند و تا داخل ساختمان هم آمدند، بعد سوار آسانسور شدند و رفتند طبقه چهار یا پنج. همه نمایندگان در صحن مجلس بودند. البته آقای کرم‌پور (کورش کرم‌پور حقیقی، نماینده مردم فیروزآباد و فراشبند و قیر و کارزین) بیرون بودند و کلت یکی از پاسداران شهیدشده را برداشت و با آنها درگیر شد.»
«صابر رییسی» مسئول دفتر نماینده چابهار در مجلس شورای اسلامی هم یکی از مجروحان حادثه مجلس است چندین گلوله به ساق پا و بازوانش وارد شده است. «سعيد اربابی»، نماینده سابق ایرانشهر یکی از بستگان رییسی است که حالا پشت در اتاق عمل منتظر بهبودی خواهرزاده خود است. آن‌طور که اربابی می‌گوید، مسئول دفتر نماینده چابهار مانند دیگر مجروحان ساکن در این بیمارستان، هنگام ورود به مجلس و در سالن انتظار حادثه‌دیده است: «صابر، خواهرزاده من و مسئول دفتر نماینده چابهار است. حدود ساعت ۱۰ وارد مجلس شد و هنوز در سالن انتظار بود که این گروه وارد شدند و چند تیر به ساق‌پا و بازویش زدند. من قبل از ورود به اتاق عمل ندیدمش ولی حال عمومی‌اش بد نبود و الان هم منتظریم که از اتاق عمل خارج شود.»
«امیرهادی وثوق» هم شهروندی است که لحظه ورود یکی از مهاجمان مسلح به سالن انتظار مجلس، درحال رایزنی و تماس با مسئول دفتر «بهروز نعمتی» نماینده تهران، برای حل مشکل شخصی‌اش بوده. ساق‌پای این شهروند هم تیر خورده ولی وضع عمومی مناسبی دارد: «من در سالن انتظار، منتظر بودم که با هماهنگی با دفتر آقای نعمتی، بتوانم او را ببینم که یک مرتبه صدای تیر را شنیدم. خودم فقط یکی از آنها را دیدم که همان هم به من شلیک کرد. آمدند داخل تیر زدند؛ ما اول فکر کردیم صدای ترقه است بعد دیدم از همان دم در قلع‌و‌قمع می‌کند و جلو می‌آید. من فرار کردم ولی ساق‌پایم تیر خورد. من داشتم شماره دفتر آقای نعمتی را می‌گرفتم که صدای تیر را شنیدم؛ تلفن سالن انتظار، ته سالن است و وقتی که نگاه کردم فقط فرار مردم را می‌دیدم، بعضی هم درحال فرار تیر می‌خوردند و می‌افتادند. مهاجم یک نفر بود و من اصلا نتوانستم ببینمش.»
«رضا» اما یکی از شاهدان عینی این حادثه در میدان بهارستان بوده است. او مدت‌هاست که سوار بر موتورش کنار در ورودی بیمارستان شفا به انتظار می‌نشیند و بسیاری از تجمعات کنار مجلس را دیده اما می‌گوید که امروز تجربه عجیب و تلخی را پشت سرگذاشته است: «فرزند کوچک رفیق قدیمی من در بیمارستان شفا بود و دخترش برای ملاقات به سمت بیمارستان شفا می‌آمد که یکی از عوامل همین حادثه با تیر به سینه‌اش شلیک کرد و همان‌جا شهید شد. اول یک پیرمرد را زدند بعد هم دختر رفیق من را.»
