روزنامه شهروند کد خبر: 86795 تاریخ خبر: ۱۳۹۵ شنبه ۱۱ دي بررسی حاشیه نشینی با حضور پژوهشگران جاوید سبحانی و داریوش محمدی حاشیه بریده از متن فروغ فکری| <<گفتند مورد بحرانی است. باید هرچه زودتر مداخله کنیم. طرح پژوهشی را سریع ارایه دهید. ما هم برای قلعه سیمون طرحی دادیم و بعد از چند ماه قلعه را خراب کردند و ساخت وساز شروع شد.>> این را جاوید سبحانی می گوید، پژوهشگری که همراه با داریوش محمدی و اوختای حسینی به <<شناسایی مسائل و نیازهای قلعه سیمون>> پرداختند و حالا سبحانی و محمدی در روزنامه <<شهروند>> مقابل مان نشسته اند تا از فقر و حاشیه نشینی بگویند. حاشیه هایی از همه جای ایران که روی آنها پژوهش انجام داده اند و نمونه قلعه سیمون در اسلامشهر که نمونه نادری بود و ساخت وساز در آن سریع پیش رفت. قلعه ای که از بازماندگان دوره قاجار بود، از آنها که زمانی ارباب و رعیت کنار هم در آن زندگی می کردند. بعدها ارباب رفت و رعیت ماند. کشاورزی بی رمق شد و اوضاع مالی بد. قلعه سیمون یا قلعه اردک دیگر نه ارک داشت و نه سقفش سرپناهی برای اهالی اش بود. خرابش کردند و روی ویرانه اش ساختمان های جدید ساختند. ساختمان هایی که حالا حدود نیمی از آنها آماده شده تا اهالی بروند و در آنها ساکن شوند. ساخت وسازی که سبحانی و محمدی به عنوان پژوهشگر، هم آن را مثبت می دانند و هم دارای برخی عوارض احتمالی. محمدی می گوید: <<در تجربه قلعه سیمون اتفاقی که افتاد رسانه ای شدنش بود، بعد هم به تبع رفت وآمد به آن جا افزایش پیدا کرد. این اتفاق عاملی شد تا بسیاری از خیرین و افراد دیگر با آن جا آشنا شوند. این شناخته شدن به دلیل چند نفری بود که از اجتماع محلی رفت وآمد داشتند و صدای اهالی را می رساندند. آنها به شورا رفت وآمد داشتند و تمام مدت از مطالبات مردم منطقه و کاستی ها می گفتند. از طرفی نزدیکی محل به تهران هم به نفع شان بود. موردی که شهرهای دیگر آن را ندارند. صرفا این حجم از رسانه ای شدن یک منطقه عاملی شد تا خبر به مراجع بالایی برسد و در نتیجه فکری به حال آن مناطق شود.>> برای همین هم وضع بحرانی اعلام شد تا بنیاد مسکن و سازمان های دیگر وارد کار شوند و دست اهالی از ساخت وساز و همراهی در آن کوتاه. <<آن منطقه ترکیب جمعیت آواره گونه ای دارد. ارتباطات خویشاوندی در میان آنها باعث می شود جمعیت شان افزایش پیدا کند، چون اقوام آنها اغلب به این منطقه می آیند و می مانند. اما ازجمله اصلی ترین نقص هایی که در ساخت وساز این منطقه وجود داشت، عدم حضور اجتماع محلی در کار بود. تمام کار را افرادی از بیرون سامان دادند. از اهالی استفاده نشد و همین هم ایجاد کننده مشکلات گسترده نه تنها در این حاشیه، بلکه در حاشیه هایی می شود که فقط در آن به فکر ساخت وساز هستند.