ناگهان رمضان
زمانهای که زندگی دگرگون میشود
فرد ریچاردز، نقاش و جهانگرد انگلیسی که در دوره قاجار به ایران آمده است، با اشاره به این که «ایرانیان هر سال چهل نوع مراسم مذهبی اعم از مراسم روزه و مراسم دیگر به جای میآورند»، درباره ماه رمضان در فرهنگ ایرانی- اسلامی در سفرنامهاش مینویسد «در تقویم اسلامی نهمین ماه، ماه رمضان یا ماه روزه است. کلیه ایرانیان مومن در این ماه از بامداد یعنی هنگامی که نخ سیاه از سفید تمیز داده شود تا هنگام غروب موقعی که تشخیص دو رنگ نخ مزبور میسر نباشد روزه میگیرند». منابع تاریخی به ویژه سفرنامههای جهانگردان، تصویری از دگرگونیهای زندگی روزمره ایرانیان در ماه رمضان در سدههای گذشته به دست دادهاند. دالماني نیز توصیفی جذاب از حال و هوای شهرها و روستاهای ایران در رمضان ارایه کرده است «در ماه رمضان بازار تقريبا تعطيل ميشود و معاملات متوقف ميگردند، حتي زارعين هم يك يا دو ساعت ديرتر از معمول مشغول بكار ميشوند و در ساعت 3 يا 4 بعدازظهر دست از كار ميكشند و كسبه و تجار هم فقط چند ساعتي در روز دكانهاي خود را باز ميكنند. كارمندان ادارات هم بيش از يك يا دو ساعت كار نميكنند و كارهاي عمده ببعد از ماه رمضان موكول ميگردند».
بررسی منابع و مستندهای تاریخی، وضعیتی ویژه را بیانگرند که جامعه ایران را در ماه رمضان دربرمیگرفته است. پیدایش سنتها و آیینها و رفتار ویژه روزانه و شبانه در میان مردمان روزهدار ایرانی، از همین مساله سرچشمه میگرفته است «كسي كه در ايران زندگي نكرده است نميتواند بفهمد كه با شروع ماه رمضان چگونه همهچيز زير و رو ميشود، روزها تبديل به شب شده و شبها روز ميشود». این روایت چارلز ادوارد ییت را در «سفرنامه خراسان و سیستان» اگر کنار توصیف سعید نفیسی، ادیب و پژوهشگر برجسته در خاطراتاش از آیینهای رمضان در ایرانِ روزگار گذشته بگذاریم، درمییابیم بیش از آن که با یک سنت مذهبی روبهرو باشیم، دستکم در جغرافیای ایران با یک مناسبت آیینی و جشنوارهای روبهروییم «بیشتر مردم تمام شب را بیدار بودند و به همین جهت دیدوبازدید در شبهای رمضان و مهمانی بسیار معمول بود و تا نزدیك سحری خوردن مینشستند و پیدرپی چیز میخوردند و این خوراكهای متنوع آن شبها را "شبچره" میگفتند. انواع شیرینی و تنقل و میوه خشك یا تازه خورده میشد. مخصوصا خوردن زولبیا و بامیه و پشمك و نان پنجرهای رواج كامل داشت و در ماههای دیگر نمیپختند. ... میرزا ابراهیمخان تفرشی- لَلهای كه ما داشتیم- اعتقادی مفرط به صدرالعلما داشت كه در مسجد سیدعزیزالله در بازار نماز میخواند ... وی اغلب روزها ما را با خود به آن مسجد میبرد و در حدود چهار یا پنج ساعت در آن مسجد بودیم. در صحن مساجد بزرگ دیگر مانند مسجد شاه و مسجد جامع (معروف به مسجد جمعه) و مدرسه سپهسالار قدیم در بازار پامنار و مسجد سپهسالار جدید در جوار بهارستان در هر گوشه بساطی پرمشتری و پررونق برپا بود. در یك گوشه مردم گِرد "مسالهگو" حلقه زده بودند. یك جا درویشی بساط گسترده و مداحی میكرد و مناقب میگفت. در سراسر ماه رمضان تقریبا همه مردم از ظهر به بعد در بیرون خانهها وقت میگذراندند. مردم طبقه سوم در بازار و اطراف مسجد شاه و در خیابان ناصرخسرو گرد میآمدند».
