| مصطفی عابدی |
توافق ميان ايران و 1+5 به جايي رسيده كه به نظر بازگشتناپذير است. هرچند برخلاف تصور عدهاي كه گمان ميكردند، رسيدن به اين توافق پايان راه است، بايد گفت كه به تعبيري آغاز راه است، تا کنون فقط از اولین یا شاید مهمترين پيچ يا گردنه عبور شده است. دليل اين ادعا نه فقط به سازوكار موجود در توافق مربوط ميشود، بلكه به تحولات سياسي داخلي كشورها و بهطور مشخص ايران و ايالات متحده نيز ربط دارد، و هرگاه كساني مصدر امور سياسي در اين دو كشور قرار گيرند كه بخواهند توافق را دچار خدشه كنند و يا اينكه نخواهند مسير طبيعياش را طي كند، در اين صورت قادر خواهند بود كه چنين اختلالي را ايجاد کنند. فراموش نكنيم كه يكي از مهمترين ويژگيهاي هر قراردادي شيوه حلاختلاف احتمالي است. اين موضوع در قراردادهاي عادي با ذكر يك ماده و به اين صورت توافق ميشود كه در صورت بروز اختلاف، نهاد قضایی یا داوري مشخص و مرضيالطرفين حكم خواهد داد. ولي در اين توافق چنين نهادي وجود ندارد و در نهايت قدرت و خواست طرفين است كه اجراي توافق و حتي چگونگي اجرايش را تعيين و تضمين ميكند. ضمن اينكه بدون ترديد در قراردادي با اين حجم از مواد و موضوعات پيچيده هميشه اين احتمال و ظرفيت وجود دارد كه نسبت به نحوه اجراي آن يا برداشت از مواد توافقنامه اختلافنظر بهوجود آيد. بنابراين آنچه كه درباره ضمانت اجراي اين توافق به ايران مربوط ميشود، مسأله قدرت و انسجام داخلي است، كه اگر محقق شود و يا به هر ميزاني كه محقق شود، به همان میزان اجراي مطلوب توافق را تضمين ميكند.
اين مقدمه كوتاه گفته شد تا به نكته مهم ديگري پرداخته و نشان داده شود كه در اجرای موفق این توافق با چه نيرويي طرف هستيم؟ نيرويي كه فاقد هرگونه منطق قابل قبولي جز قدرت و خودبزرگبيني است. كساني كه شاهد پرسش و پاسخ جان كري و دو وزير ديگر دولت ايالات متحده در كميسيون روابط خارجي سناي آمريكا بودند، به خوبي متوجه شدند كه چرا بهرغم اظهارات گوناگون و بيان ادله از سوي نمايندگان دولت آمریکا و كساني كه در جريان توافق بودند، اعضاي سناي آمريكا بهويژه اعضای حزب جمهوريخواهان هيچ انعطافي در ذهنيت خود نشان نميدادند، گويي كه مرغ ذهنيت آنان يك پا دارد. يك پايي كه در اسراييل قرار دارد. نمايندگان سناي آمريكا نه فقط عليه ايران، بلكه بهطور ضمني عليه همپيمانان غربي خود نيز موضع داشتند، و آنها را نيز فاقد اعتبار دانسته و شايسته احترام تلقي نميكردند. چرا چنين برداشتی از سخنان آنان ميشود؟
همه ميدانيم كه تحريمهاي ايالات متحده عليه ايران موضوع تازهاي نيست. پس از انقلاب آغاز شد و به مرور افزايش يافت. پس از انقلاب و سپس جريان گروگانگيري دو مرحله از تحريمها اجرا شد. سپس رونالد ريگان در سال 1366 اين تحريمها را تشديد كرد. كلينتون درسال 1374 جامعترين تحريمها را عليه ايران وضع كرد، ولي هيچكدام از اين تحريمها اخلال جدي در فرآيند اقتصادي ايران ايجاد نكرد زيرا ايران ميتوانست از طريق سازوكارهاي جايگزين، نيازها و مشكلات خود را حل كند. اين تحريمها منجر به خروج ايالات متحده از اقتصاد ايران و جايگزيني شركتهاي اروپايي، چيني، كرهاي، ژاپني و سایر کشورها شد. بنابراين تحريمهاي يكجانبه مذكور واجد اعتبار بينالمللي و نيز اثرگذاري تعيينكننده نبود. ولي از وقتي كه تحريمها با حمايت شوراي امنيت و اتحاديه اروپا مواجه شد، قضيه به كلي فرق كرد. بنابراين وضعيت موجود بيش از آنكه محصول اراده ايالات متحده باشد، ناشي از همراهي كشورهاي غربي و چين و روسيه است. ولي نكته جالب اينجاست كه نمايندگان كنگره اساساً كاري به خواست و منافع اين كشورها ندارند گویی که هیچ حقي براي آنان قايل نيستند كه خارج از اراده كنگره آمريكا بتوانند تصميم بگيرند، به همين دليل اساساً به اين موضوع نميپرداختند كه آيا ساير كشورهايي كه اين مسير را با آمریکا تا این مرحله آمدهاند، حق دارند كه مسير خود را برگردند يا خير؟ جالبتر اينكه از جانكري درباره صداقت همپيمانان خود ميپرسند كه چرا هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده هيأتهاي آنان راهي تهران شدهاند؟ ولي هيچگاه اين سوال را به ذهن خود راه نميدهند كه اگر حمايت اروپاییها نبود، ايالات متحده هنوز هم در پيچ و خم تحريمهاي يكجانبه قرار داشت كه فاقد اثرگذاري مهمي بودند.
وقتي كه با چنين گروهي مواجه شويم كه معيار و منطق آنان بهگونهاي است كه خود را مركز ثقل جهان ميدانند و براي ديگران حتي دوستان و همپيمانان خود اعتباري قايل نيستند، بيشتر به اين نتيجه بايد رسيد كه تنها راه براي ايستادن در برابر سلطهطلبي و زيادهخواهيهاي آنان، اتكا به قدرت داخلي و انسجام سياسي ميان كليه نيروهاي كشور است.