>> سبحانی نیز در این مورد با محمدی هم نظر است و از حضور نداشتن اهالی در ساخت وساز گله دارد. برای او اما نه تنها این مورد که نحوه انتخاب یک منطقه به عنوان منطقه بحرانی هم جای سوال است: <<این که چه تعریفی از منطقه بحرانی وجود دارد و چه مواردی باعث می شود یک منطقه در زمره مناطق بحرانی قرار بگیرد، بسیار مهم است. درحال حاضر کوره پز خانه های نیمه فعال و غیرفعال اطراف تهران وضع بسیار ناگواری دارد. در سیمون یک نهادی مثل بنیاد کوثر مالکیت زمین را برعهده داشت. اما کوره پز خانه های محمودآباد چنین وضعیتی ندارد، چراکه زمین متعلق به افراد است. پرسش من این است که چرا مسأله فقر به یک سری از بنیادها واگذار می شود؟ از این جهت باید گفت این مسأله از مسأله ای اقتصادی-سیاسی، به مقوله ای اخلاقی و هیجانی تبدیل شده و همین هم پایه های ضعف و سستی آن را ایجاد کرده است. وقتی بحث عملگرایی و طرح و برنامه طولانی مدت مطرح شود، تمام برنامه ها به حاشیه رانده می شود تا زمانی که به مرحله بحرانی برسد و مجبور به اعمال زور از طریق نهادهای قهریه شوند.>> محمدی و سبحانی می گویند چنین اتفاقی درحال حاضر فقط برای منطقه قلعه سیمون افتاده که خانه های ویران را خراب کنند و برای ساکنان خانه جدید بسازند. اما برای مناطق دیگر هم برنامه هایی ریخته شده؛ مناطقی مانند اخترآباد که اطراف ملارد کرج است یا منطقه پاکدشت. همه اینها اما اصل قضیه را حل نمی کند؛ اصلی که از آن با عنوان گفتمان سازی برای فقر و حاشیه نشینان نام می برند. غلبه نگاه عاطفی به مسأله فقر و حاشیه نشینی سبحانی از سیمون هم که صحبت می کند، نگاهش کلان است. کلان به بزرگی کلمه فقر و حاشیه ها که حالا مدتی است می گویند سونامی حاشیه نشینی به راه افتاده؛ سونامی ای که سبحانی آن را محصول نگاه عاطفی به فقر و جدایی آن از اقتصاد سیاسی و در پرانتز گذاشتن مسأله فقر و آسیب های اجتماعی در فرآیندها و سیاست گذاری ها در طول سالیان متمادی می داند: <<در ابتدا باید به گفتمانی نگاه کنیم که حول مفهوم حاشیه نشینی شکل گرفته است. اگر به این گفتمان ها نگاهی داشته باشیم، می بینیم چه در حوزه سیاست گذاری و رفاه اجتماعی و چه در حوزه خیریه ها و پژوهشی دچار اعوجاج هستیم. درباره فقر و فقرا از گفتمان های حق محور و حمایتی فاصله گرفته و حتی در برخی موارد به سمت انکار، طرد و سیاست های تنبیهی حرکت کرده ایم. تلقی از فقرا به مثابه دردسرهای تئوریک و موانع عملی در طراحی و اجرای برنامه های رشد اقتصادی وجه مشترک برنامه های کلان دو دهه اخیر بوده است. مرحله نخست در دگرگونی این وضع واسازی همین گفتمان های موجود است که اساسا فقر و محرومیت را به امری فردی، اخلاقی و جدا از متن اقتصاد سیاسی بازنمایی کرده است. در این گفتمان ها اساسا به جای ریشه ها و زمینه های عینی تحولات فقر و حاشه نشینی، صرفا به بزرگنمایی هراس گونه آثار و عواقب فقر و حاشیه برای رشد اقتصادی و متن پرداخته می شود. در مقابل این بازنمایی های مخدوش باید به این پرداخت که ریشه های عینی این پدیده از کجاست؟ تاریخ طبیعی آن چه ابعادی دارد؟ بدانیم فقر، حاشیه نشینی و تحولات آن ناگهانی به وجود نیامده و ناگهانی هم از بین نمی رود. مسأله اصلی همین است. ما در زمینه فقر و حاشیه نشینی شاهد این بودیم که اساسا این دو موضوع از قلمروی سیاست، گفتمان و کنش سیاسی جریانات و گروه خارج شده و زمانی هم که صحبت از حاشیه نشینی و فقرا می شود، درواقع صرفا واکنشی است که می خواهد فقر و فقرا را در مقابل مفاهیم و ارزش های اشرافی گرایی و لیبرالیسم علم کند.>> سبحانی می گوید فقر و حاشیه نشینی را نمی توان از اقتصاد سیاسی جدا کرد و اگر چنین اتفاقی بیفتد همین چیزی می شود که درحال حاضر شاهد آن هستیم، به گونه ای که الان اگر کسی از فقر و فقرا صحبت کند به پوپولیسم و عوام فریبی متهم می شود، گویی سیاست صرفا باید به طبقه متوسط بپردازد. <<اگر فقر و حاشیه نشینی را از اقتصاد سیاسی جدا کنیم، چیزی که باقی می ماند این است که باید مسأله را از بعد اخلاقی بررسی کرد، در این صورت افراد خیری هستند که پول می دهند و قصد دارند پول شان در جایی که می خواهند هزینه شود. برخلاف بسیاری دیگر از کشورها مانند کشورهای درحال توسعه ای چون هند و پاکستان که ان جی اوها به نحو دیگری مشغول به کارند. جامعه شناسی مردم مدار از تجربیات همین کشورها بیرون آمده و خیریه ها با دانش تخصصی تلفیق شدند، این طور نیست که ثروتمند پول بدهد و دیکته هم کند چه اتفاقی بیفتد و کجا خرج شود>>. حالا به گمان آنها مسأله حاشیه نشینی به ساخت مسکن خلاصه شده و گفتمان سازی درباره حاشیه نشینان به پایین ترین سطح نزول پیدا کرده است، درحالی که نداشتن مسکن یکی از مسائلی است که موجبات فقر را فراهم می کند و فقر عنصری چندبعدی است که تمام ابعاد آن مورد توجه نیست، حتی در طرح های پژوهشی هم همان طور که محمدی می گوید تا زمانی که پژوهشگر تا پایان کار حاضر نباشد، نمی توان انتظار نتیجه خوبی داشت: <<اگر خودمان در مرحله اجرا حضور نداشته باشیم، کارهای اجرایی مختل می شود و اتفاقات مداخله گرانه ای رخ می دهد که می تواند بسیار آسیب زننده باشد، به همین دلیل هم به این نتیجه رسیدیم که باید تا انتها بالای کار باشیم. در کشورهای درحال توسعه این رویکرد باب شده که پژوهشگر بعد از ارایه کار تحقیقی خود، اقدامات لازم عملی را به تیم اجرایی گوشزد می کند و تیم اجرایی در کنار تیم تحقیقی حضور دارد. ما در جریان پژوهش قلعه سیمون حضور داشتیم تا ببینیم چطور کار پیش می رود، این رویکرد عمل گرایانه است و باید حفظ شود.>> آمارها ضعیف عمل می کنند شاید نتوان زمان دقیقی برای شروع حاشیه نشینی متصور شد اما از نظر تاریخی می توان ریشه این اتفاق را در تضاد بین شهر و روستا دانست. اصلاحات ارضی، تخلیه روستاها و نوسازی همه محصول همان دوره و همین اتفاق است. بعد هم جنگ رخ داد که به گفته سبحانی عامل رشد40 درصدی حاشیه نشینی در کشور شد. <<در حال حاضر هم آماری داده اند که 11 میلیون حاشیه نشین داریم یا برخی مسئولان شهرداری تهران اعلام کرده اند در تهران 200 هزار پلاک نیازمند وجود دارد، شهرداری با بیان چنین موضوعی به دنبال چیست؟ آیا مسأله فقر و اشتغال در حوزه ماموریت های شهرداری است، جز آن که می خواهد این اتفاق را رسانه ای کند؟ در برخی موارد در این گفتمان ها صحبت از تهدید حاشیه علیه متن و شورش فرودستان شهری می شود و مسأله فقر و حاشیه ها را از بعد امنیتی می نگرند. از سوی دیگر در این آمارها جای شک و تردید وجود دارد که نمی دانیم براساس چه المان هایی آمار داده اند و تعریف شان از فقر چیست. درحال حاضر با توجه به میانگینی از بودجه خانوار؛ خط فقر و ... تعیین شود.>> ادامه حرف را محمدی می گیرد و می گوید براساس آمارهایی که ارایه شده، حدود 30 درصد جمعیت شهری در حاشیه زندگی می کنند که البته در این زمینه هم کار کمی و کیفی گسترده ای انجام گرفته و می توان به آنها دسترسی داشت اما باید استخراج شود، چون خیلی گسترده است و بعد هم از سبحانی می پرسد که آیا به نظر او نیازی به ارایه آمار هست؟ سبحانی می گوید: <<بدون شک، چراکه این بحث پیش از هر چیز تجسمی فضایی دارد و عناصر گسترده ای عامل به وجود آمدنش شده اند. یکی از آنها مقوله نوسازی بافت فرسوده است. فقرای شهری به ویژه محروم ترین آنها برای پایین بودن اجاره در مناطق ارزان حاشیه های درون شهری ساکن شده اند که وقتی آن مناطق با مشارکت بازار و بورژوازی مستغلات نوسازی می شود، این اقشار محروم نمی توانند آن خانه ها را با همان قیمت سابق اجاره کنند و به حاشیه های دورتر رانده می شوند که هزینه حمل ونقل هم بر هزینه های شان اضافه می شود و حتی اشتغال نیم بند آنها نیز مختل شده و بر فقر و محرومیت فقرا افزوده می شود. این مسأله در بسیاری از برنامه های نوسازی محتمل است، مثل اتفاقی که در دروازه غار افتاد>>؛ در دروازه غار نهایتا به این نتیجه رسیده اند که بخش اعظم منطقه را تملک و تغییر کاربری دهند. زمین این منطقه ارزشمند است.>> اما مسأله اصلی این است که با وجود متولیان زیادی که مسأله فقر و حاشیه نشینی در کشور دارد، آن طور که سبحانی می گوید کار عمیق و نتیجه عملی ملموسی دریافت نشده: <<11 سازمان درحال حاضر روی مسأله حاشیه نشینی کار می کنند اما نتایج هیچ یک به صورت مدون و نظام مند نیست. همین اواخر به ما از طرف اتاق بازرگانی پیشنهاد کار تحقیقی روی حاشیه ها شده که این همان بحث مسئولیت اجتماعی شرکت هاست. ما از طرفی مسئولیت های اجتماعی دولت را انکار می کنیم، چراکه مدافعان این نظر می گویند اگر دولت در بحث رفاه اجتماعی وارد شود، باعث وابستگی خانواده شده و بار تکفل خانواده بر دوش دولت می افتد. اما اگر برعهده بخش خصوصی باشد، وضع متفاوت است. این نوع برخورد خطرناک است. ما در کشوری زندگی می کنیم که پایه های اقتصاد نفتی دارد. مسأله فقر و حاشیه نشینی درحال حاضر به امری حاشیه ای در گفتمان ها و فرآیندهای سیاسی بدل شده است، باید این امر به عرصه عمومی وارد شود. یکی از مهم ترین مولفه های فقر و محرومیت مسأله بی قدرتی فقرا و فقدان مشارکت آنها در ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی است. حالا بسیاری بر این نظرند در مقابل معافیت مالیاتی بازار و بخش خصوصی بار مسئولیت فقر و حاشیه نشینی از دوش دولت برداشته شود و