غوغای سحر، فرنگی را فراری داد
شهرها و روستاهای ایران در روزها و شبهای رمضان، شمایلی دگرگونه مییافتند. هیاهوهای آیینی و جشنوارهای ماه رمضان نشانههایی داشت که روایتگران فرهنگ و تاریخ ایران بدانها اشاره کردهاند. هانري دالماني در اینباره مینویسد «همينكه آفتاب قوس معمولي خود را در آسمان پيمود، كوچهها پر از جمعيت ميشوند و چون موقع انداختن توپ كه علامت افطار است نزديك ميشود، قليانفروشان دورهگرد تنباكو را در سر قليانها ميريزند و قهوهچيها چاي را در قوريها دم ميكنند، دكانهاي آشپزي از جمعيت پر ميشوند و بمحض اينكه صداي توپ شنيده شد استكانهاي چاي در قهوهخانهها بسرعت در ميان مردم تقسيم ميشود ... تقريبا يك ساعت از غروب آفتاب گذشته مؤمنين غذائي ميخورند و بعد مشغول ديد و بازديد و گردش ميشوند». این جهانگرد فرانسوی همچنین به عادت ایرانیان در میزبانی و میهمانی در ماه رمضان چنین اشاره میکند «پس از خوردن شام بشبنشيني ميپردازند و با انواع تفريحات خود را سرگرم مينمايند، مخصوصا با نهايت ميل و اشتياق بشنيدن و خواندن داستانها و تواريخ و اشعار ميپردازند». این شرایط ویژه را نه تنها در پایتخت، که در دیگر مناطق ایران نیز میتوان به تماشا نشست. چارلز ادوارد ییت در «سفرنامه خراسان و سیستان» از وضعیتی سخن میراند که شهر مشهد در زمان افطار تجربه میکند «اطراف مرقد امام رضا [ع] غلغله ميشود. در طول اين ماه تمام مقررات موضوعه امنيتي براي منع رفتوآمد شبانه كه در ديگر ماههاي سال برقرار است ملغي ميشود. نزديكهاي سحر يك غذاي مفصل ديگر نيز صرف شده و تا وقتي كه توپهاي سحر شليك نشدهاند كسي به فكر خواب نيست». قیلوقالی که ایرانیان در مناسبتهای ویژه شبهای رمضان پدید میآوردند، گاه برای مسافران فرنگ چنان غریب و شگفت میآمد که واکنشهایی جالب در پی میآورد. جعفر شهری، هنگام توصیف غوغا و هیاهو در سحرها در تهران که شهر را یکپارچه بانگ و فریاد میکرد، به یکی از این رخدادها اشاره دارد «دیپلماتی اروپائی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر میشود، وقتی آن غوغا و ولوله میشنود به گمان آنکه مردم ورود او را به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار میکند!».
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه قاجار هنگام توصیف دگرگونیهای زندگی روزمره ایرانیان در ماه رمضان در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» بر توانمندی ایرانیان در همسانی با شرایط ویژه اجتماعی و فرهنگی اشاره میکند «خواب و بیداری را ایرانی به فرمان خود درآورده است. هرگاه مشغلهای نداشته باشد، وقتی که از کار خود خسته شده باشد میتواند روز و شب بخوابد و در عوض در حین کار و گرفتاری زیاد قادر است ماهها و سالها مدت خواب خود را به حداقل ممکن تقلیل دهد. در رمضان یک ماه تمام نحوه زندگی خود را تغییر میدهد. در این ماه روزها میخوابد در حالی که شبها غذا میخورد و به کارهایش میرسد. پس از انقضای این ماه باز به برنامه عادی روزانه خود باز میگردد بیآنکه اختلال چشمگیری در سلامتش حاصل شود». دگرگونی در شیوه زندگی در این ماه، پدیدهای به شمار میآید که بسیاری از تاریخنگاران به ویژه جهانگردان بدان اشاره کردهاند ژان باتیست فووریه، پزشك ویژه ناصرالدین شاه قاجار در کتاب «سه سال در دربار ایران» در اینباره مینویسد «در این ماه چون اكثر مردم روز را میخوابند روزها كوچهها و بازارها از جمعیت خالی است، برخلاف شبها تمام مدت حتی تا صبح رفتوآمد و قالوقیل همهجا برقرار است».
