شماره ۱۱۳۵ | ۱۳۹۶ شنبه ۶ خرداد
صفحه را ببند
گزارش «شهروند» از مناطق زلزله‌زده خراسان شمالی:
خانه‌ خراب شدیم، اما زود به دادمان رسیدند!

سُمیرا زمانی- شهروند| بیشترشان داشتند آماده می‌شدند که بخوابند تا برای روز پرکار فردا خستگی از تن‌شان در رفته باشد، بچه‌ها اما هنوز کوتاه نیامده بودند و گوشه خانه‌ها مشغول بازی بودند، زمین یکباره قهرش گرفت و بی‌خیال زمین‌های سبزشان شد که اردیبهشت‌ها زیباترین نقاشی روی زمین می‌شوند و به جان خانه‌های کاه‌گلی کوچک‌شان افتاد که با ‌هزار سختی و دست‌خالی ساخته بودند و با خاک یکی‌شان کرد. شامگاه بیست‌و‌سوم اردیبهشت‌ماه زلزله‌ای 7/5 ریشتری شهرستان‌های بجنورد، مانه و سملقان در خراسان‌شمالی را لرزاند و 19روستای این منطقه از این زلزله نصیب تلخی بردند. خانه خیلی‌هاشان با خاک یکسان شد، دو نفر مرگ نصیب‌شان شد و خیلی‌ها هم دست‌وپای‌شان شکست. چند روز بعد از این زلزله زمانی که عملیات امداد و نجات همزمان جمعیت هلال‌احمر تمام شد، سراغ این روستاهای زلزله‌زده رفتیم، گزارش «شهروند» از بازدید از مناطق زلزله‌زده خراسان جنوبی را در زیر می‌خوانید.
زلزله چند روز قبل از رفتنم به بجنورد، این شهر و روستاهایش را لرزانده بود، تصورم از خراسان شمالی روستاهای خشک کوچک درهم بود که حالا پر از خرابه‌های کاهگلی و زنان و مردان و بچه‌هایی با صورت‌های آفتاب‌سوخته است که دارند سعی می‌کنند حتی شده تکه‌ای از آنچه اسمش روزی خانه زندگی‌شان بوده را نجات دهند. صبح زود به فرودگاه مشهد رسیدیم و از راننده خواستیم از سریع‌ترین راهی که می‌شود ما را به بجنورد برساند و همین راه رسیدن کم‌کم باعث شد تصوراتی که ساخته بودم رنگ ببازند. هر قدر به بجنورد نزدیک‌تر می‎شدیم زمین‌های سبز بیشتر جلوی چشمانم خودی نشان می‌دادند و برخلاف گرمای عجیب تهران که تنها دو ساعت پیش کلافه‌مان کرده بود، هوا آن‌قدر خنک بود که به فکر افتادیم به محض رسیدن از بچه‌های جمعیت بخواهیم برای‌مان کاور بیاورند و به این فکر می‌کردم که حالا که هوا این‌قدر سرد شده پس زلزله‌زدگانی که چند شب گذشته را در چادر گذرانده‌اند، برای‌شان چطور گذشته؟ به‌هرحال راننده راه سه‌ساعت و نیمه مشهد تا بجنورد را برای‌مان در دو ساعت و پنجاه دقیقه خلاصه کرد و به جمعیت هلال‌احمر بجنورد رسیدیم.
همه در تکاپو بودند و درخواست ما برای رفتن به روستاهای زلزله‌زده آنقدرها هم مورد استقبال قرار نگرفت و درنهایت بعد از کلی چانه‌زنی یکی از نیروهای جنگلبانی که به‌خاطر زلزله به کمک جمعیت هلال‌احمر آمده بود، مامور رساندن ما به روستاهای زلزله‌زده از جاده فرعی شد تا حداقل یک ساعت زودتر از مسیر عادی به این روستاها برسیم، برای ‌ما توضیح داد جاده‌ای که برای رفتن انتخاب کرده علاوه بر این‌که بسیار سرسبز و زیباست نسبت به جاده آسفالته خیلی کوتاه‌تر است، اما آنقدرها هم جاده راحتی نیست و در طول راه از خیلی از روستاهایی که زلزله شنبه‌شب لرزانده بودشان می‌گذریم و راه افتادیم. زیبا شاید برای توصیف راهی که از آن می‌گذشتیم کم باشد، جاده کوهستانی پیچ‌درپیچ را هر قدر جلوتر می‌رفتیم زیبایی‌ها چند برابر می‌شدند، تا چشم کار می‌کرد همه جا سبز بود، اردیبهشت فصل کار کشاورزان در روستاهای بجنورد است و زمین‌ها سبز از عدس و گندم پوشیده بودند. لاله‌های سرخ هم کم نبودند و تاکستان‌های انگور که فراوان دو طرف جاده را سبز کرده بودند.