مسأله فقرا و آسیب های اجتماعی مستقیما به بازار، نهادهای مدنی و خیریه های وابسته به آن واگذار شود، فارغ از این که محول کردن چنین امری به خیریه ها و نهادهای خیریه و اجتماعی وابسته به بازار و بخش خصوصی تحت عنوان مسئولیت پذیری بازار نمی تواند راهگشا باشد، چنان که تجربه کشورهای توسعه یافته نیز نشان می دهد مسأله فقر ساختاری را نمی توان صرفا با اقدامات توانمندسازی و کارآفرینی اجتماعی خیریه های وابسته به بازار حل کرد.>> شورای گودنشینان، صدایی که خاموش شد سال های سال در گودهای حاشیه ای، اهالی برای خودشان شورایی داشتند که در آن صدای شان را به گوش دولتی ها می رساند. شورایی که آن قدر قدرت داشت که توانست بسیاری از خواسته هایش را محقق کند و آن طور که سبحانی می گوید از حاشیه خارج شود. بعد هم دیگر خبری از شورای گودنشینان و صدای فقرا نشد. کسی از میان خودشان پیدا نشد که صدای شان باشد و همین هم عاملی شد تا آن طور که باید شنیده نشوند. سبحانی می گوید <<مدتی است که وزارت رفاه بحث گفت وگوی اجتماعی را مطرح کرده است. واقعا چقدر از بالادست با این فقرا صحبت می شود و حرف دل آنها شنیده می شود؟ گفت وگوی اجتماعی، صحبت کردن با خیرین به جای خود فقرا نیست. شورای گودنشین ها دنبال همین گفت وگوی مستقیم بود. چه مانعی وجود دارد که درباره مشارکت سازمان یافته فقرا و حاشیه نشینان در ساختار نهادی قدرت بحث و اقدامی نمی شود؟ واقعا اگر این روند ادامه پیدا کند ما به جای خطرناکی می رویم. می گویند برای مناطق حاشیه ای اطراف تهران برنامه دارند اما قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ واکنش دولت، بازار و جامعه مدنی چه خواهد بود؟ آیا قرار است همچنان نگاه توریستی غالب باشد و خیرین و نمایندگان و ... با خودرو های آنچنانی شان به آن حاشیه ها بروند و بازدید کنند؟ آیا قرار است همچنان متن را از حاشیه بترسانیم و از آنتاگونیسم فقرا برای تبلیغ علیه اشرافی گری و لیبرالیسم استفاده کنیم؟>> وی در ادامه می گوید وقتی به تاریخچه فقر نگاه می کنیم می بینیم هروقت مسأله فقر از یک مسأله فردی و قلمروی جغرافیایی خاص به مسأله عمومی تبدیل شده و خود فقرا به جای سیستم های دیگریاری که طبقات و افراد دیگر بیایند و برایشان مشکل را حل کنند، مسأله اجتماعی و عمومی را مطرح کردند، توانستند مداخلاتی را ایجاد کرده و مسأله خود را حل کنند. در بحبوحه انقلاب و در شورای گودنشینان، اینها صدای خودشان بودند، سخنگو داشتند و برای مطالبات شان تلاش می کردند. خدماتی که می خواستند را این شورا مطالبه می کرد و اتفاقا جالب این جا بود که نتیجه بخش هم بود. تا وقتی به فقرا و محرومان اجازه ندهیم خودشان برای اعاده مطالبات شان تشکل یابند نمی توانیم توقع داشته باشیم مطالبه ای برآورده شود. محمدی ادامه صحبت های سبحانی را می گیرد و از صداهایی می گوید که کسی نمی خواهد آن را بشنود: <<سال های سال است که کتابی در مورد صحبت های این افراد وجود ندارد، هرچه هست مربوط به سال های قبل از انقلاب