طعم نکوی اطعام و احسان در ماه روزه
آغاز ماه رمضان در تهران قدیم برای بسیاری از افراد یادآور سنتها و آیینهایی است که رنگی دیگر به زندگی میداده است؛ زمانهای که جنس یاری به مردمان تنگدست و نیازمند نیز دگرگونه بود. ماه رمضان، برای ایرانیان در گذر روزگار، همواره زمانی برای نیکوکاری بوده است. احمد مسجد جامعی، پژوهشگر تاریخ تهران قدیم در نوشتاری با نام «شبهای شاداب و پرشکوه رمضان» از اینگونه یاری به دیگران روایت کرده است «از دیگر کارهای آن زمانها، رسیدگی بیشتر به فقرا در این ماه بود؛ شیوههای رسیدگی با امروز فرق میکرد، مثلا پدرم پولی به قصاب محل میداد تا به خانوادههای نیازمند که برای خرید مراجعه میکنند از محل آن، گوشت بیشتری بدهند، بیآن که خریدار متوجه چنین کمکی شود. همین روال درباره بقالی و نانوایی هم رایج بود؛ اما شیوه شبانه این کار صورتی دیگر داشت، بعضی شبها، بعضی از اهالی محل غذای سحر را طبخ و آماده میساختند و به بهانهای به در منازل افراد نیازمند میفرستادند تا آنها هم سحری کاملی داشته باشند». آنچه این تهرانشناس تاکید میکند، مواردی است که اهمیت شیوه رفتار انساندوستانه را با نیازمندان بازمیتاباند «در همه این موارد حق همسایگی و کرامت انسانها رعایت میشد». این حق همسایگی در واقع به گونهای رفتار ناظر بود که با پیوند میان افراد جدا از جایگاه و مرتبه اجتماعی و اقتصادیشان، آنها را در کنار یکدیگر جای میداد. طلبکار و بدهکار، ارباب و نوکر و صاحبکار و کارگر، همه گویی از پوستین همیشگی خود در سال برون آمده، به مسوولیتهایی اخلاقی موظف میشدند. عبدالله مستوفی، تاریخنگار فرهنگ و مردم تهران قدیم، در کتاب «شرح زندگاني من، يا، تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه» جزییات این همنشینی، همراهی و همنوایی را به روشنی بیان میدارد «اگر كسي طلبي از كسي داشت تا احتياج مبرم محرك او نميشد، سروقت بدهكار خود نميرفت. ... اگر كسي از دولت طلبي داشت در اين ماه بمطالبه نميرفت و محصلين ديواني هم دنبال مطالبه بدهكاري افراد نميرفتند، حتي در خانهها هم جز كارهاي ناگزير زندگاني كار ديگري از نوكر و خدمتكار توقع نميكردند. بهمين جهت كارهاي سنگين خانه را يا قبل از ماه انجام داده بودند يا ببعد از اين ماه محول ميكردند. اگر بنائي نيمهتمام بود، صاحبكار بعمله و بناها مزد تمام ميداد ولي بيشتر از نصف روز تقاضاي كار نميكرد و در دهات هم كارهاي سنگين زراعتي را، حتي المقدور تعطيل ميكردند و اگر مثلا درو و خرمنكوبي و از اين كارها كه تعطيل آن خسارت جبران ناپذير داشت، پيش ميآمد، با رعايت بيشتر از كارگرها، انجام ميدادند. خلاصه اينكه ماه عبادت بود و در همهچيز مردم از همديگر رعايت ميكردند». او سپس چنین روایت میکند «در خانه ما ماه رمضان بنوكرها هم سحري ميدادند. مطلقا در اين ماه مردم اطعام زياد ميكردند. اكثر اعيان هر شب در بيروني افطار كرده پنج شش الي ده پانزده نفر حاشيه و بعد نوكرهاي در خانه افطار ميخوردند. آنها كه توانائي اين قبيل اطعامها را نداشتند، خرما ميخريدند و بمسجد ميرفتند و بمؤمنين ميدادند. ... بقدري مردم در اين كار رغبت داشتند كه قوم و خويشها براي ثواب رساندن