راننده برای‌مان توضیح داد که کار اصلی بیشتر روستاییان این منطقه کشاورزی است و این روستاها کوهستانی و سردسیر هستند و زمستان‌شان را نمی‌شود فقط سه ماه دانست و روزهایی که سرما در این روستاهای کوهستانی جولان می‌دهد، کم نیستند. خیلی زود به روستاها رسیدیم، روستاهای کوچکی که در حاشیه جاده خاکی روی تپه‌ها سر علم کرده بودند و دورتادورشان پر بود از زمین‌های کشاورزی، از همین‌جا بود که زلزله نشان‌دادن رخ زشتش را شروع کرد، دیوار کاهگلی خانه‌ها ریخته بود و چادرهای هلال‌احمر تک و توک وسط خرابی‌ها برپا شده بودند. مردم هم همه مستاصل و درمانده جلوی چادرها یا کنار خانه‌های آوارشده ایستاده بودند و حالا می‌شد فهمید تمام این سبزهای زیبا شاید حالا برای هیچ‌کدام‌شان قشنگ نباشد.
خانه‌خراب شدم
زهرا خانه‌اش در روستای قصر قجر است و شاید بهتر باشد که دیگر بگوییم بود، گوشه چادر نشسته و وقتی نگاهش می‌کنی به خوبی می‌فهمی زانوی غم بغل گرفتن را چطور می‌شود توصیف کرد. زبان که باز می‌کند در جواب سوالم که چه شده فقط تکرار می‌کند که خانه خراب شدم. برایم از زلزله می‌گوید: حدودا ساعت 10ونیم بود، شام خورده بودیم و رختخواب را گذاشته بودم، بچه‌ها داشتند توی رختخواب بازی می‌کردند که زمین لرزید، خیلی ترسناک بود، حتی صداها هم ترسناک بودند، بچه‌ها جیغ می‌کشیدند و من دیوار را می‌دیدم که ذره‌ذره می‌ریزد، پسر کوچکم که کنار دیوار درحال بازی کردن بود دیوار کامل روی سرش خراب شد. با این‌که خیلی ترسیده بودم خودم را به آن سمت کشاندم و با دستم آوار را از روی سرش برداشتم و بیرون کشیدمش، خیلی ترسیده بود و هر قدر صداش می‌کردم حرف نمی‌زد.
ادامه می‌دهد: زلزله که تمام شد آمدیم بیرون، نگاه که به خانه کردم فقط دو دستی توی سرم کوبیدم، هیچ چیزی از خانه‌ام باقی نمانده بود و فقط خاک بود حتی نتوانستم یکی از وسایلم را از زیر آوار بیرون بیاورم. حالا هم هر هفت نفر مانده‌ایم بدون خانه و وسیله و نمی‌دانم با این بچه‌ها باید چه کار کنم؟
علیرضا همان پسر کوچک زهراست که دیوار خانه روی سرش خراب شده، صورتش پر از زخم‌های ریزی است که حالا خون بر روی‌شان خشک شده، هر دو دستش را مشت کرده و ناخنش را محکم توی مشتش فشار می‌دهد. زهرا می‌گوید از شب زلزله دایم دستش را مشت می‌کند و حتی یک کلمه هم حرف نزده است، حتی برای بازی هم پیش دیگر بچه‌های روستا که فارغ از زلزله درحال جیغ‌وداد و بازی هستند، نمی‌رود و از کنار پای مادرش تکان نمی‌خورد. کافی است یک بار به چشمانش نگاه کنی تا بفهمی ترس عجیب آن‌جا جا خوش کرده است.
