سعید اصغرزاده
سال پیش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که طبق سرشماریسال 1385، سهمیلیونو 200هزار کودک6 تا 17ساله در کشور وجود دارند که یا اصلا به مدرسه نرفتهاند یا به دلایل مختلف از تحصیل بازماندهاند. سازمان نهضت سوادآموزی نیز در زمستان 91 اعلام کرد 9میلیونو 719هزار ایرانی بالای شش سال توانایی خواندن و نوشتن ندارند. اما موضوعی که میخواهم به آن اشاره کنم تحصیل و سوادآموزی نیست، این بحث است که کودکانی که به مدرسه نمیروند چه میکنند؟ با آنکه شاید به لحاظ علمی و آماری اشتباه باشد اما من اسم قسمت عمدهای از این افراد را با توجه به سنشان میگذارم، کودکان کار! کودکانی که باید دیده شوند و دیده نمیشوند. کودکانی که نیازمند کمکهای ما هستند و متاسفانه تشکلهای کمی در مددرسانی به این کودکان فعالند!
به شما بگویم که بر عکس تصور برخی از ما از کودکان کار، گاه آنان روحیات لطیف و زیبایی دارند و چه ارزشمندند کودکان کاری که با کمکهای داوطلبانه برخی تشکلهای مردمی رنج تحصیل را هم بر خود حمل میکنند! یاد کتاب «غار تار» افتادم. مجموعهای از داستانها و نقاشیهای کودکان کار که توسط علی صداقتی خیاط درسال 85 گردآوری شده بود. از بچهها خواسته شده یک برج بلند را تصور کنند که وقتی از پلههایش بالا میروند و داخلش را که تاریک است نگاه میکنند، بگویند درون تاریکی چه دیدهاند و ...
این هم داستان نمونهای از فرزانه، ۱۱ ساله، پنجم دبستان که نوشته بود: یکی بود یکی نبود. ستاره غمگین از مدرسه آمد. مادرش مریض بود. پدرش، مادرش را بیمارستان برده بود. پدرش او را به بیمارستان نبرد تا مادرش را ببیند. ستاره خیلی ناراحت بود. یک روز از خانه رفت بیرون. در مغازهای یک عروسک قشنگ دید. خیلی دوست داشت عروسک را بخرد. نمیتوانست چون پول نداشت. غمگین از جلوی پارک رد شد و به برج غار رسید و یک نردبان دید و از آن بالا رفت.در برج غار، خوشگلترین عروسک دنیا را دید. آن را برداشت و به خانه آمد. پدرش از سر کار به خانه برگشت. عروسک را دست ستاره دید و باور نکرد آن عروسک توی برج غار بوده، گفت بیا برویم برج غار را نشانم بده. چون آن عروسک درست شکل مادر ستاره بود. مادر ستاره مرده بود. میبینید. در اوج نا امیدی و افسردگی، خلاقیت و آمادگی پرورش را میتوان در وجود این کودک و کودکانی از این دست دید. آخرین برآوردهای سازمان بینالمللی کار کودکان در جهان؛ در سپتامبر 2013 منتشر شده و نشان میدهد شمار کودکان کارگر به یکسوم، (ازسال 2000 از 246میلیون نفر به 168میلیون نفر) کاهش یافته است. تعداد کودکان در شرایط کار خطرناک به 85میلیون نفر رسیده است و از 171میلیون درسال 2000 کاهش یافته است. با وجود این پیشرفت، تاسال ۲۰۱۶ هدف تعیین شده جامعه بینالمللی برای ازبین بردن بدترین اشکال کار کودک بهعنوان یک اولویت در مبارزه جهانی برای ریشهکن کردن کار کودک را نمیتوان شاهد بود و ایران نیز رشد چندانی در این زمینه نکرده است.
طبق آمار ارایه شده توسط مرکز آمار ایران که در سال 85 ارایه شد یکمیلیون و 700هزار کودک به صورت مستقیم در ایران درگیر کار هستند و بررسیها نشان میدهد هر کودک ماهیانه 80 تا 100 هزارتومان درآمد دارد. همچنین 915هزار کودک نیز بهعنوان کودک خانهدار به ثبت رسیدهاند که از این تعداد 98.9درصد دختر هستند و آمار بهزیستی درسال 89 نیز نشان میدهد که تنها 6هزار کودک خیابانی ساماندهی شدهاند که یعنی عملکردها در این بخش ناچیز بوده است. 90درصد کودکان کار شبها به منازل خود برمیگردند اما کودکان خیابان، شبانهروز در بیرون هستند و 99درصد این کودکان بزهکار میشوند.
فقر ناشی از رکود اقتصادی و آسیبهای ناشی از سوءمدیریت نقش مهمی در ازدیاد کودکان کار داشته است. خانوادههای فقیر برای تأمین نیازهای اساسی و مقابله با عدم ثبات متوسل به کار کودکان خود میشوند. ما نیازمند اقداماتی هستیم که بهصورت ریشهای به کار کودکان خاتمه دهد و تأمین اجتماعی بخش مهمی از پاسخ است. وظیفه تأمین اجتماعی حفاظت از کودکان و خانوادههایشان است و به همه کودکان فرصت برابر میدهد تا به توانایی بالقوه برای زندگی سازنده، شاد و سالم دست یابند. فعلا تا زمان پر رنگتر شدن سیاستهای دولت تدبیر و امید در این زمینه باید جای خالی را با کمکهای داوطلبانه و نوعدوستانه مالی، فرهنگی و... پر کرد. اما بهراستی شما بهعنوان یک شهروند درجه یک کشور، نام چند تشکل را در حوزه کودکان کار میتوانید ذکر کنید؟ چرا اقدامات نوعدوستانه این تشکلها در رسانهها و جامعه و محیط مجازی برای فرهنگسازی بهطور شایسته بیان نشده؟