به هرميزان كه درباره خطرات نفت بنويسيم و بگوييم، باز هم كم است. نفتي كه با كوچكترين جرقه آتش ميگيرد و تر و خشك را با يكديگر ميسوزاند، سیاست و جامعه را نیز به آتش میکشاند. نفت و درآمدهاي نفتي نه فقط در داخل كشورها موازنه قوا را به هم ميزند و موجب تقویت استبداد و اختلال در روند توسعه اجتماعي و سياسي ميشود، بلكه در روابط منطقهاي نيز ايجاد اختلال ميكند. اگرچه تحليل تكعاملي امر پسنديده و مورد قبولي نيست، ولي چندان غيرمعقول نيست كه بگوييم ريشه اصلي بحران منطقه خاورميانه درنفت و درآمدهاي نفتي است. درآمدهاي نفتي رژيمهاي استبدادي را ايجاد كرد و قوام بخشيد. نمونهاش عراق و ليبي و جوامع آنها را دچار ناهنجاری کرد و در نهايت نيز منجر به اضمحلال سياسي و امنيتي دراين كشورها شد و درمورد عراق، حداقل چهار جنگ خانمانبرانداز را طي سهدهه شاهد بودهايم و هنوز هم اين كشورها درگير بحران هستند، ولي نفت اثرات ويرانگر ديگري هم داشت. جنگ داخلي لبنان، جنگ فعلي يمن، حتي جنگ نيابتي رژيمهاي سعودي و قطر در سوريه و... ريشه در درآمدهاي نفتي دارد. چطور؟
هركشوري ميكوشد كه قدرت منطقهاي و بينالمللي خود را بسط دهد. كشورهايي كه با تنشهاي داخلي بيشتري مواجه هستند و از نوعي ناپايداري سياسي رنج ميبرند نيز، ميكوشند كه حوزه همپيمانهاي منطقهاي خود را گسترش دهند. چنين كاري جز با دادن امتيازات ويژه ممكن نيست و چه امتيازي مهمتر از امتيازات اقتصادي. نمونه روشن آن رفتار نخستوزير انگليس و رئيسجمهوری آمريكا با كشورهاي حوزه خليجفارس است كه اعتبار خود را ميفروشند تا هرچه ميتوانند شيوخ منطقه را بدوشند. براي كشورهاي غربي و حتي مردمش فرقي نميكند كه دولت ترامپ يا ترزا مي از كجا پول ميآورد و به چه قيمتي اين پول را تهيه ميكند. براي آنان مهم نيست كه کشور مورد حمایت آنان، بمبهاي آتشزا روي كودكان يمن بريزد يا سياست دولت متبوع خود را درخدمت ارتجاعيترين رژيم جهان يعني عربستان سعودي قرار دهند. مهم كسب پول و بقاي دولتهاي خودشان است و اين نوع ازخاصهخرجيها براي هيچ كشوري ممكن نيست، مگر اينكه درآمدش از منابع غيرمولد مثل نفت به دست آيد. منابعي كه مردم عربستان و ساير شيخنشينها هيچ نقشي درتوليد آن ندارند. گويي كه منابع خدادادي خود را به كشورهاي ديگر اجاره ميدهند و تحتالحمايگي ميخرند.
اين نحوه خريد همپيمان خارجي منشأ بيثباتي درمنطقه ميشود. اول به اين علت كه ثبات منطقهاي محصول وضعيت پايدار رژيمهاست. درحالي كه درآمدهاي نفتي ميتواند منشأ ناپايداري اين منابع شود و درچشم به همزدني قدرت يك رژيم را چند برابر كند. اتفاقي كه درمورد شاه ايران رخ داد، ولي مشكل اساسي اين است كه اين منابع ناپايدار است و قابل تداوم نیست. همين الان حكومت عربستان با چالش بزرگ كسري بودجه مواجه است و آنقدر ضعيف شد كه چارهاي جز پذيرش پيشنهادهاي ايران در اجلاس اوپك نداشت. چنين رژيمي كه صرفا به دليل مسائل اقتصادي مرتبط با درآمدهاي نفتي قوي ميشود، هر آن ممكن است درمسير معكوس قرار گيرد و تجربه گذشته اقتصاد نفت اين را ثابت كرده است. از آن مهمتر اينكه كوچكترين خللي درموازنه قدرتهاي داخلي اين رژيمها موجب ميشود كه كل صحنه بازي تغيير كند. اتفاقي كه درمورد رژيم شاه رخ داد يا حتي مشكلاتي كه صدام حسين با آن مواجه شد، نمونههاي خوب براي اثبات اين ادعا هستند؛ بنابراين هرگونه تكيه بر منابع نفتي براي ايجاد تغيير درموازنه قدرتهاي منطقهاي و نيز قدرتهاي داخلي فقط اثرات كوتاهمدت دارد و نميتواند درميانمدت پايدار باشد؛ زيرا يك مولفه مهم اين موازنه كه درآمدهاي نفتي باشد، تناسب لازم را با موازنه پايدار ندارد.
سفر ترامپ به عربستان و ديدار با رهبران كشورهايي كه عربستان ميكوشد و با تزريق پول نفت آنان را متحد خود كند، جز به ناپايداري سياسي منطقهاي منجر نخواهد شد. به حراجگذاشتن استقلال حكومتهاي منطقهاي در برابر حمايتهاي نظامي مشكل امنيت منطقهاي را حل نخواهد كرد. اين سياست اعتيادآور است. وقتي كه پول ميريزند تا امنيت بخرند، پس ازمدتي دوباره نيازمند تزريق بيشتر پول هستند و چون اين روند پايانناپذير نیست، مثل اعتياد به موادمخدر عمل ميكند و فرد معتاد براي آرامش بايد ميزان مصرف خود را افزايش دهد و درنهایت به جایی ميرسد كه امكاني براي افزايش مواد مصرفي وجود ندارد و معتاد دچار مشكل ميشود. عربستان نيز دير يا زود به اين نقطه خواهد رسيد. ارقام نجومي براي قراردادهاي نظامي مشكلي را از اين رژيم حل نميكنند، حتي در داخل كشور نيز به بيثباتي آن دامن خواهد زد.
انتخابات ايران نشان داد كه امنيت يك حكومت فراتر از هواپيماي نظامي و موشك يا حتي متحدان فرامنطقهاي است. امنيت واقعي مرتبط با مشاركت و حمايت مردم يك كشور در سرنوشت خويش است. اين كار كمهزينه و موثر است.