در حال تلاش برای به حرف آوردن علیرضا بودم که پیرزنی که لباس محلی‌ پوشیده به سمتم می‌آید، دستانم را می‌کشد و با زبان کردی سعی می‌کند چیزی را به من بفهماند، هر قدر تلاش می‌کنم منظورش را بفهمم فایده ندارد که در همین حین یکی از امدادگران هلال‌احمر به کمک می‌آید و حرف‌هایش را برایم ترجمه می‌کند و این‌که دارد تلاش می‌کند به من بفهماند که همراش بروم تا خانه‌اش را به من نشان دهد. پیرزن فکر می‌کند دختر موبایل به دستی که کاور هلال‌احمر پوشیده حتما آدم مهمی است و می‌تواند از او بخواهد برایش کاری کند. دلم نمی‌آید توی ذوقش بزنم و بگویم یه خبرنگار بیشتر نیستم که هیچ کاری جز شنیدن حرف‌هایش از دستم
بر نمی‌آید.
دستم را می‌گیرد و به دنبال خودش می‌کشاند، دستانش زبرند و صورتش آن‌قدر چروکیده که فکر می‌کنم حتما باید خیلی پیر باشد، اما چطور این‌قدر تند می‌دود و قدرت دارد که من را هم با خودش بکشاند، طاقت نمی‌آورم از امدادگر همراه‌مان می‌خواهم سنش را بپرسد، فقط 62‌سال دارد و فکر می‌کنم که چقدر باید سختی کشیده باشد که این صورت این‌قدر چروکیده شده و این‌که این زلزله لعنتی بناست چقدر از این پیرترش کند. به خانه‌اش که رسیدیم دوباره شروع کرد بلندبلند حرف‌زدن و کشاندن من از این سمت حیاط به آن سمت، از خانه خبری نیست، یک تله خاک که روی هم انباشته شده و تنها چیزی که عنوان وسیله سالم را می‌توان به آن داد تکه‌ای ملحفه گل‌گلی قرمز است که یک گوشه از زیر خاک‌ها بیرون زده است.
بچه‌هایش خیلی وقت است از روستا رفته‌اند و او با شوهر بیمارش تنها زندگی‌می‌کنند، زلزله که آمده هر دو خواب بوده‌اند و یک تنه شوهرش را از زیر آوار بیرون کشیده، دایم زیر لب دعا می‌خواند و به امدادگر همراه‌مان اشاره می‌کرد و به زبان خودش قربان صدقه پسر می‌رفت، برای خودش هم عجیب بود که بلافاصله بعد از زلزله نیروهای امدادی رسیده‌اند، شوهرش را روبه‌راه کرده‌اند و برای‌شان چادر زده‌اند و شب را در چادر خوابیده‌اند. حالا از من می‌خواهد که کمک کنم تا خانه را دوباره بسازد، اصرار می‌کند که خودش بنایی بلد است و فقط کافی است مصالح برایش جور کنیم و خانه که آماده شد دو سه قلم وسیله ضروری را برایش جور کنیم تا این آخر عمری آواره نباشد، جوابی ندارم و فقط تکرار می‌کنم که مثل عملیات امدادرسانی که دو ساعته انجام شده همین روزها هم برای‌شان خانه و وسیله جور می‌کنند و اصلا نگران نباشد.
قبلا با دست خالی ساختیم
 باز هم می‌سازیم
محمود همسایه کناری پیرزن است، برخلاف همه که هنوز مبهوت زلزله و آوار هستند خودش دارد آوار روی خانه‌اش را برمی‌دارد، می‌گوید: ما در خانه هفت نفر بودیم و خانه کامل خراب شد، اما خدا را شکر خودم و زن و بچه‌هایم سالم هستیم، خانه را دوباره می‌سازیم، مگر قبلا با دست خالی نساختیم یک بار دیگر هم می‌سازیم.
اصرار دارد از جمعیت هلال‌احمر تشکر کند: امدادرسانی خیلی خوب بود، فقط دوساعت بعد از زلزله بیرون بودیم و تا ساعت دو برای همه چادر نصب کردند و تمام خانواده‌ها را در چادرها جا دادند. از همان اول هم مدیران‌شان این‌جا بودند، من خودم اول باورم نمی‌شد که این‌طور به ما برسند، اما در این چند روز هیچی برای‌مان کم نگذاشتند.