بهمديگر، بيوعده و بيخبر در سر افطار همديگر وارد شده و مثل اهل خانه افطار ميكردند». تصویری که منابع تاریخی از شیوه رفتار ایرانیان در ماه رمضان در روزگار گذشته پیش رویمان میگذارند، گونهای کنش یاریگرانه مبتنی بر خوی دگردوستی و دگریاری را به نمایش درمیآورد. قید «مطلقا» که عبدالله مستوفی، بر «اطعام» مردم در ماه رمضان آورده است، وجود ارادهای اجتماعی برای نکوکاری در یک برهه ویژه زمانی در سال در میان ایرانیان، در اینجا پایتختنشینان، را بیانگر است. او همچنین به سنتی جالب اشاره دارد که میان قرآن با نیکوکاری پیوند میدهد «بعضي از اهل خير قبل از ماه چندين جلد قرآن خريده باين و آن ميدادند و بيشتر زنها و مردمان پولدار بيسواد باين خيرات اقدام ميكردند تا حالا كه خود از قرآن خواندن محرومند، وسيله قرائت براي سايرين تدارك كرده باشند». مسجدجامعی نیز با یادآوری «سفرههای سخاوت سحری»، رسیدگی به فقیران را یکی از کارهای رایج در ماه رمضان در گذشته میداند. به تعبیر وی «شیوههای رسیدگی با امروز فرق میکرد، مثلا پدرم پولی به قصاب محل میداد تا به خانوادههای نیازمند که برای خرید مراجعه میکنند از محل آن، گوشت بیشتری بدهند، بیآن که خریدار متوجه چنین کمکی شود. همین روال درباره بقالی و نانوایی هم رایج بود؛ اما شیوه شبانه این کار صورتی دیگر داشت، بعضی شبها، بعضی از اهالی محل غذای سحر را طبخ و آماده میساختند و به بهانهای به در منازل افراد نیازمند میفرستادند تا آنها هم سحری کاملی داشته باشند». او بر این نکته تصریح میکند که در همه این موارد حق همسایگی و کرامت انسانها رعایت میشد. «اطعام زیاد»، سنتی است که عبدالله مستوفی به مردم تهران نسبت میدهد «اكثر اعيان هر شب در بيروني افطار كرده پنج شش الي ده پانزده نفر حاشيه و بعد نوكرهاي در خانه افطار ميخوردند. آنها كه توانائي اين قبيل اطعامها را نداشتند، خرما ميخريدند و بمسجد ميرفتند و بمؤمنين ميدادند. اگر در ميان اهل مسجد اعياني هم بود، اين خرما را رد نميكرد و بآن افطار مينمود كه خود بثواب اجابت دعوت برادر ديني رسيده و برادر ديني را هم به ثواب اطعام رسانده باشد. او سپس با یادآوری این گفتة پیامبر که «اتّقو النّار ولو بشق تمرة»، تاکید میکند «در افطار دادن، برخلاف صدقه واجب و مستحب، فقر و احتياج خورنده شرط نيست بلكه براي خود عمل، ثواب بسيار نقل شده است. بقدري مردم در اين كار رغبت داشتند كه قوم و خويشها براي ثواب رساندن بهمديگر، بيوعده و بيخبر در سر افطار همديگر وارد شده و مثل اهل خانه افطار ميكردند». به روایت مستوفی «محال بود وقت افطار صداي فقيري از كوچه بلند شود و چندين نفر داوطلب براي غذا دادن باو از خانهها بيرون نيايند». به نوشته این روایتگر فرهنگ و تاریخ تهران «اگر كسي طلبي از كسي داشت تا احتياج مبرم محرك او نميشد، سروقت بدهكار خود نميرفت ... حتي در خانهها هم جز كارهاي ناگزير زندگاني كار ديگري از نوكر و خدمتكار توقع نميكردند. بهمين جهت كارهاي سنگين خانه را يا قبل از ماه انجام داده بودند يا ببعد از اين ماه محول ميكردند. اگر بنائي نيمهتمام بود، صاحبكار بعمله و بناها مزد تمام ميداد ولي بيشتر از نصف روز تقاضاي كار نميكرد».