او برخلاف برخی اظهارنظرها، از فرار مردم هنگام تیراندازی می‌گوید: «من پیک موتوری هستم و هر روز کنار همین بیمارستانم. دیروز جلوی مجلس گروهی در اعتراض به کاسپین جمع شده ‌بودند و من اول فکر کردم دوباره همان تجمع است. البته امروز هم معترضان کاسپین بودند و بسیاری از مجروحان هم از همین گروه هستند. مردم وقتی صدای تیر را شنیدند، شروع به فرار کردند، یکی از داعشي‌ها با نیروهای مجلس درگیر شد، بعد به سمت بیرون آمد و روبه‌روی بیمارستان خودش را منفجر کرد و همان‌جا خیلی از مردم زخمی و مجروح شدند. وقتی این فرد درحال شلیک از مجلس خارج شد، نیروهای انتظامی تازه رسیده بودند و لحظه انتحار ماموران هم مجبور به فرار همراه مردم شدند. همین که خودش را منفجر کرد، کف خیابان مجاهدین پر از خون شد و الان آتش‌نشانی خیابان را شسته. من کنار در ورودی بیمارستان بودم و تیراندازی از پنجره مجلس به سمت مردم را به چشم دیدم. یکی از شیشه‌های پنجره را شکسته بود و به سمت مردم تیراندازی می‌کرد، چند دقیقه بعد صدای انفجار را شنیدم و شیشه بالایی چندین پنجره با هم منفجر شدند. لحظه‌ای که طرف خودش را منفجر کرد، من 50-40متری محل بودم و همین انفجار بیرون باعث شد که تعداد زیادی زخمی شوند. بعد از این، هم ماموران مردم را متفرق کردند، البته خود مردم هم ترسیده بودند، چون مردم ترس داشتند که دوباره و در جای دیگری کسی خودش را منفجر کند.»

واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به حوادث تروریستی دیروز
# همدلیم

شهروند| کاربران شبکه‌های اجتماعی هم دیروز از بقیه مردم جدا نبودند؛ ترس، همدلی و نگرانی فصل مشترک واکنش‌های آنها در این شبکه‌ها بود و این موضوع باعث شد که هشتگ‌های مختلف درباره حمله‌های تروریستی دیروز در توییتر ساخته و برای ساعاتی به ترند دوم و سوم جهان تبدیل شوند. از همان دقایق اولیه دو حادثه تروریستی در حرم امام‌خمینی(ره) و مجلس، کاربران شبکه‌های اجتماعی مثل توییتر و فیس‌بوک در این‌باره نظر دادند. انتقاد از نحوه پوشش این حادثه در صداوسیما، تشویق به ایجاد همدلی بین ایرانی‌ها و نترسیدن از این حوادث، تشکر و قدردانی از نیروهای امنیتی و انتظامی حاضر در محل این دو حادثه و البته کمی نگرانی برای روزهای آینده، از موضوعاتی بودند که این کاربران درباره آنها صحبت کردند.
مثلا «امید» دیروز در این ‌باره در حساب توییتری‌اش با انتشار عکسی از ماموران امنیتی حاضر در مجلس نوشت: «شاید اگر حوادث امروز در نقطه‌ای از جهان رخ داده بود، تعداد تلفات بیش از این می‌شد؛ این مردان همه تلاش‌شان را کردند تا امنیت به تهران برگردد.» «زهرا» هم در این‌باره نوشت: «به هر حال باید خسته نباشید گفت به نیروهایی که این عملیات رو تا حد امکان ناکام گذاشتن. طبیعتا در کنار همیم.»
«زهرا» هم خبر جدیدی درباره یکی از کشته‌شدگان حادثه دیروز داشت: «شهادت ‌هانیه اکبری، آموزش‌یار نهضت سوادآموزی در حمله امروز که برای پیگیری مطالبات صنفی از استان لرستان به تهران آمده بود. مظلوم‌تر از تو هم هست؟» خیلی‌ها هم دیروز به نحوه اطلاع‌رسانی و پخش شایعات مختلف در فضای مجازی انتقاد داشتند، مثل «سارا» که در این‌باره نوشت: «احتیاط خوب و لازمه، بهت و ناراحتی در این ساعت هم طبیعی است. اما پراکندن تخم هراس بین اطرافیان (در اینترنت و‌ بیرونش) کاری است نابخردانه.»