زنی که بچه‌هایش کوچک هستند به دنبال امدادگران می‌دود و برای فردا شیرخشک می‌خواهد، برخلاف محمود عصبانی است و می‌گوید: تا الان همه چیز خوب بوده و به ما کمک کردند، اما از این به بعد چی؟ با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود، امدادگران که بروند برای بچه‌ها شیر خشک و پوشک از کجا بگیرم؟ خانه‌ام خراب شده، شوهرم پارسال مرده و الان بدون خانه با 5 تا بچه کوچیک قد و نیم قد ماندم و اصلا نمی‌دانم باید چه کار کنم؟ روی زمین مردم کارگری می‌کنم، خودمان نه زمین داریم نه باغ، وسایلم هم همه زیر آوار ماندند و هیچ‌چیز نداریم. تمام روستاها اوضاع‌شان همین است، خانه‌ها بیشتر کاهگلی بوده‌اند و تخریب شده‌اند، همه بلافاصله بعد از زلزله در چادرهای جمعیت هلال‌احمر مستقر شده‌اند، چادر، وسایل گرمایشی، پتو و غذا میان‌شان توزیع شده است. مصدومان همه یا به صورت سرپایی مداوا شده‌اند یا به بیمارستان‌های بجنورد منتقل شده‌اند، اما همگی از آینده‌ای که جلوی روی‌شان است می‌ترسند، از این‌که حالا که ماموریت جمعیت هلال‌احمر به پایان رسیده و اسکان موقت انجام شده بعد از این باید چه کار کنند آن هم در سرمای عجیب منطقه که چشم بر هم زدنی دوباره از راه می‌رسد.
باید به بجنورد برگردیم، سوار خودرو می‌شویم و در راه برگشت هنوز هم از کنار روستاهایی می‌گذریم که از زلزله آسیب‌ دیده‌اند، جلوی یکی از خانه‌هایی که خراب شده سگی خیلی آرام روی زمین دراز کشیده و چند پسربچه کنارش دارند بازی می‌کنند، بچه‌ها بلند بلند می‌خندند و کامل بی‌خیال خانه خراب‌شان شده‌اند، خودرو را که می‌بینند به دنبال‌مان راه می‌افتند و بلندتر می‌خندند و داد می‌زنند که «خاله از ما عکس بنداز» و فکر می‌کنیم نهایت کاری که از دست‌مان برای این بچه‌ها برمی‌آید شاید همین باشد. آقای جنگلبان هم حسابی پایه این کارهای‌مان شده، ترمز می‌کند و عکاس‌مان به سراغ عکس انداختن از بچه‌ها می‌رود، داد می‌زنند و خواهرشان را هم صدا می‌زنند تا برای عکس گرفتن از چادر بیرون بیاید، ژست می‌گیرند و فقط می‌خندند، آن‌قدر قشنگ می‌خندند که فکر می‌کنم شاید همین خنده‌ها کافی باشد که فکر کنم هر قدر هم زمین قهرش گرفته باشد خدا حسابی حواسش به این تکه بهشتی که روی زمین جا گذاشته هست.

آموزش آمادگی در برابر بحران‌ها به بچه‌ها را فراموش نکنیم

بچه‌ها رکن مهم آمادگی در برابر بحران‌ها هستند. بچه‌ها نه‌تنها می‌توانند در شرایط بحرانی به خود کمک کنند، بلکه در صورت آموزش می‌توانند به کمک بزرگترها هم بیایند. بچه‌ها روزانه برنامه‌های زیادی مانند برنامه‌ریزی برای انجام تکالیف و کارهای مدرسه، گذران اوقات‌فراغت و غیره را تهیه و اجرا می‌کنند. به همین ترتیب می‌توان انتظار داشت که آنها بتوانند برنامه‌ریزی برای نحوه عمل در شرایط بحرانی را نیز انجام دهند. مهم این است که به آنها در این مورد آموزش‌های لازم را بدهیم و  آنها را برای وضعیت‌های بحرانی احتمالی آماده کنیم.
هدف از این مطلب مختصر این است که سازمان‌های مدیریت بحران در سطوح مختلف محلی، منطقه‌ای و ملی محورهای کلی نوع آموزش‌های آمادگی بچه‌ها در برابر بحران‌ها را ارایه دهند. اگرچه راه‌های متنوعی برای ارایه این آموزش‌ها وجود دارند، اما در این مطلب تأکید ما بر اطلاعات و آموزش‌هایی است که سازمان‌های مرتبط با مدیریت بحران در سایت‌های اینترنتی خود می‌توانند ارایه دهند.
به طور کلی اگر بخواهیم اطلاعاتی را که به بچه‌ها در تهیه و اجرای برنامه‌های آمادگی بحران برای خود و خانواده‌شان کمک می‌کند، در دسترس‌شان قرار دهیم، لازم است حداقل موارد زیر را پوشش دهیم.