هانري رونه دالماني، جهانگرد فرانسوی نیز درباره سنت «احسان» در ماه رمضان مینویسد «زنهاي اشراف و ثروتمندان در اينروز ماه رمضان باحسان ميپردازند، اينان در ميدان شاه در نزديكي عمارت عاليقاپو جمع ميشوند و در حاليكه از اجتماع و ديدن يكديگر لذت ميبرند بفقرا و بينواياني كه از دهكدهها بشهر آمدهاند حلوا بذل مينمايند». جعفر شهری نیز با اشاره به رونق مسجدها در ماه رمضان، در کتاب «طهران قدیم» به مشارکت مردم در کارهای ثواب این ماه اشاره میکند «در این ماه مساجد رونقی دیگر میگرفت و از چند روز به ماه مانده، حصیرها، زیلوها و گلیمهای آنها خاکگیری و گردگیری و تعویض و تعمیر شده اضافی آنها که در انبارها نهاده شده بود بیرون آمده، همراه قالیهائی که اجاره میشد یا مردم برای ثواب، در این ماه، به مساجد میفرستادند، به شبستانها و چهلستونها آمده گسترده شده جارو، نظافت سالانه که هر گوشه و طاق و حجره آن، انبار کاسبی از کسبه محل شده، ... شروع میگردید».
شبهای ویژه یک ماه خاص!
بخشی از آیینها و سنتهای ماه رمضان از گذشتههای دور به دلیل شرایط ویژه آن ماه در آیین اسلام، با شب پیوند مییافت. گردهمآمدن و میهمانیهای شبانه، در زمره کارهایی است که مردم تهران در ماه رمضان به انجام آن بسیار اشتیاق داشتند. احمد مسجد جامعی، پژوهشگر و تهرانشناس در نوشتار «شبهای شاداب و پرشکوه رمضان» یادآور میشود همهچیز در تناسب با زندگی شبانه تعریف میشد «آمادگی برای پذیرایی میهمان هم بود. یکی از نشانههای زندگی شبانه رفتوآمد و دیدوبازدیدها بود که مطلقا در ماه مبارک رمضان روزانه نبود چون امکان پذیرایی وجود نداشت ولی عموم شبها ساعتی پس از نماز مغرب و عشاء، در منزل یکی از فامیل و آشنایان این میهمانیها برگزار میشد». او این آیین را سپس از خانهها برون برده، از زندگی اجتماعی شبانه تهرانیها در برخی مراکز ویژه خبر میدهد «ماه رمضان که میشد زورخانهها تا سحر باز بودند و رفت وآمد وجود داشت و بجز در ایام شب قدر ورزش، شعرخوانی و دمامی داشتند. در میان جوانان بویژه در مناطق جنوبی و مرکز شهر، خصوصا در دهه شصت، ورزش گل کوچک خیلی رواج داشت. ... قهوهخانهها هم طرف افطار باز میشد و برنامههای خاصی اعم از پردهخوانی، شاهنامهخوانی، شعرخوانی یا ترنا بازی داشتند و بساط قلیان کشی و مشاعره هم مهیا بود، البته بعضیها فالوده و یخ در بهشت و خرما هم به پذیراییهایشان اضافه میکردند». او سپس به مکانهای همگانی اشاره میکند که کاربریشان در شبهای رمضان دگرگونی میشد «حمامها هم که تا صبح باز بود از حالت شستوشوی صرف خارج میشد چون شبها فراغت بیشتری بود، مینشستند و مدتها گپ و گفت میکردند؛ در مجموع همین شرایط فضای کوچه و شهر را زنده میکرد».