دیروز در فضای مجازی، بعضی اختلاف‌های سیاسی درباره حوادث تروریستی در تهران هم داغ بود. مثلا «علی» در توییترش در این‌باره نوشت: «سلام و بركت خدا به شهداي ايران. اختلافات كهنه و تازه جناحي و سياسي در مقابل نام وطن هيچ معنايي ندارد.» «ابراهیم» هم در این‌باره نوشت: «معلوم است که نمی‌ترسیم. وقتی در هر خانه را باز کنید، می‌بینید یک شهید برای این خاک داده است. ما در کنار همیم.» «زهیر» هم نظر مشابهی داشت: «ساليان ‌سال هستش دور تا دورمون جنگه اما آب توي دل هيچكدوممون تكون نخورده اينكه با يه اتفاق بيايم بگيم امنيت رفت نامرديه.»
«شیرین» هم از غم ایرانیان خارج از کشور نوشت: «دور ازخانه غمت انگار صد برابرست. جسمم اینجاست ودلم اما تهران‌. خبرها و عکس‌ها رامی‌بینم و بی‌اختیار اشک می‌ریزم. ما از دار دنیا همین یک‌ خانه را داریم.»

تهرانی ها در گفت‌وگو با «شهروند» از حال و هوایشان بعد از 2 حادثه تروريستي گفتند
مردم در شوك
   یکی از شهروندان: ايست بازرسي ها براي تامين امنيت مردم بيشتر شود
   چرا مردم نبايد بدانند كه در اين موقع چطور رفتار كنند؟

نیره خادمی| صداي موتور خودرو هجوم می‌برد به هوا. صداي راديو از ميان خش‌خش‌ها خيلي سخت شنيده می‌شود و صداي راننده سخت‌تر: «نزديك ظهر مسافر دربست برده بودم حوالي ساختمان مجلس. خيلي شلوغ بود. تا چشم كار می‌كرد مامور با پوشش سياه ايستاده بود. راديو را روشن كردم و تازه فهميدم چند نفر به ساختمان مجلس و حرم حمله كرده‌اند آن هم با اسلحه و نارنجك.» پيرمرد اما برايش سوال است كه چگونه تروريست‌ها با سلاح به داخل مجلس رفته‌اند و البته باور ندارد كه اينها داعشي باشند: «با اين همه امنيتي كه ما در مرزهايمان داريم، چطور داعش وارد شده؟» چشم از هم باز می‌كند مسافر كنار دستي و سكوت را می‌شكند: «هيچ چيزي بيشتر از اين ناراحتم نمی‌كند كه مردم بی‌گناه كشته شده‌اند.» بعد سرش را بالا می‌برد: «مترو هم ديگر امن نيست. بايد از اين به بعد ترافيك را تحمل كنيم.»
ديروز از حوالي ساعت 11 صبح تا 4 عصر، 4 تروريست در ساختمان ملاقات مردمي مجلس و چند نفر ديگر در حرم با كلاشينكف 12 نفر را به شهادت رساندند و خيلي‌هاي ديگر را هم زخمي كردند. در نهايت هم وقتي عقربه‌هاي ساعت 3 را رد كرد، خبر كشته شدن هر 4 نفرشان رسيد. با وجود اين، بازار شايعات همچنان داغ است. می‌گويند كه يك تروريست را در ايستگاه مترو چهارراه وليعصر دستگير كرده‌اند، بعد هم خبر آمد كه مردم از مترو به‌خصوص ايستگاه‌هاي مركزي شهر استفاده نكنند. اگرچه اين خبرها تكذيب شد، اما خيلي‌ها كه در روزهاي قبل بخشي از مسير خود را در تونل‌هاي زيرزميني بودند، مجبور شدند روي زمين بيايند و ترافيك خيابان‌ها را تحمل كنند: «دو روز قبل دو تا قطار تصادف كرد و رفت‌وآمد از آن‌جا مختل شد، حالا هم كه عمليات تروريستي.» البته مشاهدات يك راننده هم كه به تاكسي زرد‌ش تكيه داده، روي ديگري از وضعيت تهران را نشان می‌دهد: «از ظهر تا حوالي ساعت 4 كه دو بار مسير غرب تا مركز شهر را رفته‌ام، مسيرها مثل هر روز نيست، خيابان‌ها خيلي خلوت است. شايد خيلي از مردم از ترسشان در خانه مانده‌اند.»