1- شناخت واقعیت‌های مربوط به مخاطرات و پیامدهای آنها:   بچه‌ها باید بدانند چه مخاطراتی در محیطی که خود و خانواده‌شان زندگی می‌کنند، آنها را تهدید می‌کنند. این دانش نباید منحصر به نوع خاصی از بحران‌ها (مثلا فقط زلزله) باشد و حتی الامکان مهمترین مخاطرات هر محیط را دربرگیرد.
2- نحوه تهیه برنامه مدیریت بحران خانواده و محتوای آن:   بچه‌ها باید با محتوا و نحوه تهیه یک برنامه خانوادگی آمادگی در برابر بحران‌ها آشنا باشند. این برنامه‌ها مشخص می‌کند که هر کدام از اعضای خانواده در شرایط بحرانی چه کار باید انجام دهند و درصورت جداشدن از هم چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. نمونه‌هایی از این برنامه را می‌توانید در این سایت ببینید.
3- نحوه تهیه لوازم مورد نیاز در شرایط بحرانی: بچه‌ها باید بدانند چه ابزارها و لوازمی در شرایط بحرانی مورد نیاز هستند و در تهیه این لوازم و ابزارها و به‌روزکردن‌شان به خانواده کمک کنند. نمونه‌ای از این لوازم و ابزارها را می‌توانید در این سایت ببینید.
4- آزمون و تمرین آمادگی: بعد از آشنایی و تهیه برنامه‌ها و لوازم آمادگی در برابر بحران‌ها بچه‌ها باید مرتبا از این نظر مورد آزمون قرار گرفته و در معرض تمرینات ساده ولی موثر متناسب با شرایط سنی‌شان قرار داده شوند.
این نوع آموزش‌ها و اطلاع‌رسانی‌ها باید از طرق مختلف به‌خصوص با استفاده از روش‌های سرگرمی و تفریحی متناسب با سن بچه‌ها باشند.

   زلزله 5.7 ریشتری خراسان شمالی ساعت 22و 30دقیقه و 58 ثانیه رخ داد. کانون این زلزله در موقعیت 57.22 عرض شمالی و 37.66 طول شرقی ثبت شد.
   این زمین‌لرزه در عمق 11کیلومتری زمین که کانون مرکزی آن پیش قلعه است و 22 کیلومتری شمال غرب بجنورد رخ داد.
   مناطق تحت‌تأثیر زلزله 5.7 ریشتری خراسان شمالی تا شعاع ٢٠کیلومتری کانون زلزله شامل ٩٧روستا با جمعیت 31‌هزار و 150تن بود و بر این اساس
٣ شهرستان بجنورد، مانه و سملقان متاثر از زلزله بوده و ١٤روستا بین ١٠تا ٧٠‌درصد آسیب دیدند.
   در این حادثه در مجموع 2 تن جان باختند و 225نفرمصدوم شدند که در
 19 روستای حادثه‌دیده عملیات امدادی انجام شد.
   در مجموع 37تیم اعزام جست‌وجوی نجات و امداد به مناطق زلزله‌زده اعزام شدند که 2تیم از هلال‌احمر استان سمنان و 3تیم از گلستان به منطقه اعزام شدند.
   بیشترین خسارت این زلزله در روستاهای قصرقجر لنگر، بوربور و پسرکانلو بود.
   پس از این زلزله 200نفر مراجعه‌کننده به بیمارستان‌های استان مراجعه کردند که 20نفر بستری و باقی افراد به صورت سرپایی مداوا شدند.
   به دلیل نشت گاز، خطوط گاز 11روستا توسط نیروهای امدادی قطع شد و مشکل برق برای تمام روستاها در همان ساعات نخست برطرف شد.
   545تن بر اثر این زلزله مصدوم شدند، 19تن از زیر آوار نجات داده شده و 12تن از سوی هلال‌احمر به مراکز درمانی منتقل شدند و امدادگران هلال‌احمر به 49تن خدمات درمان سرپایی ارایه کردند.
   209تیم عملیاتی شامل ٦٧٢ امدادگر و نجاتگر در عملیات همزمان امدادونجات زلزله بجنورد حضور داشتند و تنها چند ساعت پس از وقوع زلزله 2‌هزار و 955 دستگاه چادر، 3‌هزار و 250بسته غذایی،  3‌هزار و 200 تخته پتو، 2‌هزار و 145تخته موکت،‌ هزار شعله والوور، 500 عدد کلمن و 532 کیلوگرم نایلون میان زلزله‌زدگان توزیع شد.


تعداد بازدید :  563