رمضان؛ ماه قرآن
ماه رمضان از گذشتههای دور با گسترش قرآنخوانی میان ایرانیان مسلمان پیوندی استوار داشته است. بسیاری از ثروتمندان و نیکوکاران در این ماه میکوشیدند زمینهای برای چنین کاری فراهم آورند. عبدالله مستوفي در کتاب «شرح زندگاني من، يا، تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه» روایتی جذاب از پایبندی به این سنت دارد «ماه رمضان ماه قرآنخواني است، بعضي بودند كه هر روز يك قرآن تمام ميخواندند اينها اكثر اشخاصي بودند كه قرآن استيجاري ميخواندند و در مقابل هر قرآن تمام منتهي دو قران گرفته براي پدر يا مادر يا برادر موجر نيابتا قرآن ميخواندند. بعضي از اهل خير قبل از ماه چندين جلد قرآن خريده باين و آن ميدادند و بيشتر زنها و مردمان پولدار بيسواد باين خيرات اقدام ميكردند تا حالا كه خود از قرآن خواندن محرومند، وسيله قرائت براي سايرين تدارك كرده باشند. كمتر كسي بود كه سواد داشته باشد و ماه رمضان يك قرآن تمام ختم نكند، حتي در ميان عوام معروف بود كه هركه قرآني در ماه رمضان شروع كند و نيمهتمام گذارد، مقروض خواهد شد. نوكرهاي ما همه گركاني و باسواد بودند و وقتي از پشت اطاق آنها ميگذشتي، صداي زمزمه قرآنخواني آنها بلند بود». او سپس به کسانی اشاره میکند که هر روز یک قرآن تمام میخواندند «اينها اكثر اشخاصي بودند كه قرآن استيجاري ميخواندند و در مقابل هر قرآن تمام منتهي دو قران گرفته براي پدر يا مادر يا برادر موجر نيابتا قرآن ميخواندند». سعید نفیسی نیز در روزنامه اطلاعات، خاطرهای در اینباره از پدرش، ناظمالاطبای کرمانی، پزشک سرشناس دوره قاجار روایت کرده است «پدرم عادت داشت دو سه روز پیش از رمضان، از دو برادر كتابفروش خوانساری، بسته به استطاعتی كه در آن سال داشت، گاهی ده و گاهی پنج قرآن میخرید. در آن زمان درباره قرآن، خریدن و فروختن را به كار نمیبردند و "هدیه كردن" میگفتند. او هم از پنج تا ده قرآن چاپی هدیه میكرد و به مردم بیاستطاعت باسوادی كه برای عیادت پیش او میآمدند، میداد كه در ماه رمضان قرآن را ختم كنند و وی در ثواب آن شریك باشد».
«ديگر از اوقاتي كه ما خيلي مترصد رسيدن آن بوديم، ماه رمضان بود. زيرا در اين ماه هم در وضع زندگي عمومي و خصوصي تغييراتي حاصل ميگشت». این انتظار و دگرگونی در وضع زندگی عمومی و خصوصی که عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» روایت میکند، فرای جنبه مذهبی ماه رمضان، به نگاه آیینی و جشنوارهای ایرانیان به سنتهای دینی و ملی اشاره دارد. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» در اینباره چنین توصیف میکند «زنها تقریبا در تمام ماه شعبان به تهیه آذوقه و خواروبار ماه رمضان برآمده. به پاک کردن برنج و حبوبات و کوبیدن آرد برنج و نخودچی و زردچوبه و امثال آن برآمده خانه را پر و پیمان میساختند ... تحولات دیگر ماه رمضان آمدن زلوبیا و بامیه و گوشفیل و پشمک بود که فقط در همین ماه به بازار میآمد، چنانکه نقلقولی است از مظفرالدین شاه که گفته بود (ماه رمضان هم نمیآید زلوبیا بامیه سیری نوش جان کنیم)». همین نگرش موجب میشد، در چنین مناسبتی، فرهنگ جامعه در گذر زمان به سوی طراحی مشغولیتها و سرگرمیهایی برود که بر پایه آیینهای ملی و مذهبی استوار میشد. این تاریخنگار فرهنگ و زندگی مردم تهران قدیم، در سرفصلی جداگانه به مشغولیات مردم در این ماه میپردازد «شبنشینیهای ماه رمضان، از جمله مهمانیهای گرم و بانشاطی بود که همه از آن استقبال میکردند. ... کتابخوانی و قصهسرائیها و افسانهپردازیها و داستانهای جن و پری و غول و آل و دیو و دد و امثال آن نیز نقل مجالس میگردید و تقریبا تا سحرها طول میکشید. از مشغولیات دیگر شبهای ماه رمضان هم دورههای هیئتهای دینی، قرائت قرآن و تفسیر و دعاخوانی بود که در هر گوشه و کنار برپا میشد و سردر خانهها بود که بیدقها و پارچه نوشتههای اوقات آنها بنظر میرسید. نقل و نقالی قهوهخانههای بزرگ و کوچک که مشمول شاهنامهخوانی و حسین کرد و اسکندرنامهخوانی و (سخنوری) بود رونق زیادتر میگرفت و ورزش زورخانه و پادشاه وزیری، و قمار و دیگر بازیها و تفریحات مختلف، از قبیل ترناگل و (زنگ شیر) و (عمو زنجیرباف) و (مرد مرد من) که به احوال زیر شب زندهداریهای دیگر را تشکیل میدادند».