شماره ۴۰۸ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۹ مهر
صفحه را ببند
گپی با محمد شمس لنگرودی
وقتی داعش هست مگر می‌شود حال آدم خوب باشد

علی پاکزاد خبرنگار طرح نو

  او فرزند آیت‌الله جعفر شمس لنگرودی است که مدت ۲۵‌سال امامت جمعه لنگرود را برعهده داشت. شمس لنگرودی در ‌سال ۱۳۲۹ در لنگرود متولد شد و سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی در ۱۳۵۵ منتشر شد، اما پس از انتشار مجموعه‌های «خاکستر و بانو» و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید. این شاعر در دهه ۱۳۸۰ «سال‌های سکوت و کم‌کاری» را که در دهه 60 آغاز شده بود جبران کرد. در این سال‌ها 8 مجموعه شعر از او منتشر می‌شود که «53 ترانه عاشقانه»، «رسم‌کردن دست‌های تو» و «شب، نقاب عمومی است» ازجمله آنهاست. شمس لنگرودی در دوران کودکی علاقه فراوانی به خوانندگی داشت اما شرایطی به وجود آمد که مانع از رسیدنش به این آرزو شد. محمد شمس لنگرودی، میهمان ستون وسط هفته این  شماره
روزنامه شهروند است:  

 این روزها به چه چیزی فکر می‌کنید؟
بیشتر به سروده جدیدم می‌اندیشم که تحت عنوان «منظومه بازگشت» منتظر انتشارش هستم. منظومه بازگشت را‌ سال گذشته پس از فوت مادرم در آبان ماه شروع کردم و اواخر زمستان آن را به پایان رساندم. وجه تسمیه کتاب به منظومه شمسی بازمی‌گردد که در درون خود چیزی دارد که به درون خود باز می‌گردد.
 و چرا بازگشت؟
علت استفاده از بازگشت این بود که بعد از فوت مادر متوجه شدم من به لنگرود بازگشته‌ام و مادرم به خاک. انسان با پیر شدن، خاطرات دوران جوانی را زندگی می‌کند چرا که آنها دوباره در درونش زنده می‌شوند و می‌جوشند. این شعر از زمان تولدم آغاز می‌شود و به سن و سالی که هم‌اکنون در آن قرار دارم می‌رسد.
 هنوز هم در پی دکلمه کارهایتان در یک بسته موزیکال هستید؟
حتما. تصور من این است که در روزگاری به سر می‌بریم که خواندن شعر در مقایسه با خوانده شدن توسط خواننده برای مردم تاثیرگذاری بیشتری دارد. هنوز در فکر چنین کارهایی هستم و محمد فرمانیان که آهنگسازی «53 ترانه عاشقانه» را به عهده داشت درحال کار کردن روی شعرهای دیگر من است.
 شما چند‌سال پیش آواز هم خواندید. ترانه «در شب»، لنگرودی شاعر را یک خواننده با ذوق معرفی کرد. قصد دارید به خواندن ادامه دهید؟
علاقه اولیه من موسیقی بود. حتی در شعرهایم هم به موسیقی کلام توجه فراوانی دارم. به قول ابن‌سینا و فارابی: «جهان نظم موسیقایی دارد». از بچگی دوست داشتم موسیقی کار کنم ولی دلایلی وجود داشت که نشد. همیشه در خلوت می‌خواندم و هنوز هم این کار را انجام می‌دهم. در جمع دوستان هم گاهی زمزمه می‌کنم. اما فکر نمی‌کنم دوباره یک قطعه موسیقی را با آواز خودم منتشر کنم. به قول قدیمی‌ها: «اگه هوسه همین بسه!». البته خواندن یا نخواندنم به سن و‌ سال ربطی ندارد چرا که آدمی نمی‌داند فردا چه اتفاقی می‌افتد. اگر یک ملودی و تنظیم عالی اتفاق بیفتد بعید نیست بخوانم. کار من خواندن نیست دلم خواست بخوانم و خواندم.
 چه مشکلاتی بر سر راه شما بود که مانع شد خوانندگی و آواز را به‌طور جدی پیگیری کنید؟ تا آن‌جا که می‌دانم روحانی بودن پدرتان مانع از خواندن شما شد.
نه اینطور نیست. پدرم روحانی روشنفکری بود و هرگز در کارهای شخصی ما دخالت نمی‌کرد. نوجوانی من در لنگرود سپری شد که در آن سال‌ها اصلا کلاس موسیقی نداشت. ما خودمان ملاحظه پدر را می‌کردیم. اگر می‌خواستیم بخوانیم مطمئنا پدر مخالفتی نمی‌کرد اما مردم مخالفت می‌کردند. پدرم اصلا دخالت نمی‌کرد فقط اهل راهنمایی کردن بود.
 این نخواندن هیچ وقت شبیه به حسرت شد؟
نه همه نیازهایم را در شعر دنبال کردم.
 به آن نیازها رسیده‌اید؟
نه به قول نرودا: «برای شعر پایانی وجود ندارد» چرا که آدمی مدام در کشف است.     
 هنوز هم شعر در زندگی شما جریان دارد. 53 ترانه خاموش پر از احساس و دوست داشتن بود؟
کاملا. اساسا دو دید نسبت به زندگی وجود دارد. یک نگاه نسبت به هستی طلبکارانه است و دیگری سپاس‌گزارانه. بقیه ماجرا حاشیه است. دید من نسبت به هستی و زندگی سپاس‌گزارانه است به همین خاطر همچنین جریانی در شعرم قابل رؤیت است.
 با این وجود شما همیشه در مقابل رخدادهای سیاسی و اجتماعی پیرامونتان واکنش‌های به موقعی از خود نشان داده‌اید. این اتفاقات حالتان را خراب نمی‌کند؟
حالم که خوب است اما این‌جا مسأله عکس‌العمل در مقابل اتفاق است. من همان آدم هستم اما باید عکس‌العمل نشان بدهم. وقتی داعش هست و دارد با کوبانی و عراق چنین می‌کند مگر می‌شود انتظار داشت حال آدمیان خوب باشد!


تعداد بازدید :  144