در پياده‌رو و كوچه‌ها تقريبا همه چيز عادي است؛ مردمي مي‌آيند و مردمي می‌روند. مريم سراسيمه كوچه را بالا می‌رود به سمت مترو: «امتحان داشتم. از سر جلسه كه آمدم بيرون يكي از بچه‌ها ماجرا را گفت اما خيلي باور نكردم. بعد هم كه در تاكسي شنيدم خيلي تصورم نمی‌كردم كه ماجرا تا اين اندازه جدي باشد. بعد فهميدم اين‌طوري‌ها هم نيست. انگار مردم امنيتشان خيلي زير سوال رفته.» بعد راهش را از سمت مترو كج می‌كند كه با تاكسي برود: «باز هم فكر می‌كنم داعش نيست. اصلا شايد اعترافشان هم دروغ باشد تا مثلا بگويند بالاخره اين سد را شكستيم و به ايران آمديم.» البته خيلي اميدوار است كه حرفش حقيقت باشد و حتي اعتراف داعش دوباره تكذيب شود.
عباس‌آقا در كار تاسيسات ساختمان است و به قول خودش شب‌ها تا صبح كار می‌كند و صبح تا ظهر می‌خوابد، براي همين، خيلي از اخبار خبر ندارد. ظهر كه داشته فركانس راديو را عوض می‌كرده خبر را شنيده و از آن رده شده: «براي من خيلي فرق نمی‌كند در اين شهر چه خبر است، اما صددرصد اگر ادامه پيدا كند ديگر نمی‌توانيم با خوشحالي بگوييم امنيت داريم.» شانه‌اش را به در باز پرايد تكيه داده با لب و لوچه آويزان: «شنيدم كه مترو هم خطرناك است يعني از اين به بعد براي كساني كه با مترو سر و كار دارند، رفت‌وآمد سخت می‌شود، آن هم در اين هواي گرم و ترافيك با كرايه‌هايي كه قد خون آدم است.»
پيرمردي كه نفس را می‌كشد تو و دوباره می‌دهد بيرون: «داعش! داعش خيلي غلط می‌كند به ايران بيايد. ما كه چيزي نشنيده‌ايم!» عليرضا هم كه عابر بی‌حوصله‌ای است می‌گويد: «وقتي در كشورهاي ديگر بمب‌گذاري می‌شود، مردم فرار می‌كنند اما اين‌جا همه جمع می‌شوند براي تماشا و با صداي تيراندازي به هيجان می‌آيند. هميشه هم همين‌طور است، مثل پلاسكو كه مردم جمع شده بودند و عكاسي می‌كردند. براي اين افراد چه فرقي می‌كند كسي بميرد يا زنده بماند، فقط می‌خواهند هيجانات خود را تخليه كنند. خيلي نگران‌كننده است اگر اين وضعيت ادامه داشته باشد.» در ميان تمام نگراني‌هايي كه از حوالي ساعت 11 صبح ديروز دل مردم را لرزاند، بعضي‌ها هم بودند كه اصلا نگران نشدند: «براي من مهم نيست، اصلا هم ماجرا را پيگيري نكردم. البته اگر می‌دانستم خطري مرا تهديد می‌كند، مسأله را جدي می‌گرفتم.» اعتقاد و نظر فرشاد كمي با نفر قبلي فرق می‌كند: «مي‌شد انتظار داشت كه بالاخره يك روزي اين اتفاق بيفتد. شايد در روزهاي بعد هم بيشتر شود. درست است كه ما جوان‌ها از ايست بازرسي خاطره خوبي نداريم اما الان بايد اين ايست بازرسي‌ها بيشتر شود تا امنيت را برقرار كند اما فقط تا زماني كه خطر رفع شود.»
خسته و وارفته روي مرمر جلوي فرش‌فروشي نشسته. گرماي هوا كلافه‌اش كرده. اينقدر كه جلوي مردم را گرفته و جواب رد شنيده خسته شده. هر روز يك جاي شهر می‌ايستد تا برگه‌هاي نظرسنجي را نشان مردم بدهد و سر ماه به قدر برگه‌هاي پر شده از كارفرما پول بگيرد: «اين‌قدر درگير مشكلات هستم كه اصلا به اين چيزها فكر نمی‌كنم! به ما چه ربطي دارد؟!» كناردستي‌اش اما می‌گويد: «ما كه بی‌طرفيم اما با اين وزارت اطلاعاتي كه ايران دارد بعيد می‌دانم ترس معنايي داشته باشد.»
اما از ميان تمام كساني كه حرف می‌زدند و از خبر مطلع بودند، فرزين بيشتر از همه پيگير ماجرا بوده است. تلويزيون روشن است و چشم از تصاوير و زيرنويس‌ها برنمی‌دارد: «خبر خيلي برايم عجيب بود. اول ترس نداشتم اما حالا رفته‌رفته بيشتر می‌ترسم. از همان لحظه اول تا الان شبكه خبر را نگاه می‌كنم، اگرچه اعتمادم به رسانه ملي خيلي كم است. مثلا فكر می‌كنم اگر اينها شهادت 12 نفر را اعلام كرده‌اند حتما اتفاق بيشتر از 30 تا كشته داده است. بيشتر از 4 ساعت است كه عمليات ادامه دارد. كشور ما كه در اين منطقه و در ميان كشورهاي ناامن است بايد نيروهاي امنيتي بيشتري داشته باشد. بايد خيابان‌ها پر از پليس باشد البته براي تامين امنيت و جان مردم نه توجه به مسائل فردي آنها. مردم بايد وقتي پليس و نيروي امنيتي می‌بينند، خيالشان راحت باشد. هنوز هم شوكه‌ام. هيچ‌وقت انتظار چنين اتفاقي را نداشتم. اما يك چيزي را هم بگويم، حالا بعضي‌ها هم به دلايل مختلف خوشحال شده‌اند اما مگر می‌شود كسي از حمله به مجلس كشورش كه قانونگذار است، ناراحت نشود.»
حسن‌آقا هم از صبح منتظر جنس‌هاي مغازه است اما هنوز كه ساعت از 4 گذشته بارها نرسيده، چون از محدوده مركزي شهر تا غرب تهران راهش بسته بوده: «خانمم هر روز با مترو رفت‌وآمد می‌كرد اما از ديروز با آژانس سر كار می‌رود. خيلي هم از اين وضعيت ناراحت است. مگر چقدر پول درمی‌آوريم كه با آژانس برويم سر كار يا خانه. گرچه اگر خودم هم مسيرم با مترو بود در اين شرايط هرگز مترو سوار نمی‌شدم. مردم اگر متوجه شوند كه اين موقعيت چقدر می‌تواند نگران‌كننده باشد حتما طور ديگري با موضوع برخورد می‌كنند. آخر چرا مردم نبايد بدانند كه در اين موقع چطور رفتار كنند؟ چرا زمان بحران تا جايي جلو می‌روند كه زخمي می‌شوند؟ حاكميت هم بايد كمي بيشتر به فكر برقراري امنيت باشد و بهتر است كه ايست بازرسي بگذارند حتي در جاهايي كه فكرش را هم نمی‌كنند.» او هم البته باور نمی‌كند كه داعش به ايران حمله كرده باشد: «امنيتي كه مرز ايران دارد... من كه بعيد می‌دانم داعش توانسته باشد از مرز عبور كند.»


تعداد بازدید :  1659