است. یکی از آنها کتاب <<با من به شهر نو بیایید>> چاپ شده در سال 1329 اثر هدایت ا... حکیم الهی است که به چاپ ششم رسید. دیگری کتاب محمود زندمقدم با نام قلعه است هرچه پس از آنها منتشر شده تحلیل است. من خودم کتابی دارم که برای چاپ بردم و چاپ نکردند. ما کار کمی را قبول نداریم. حرف های مردم را می خواهیم بگوییم. اما می گویند کارشناس ها نمی فهمند و باید کمی باشد. مورد دروازه غار را بردیم اما چاپ نکردند، حتی تحلیل هایی که درباره اقتصاد جنایی دروازه غار بود هم همین طور. در مورد فقرا مطلب زیاد است اما برای فقرا نه. چیزی نیست. سبحانی می گوید ان جی اوهای موجود عمدتا خاستگاه طبقه متوسطی داشته و نماینده فقرا نیستند و نباید در زمینه فقر آلترناتیو دولت شوند. ان جی اویی نیست که از مردم بومی بتواند کسانی را تربیت کند و در نتیجه اینها بیگانه هستند.>> می گویند اگر هنوز هم شورایی مثل شورای گودنشینان وجود داشت و مطالبه گری سروسامان داشت و می شد کمی امیدوار بود. می گویند هیچ کس جز خودشان نمی تواند مطالبات شان را بیان کند. باید حزب داشته باشند. تشکل داشته باشند. باید نگاه عاطفی به مسأله فقر و حاشیه نشینی تمام شود و جایی در اقتصاد سیاسی برایش باز شود، تا بیش از این دیر نشده. تاخیر 30 ساله در پرداختن به فقر و حاشیه نشینی <<ما در بحث آسیب های اجتماعی 30 سال تأخیر داریم.>> سبحانی معتقد است وقتی برنامه تعدیل ساختاری در زمان دولت های بعد از جنگ تحمیلی ریخته شد، اصلا به این فکر نکردند که عوارض اجتماعی این برنامه ها چه می تواند باشد. <<وقتی به صورت ناگهانی فقرا را رها می کنیم چه اتفاقی می افتد؟ این وضع منجر به از بین رفتن چیزی بین دولت و اقشار فقیر شده است که در ادبیات جدید از آن تحت عنوان سرمایه اجتماعی نام می برند. مصاحبه هایی که با فقرا و اقشار آسیب پذیر در طی این سال ها داشته ایم نشان می دهد آنها به شدت از اتفاقاتی که توسط دولت و بازار ممکن است برای شان به وجود آید می ترسند، درحالی که نسل گذشته فقرا تا این حد نگران نبودند. آن نسل به تعبیر خودشان دولت را از خودشان می دانستند و تا این حد شکاف میان خود و دولت احساس نمی کردند. الان نسل جدید فقرا نمی داند دولت می خواهد چه کند و بازار چه اتفاقاتی قرار است برای آنها رقم بزند. به این ترتیب می توان در زمینه فقر و حاشیه نشینی و آسیب ها و مسائل اجتماعی ناشی از آنها به تحلیل نهادی پرداخت و در سیاست گذاری و برنامه ریزی های اقتصادی همه نهادها و ساختارهای اجتماعی را به مکانیزم بازار واگذار نکرد. حداقل در این زمینه می توان به اجرا شدن صحیح و واقعی مدل سه جانبه گرایی امیدوار بود که در آن یک طرف ماجرا دولت، بخش دیگر بازار و بخش سوم مداخلات جامعه مدنی (نهادها و تشکل های همیاری و خودیاری فقرا و نهادهای دیگریاری سایر طبقات) است>>. سبحانی بر این نظر است که دولت سیاست تعدیل اقتصادی ای را اجرا کرده که در بطن آن فقرزایی و پیدایش تازه فقیران وجود دارد. وقتی فقرا به بازار رها می شوند، پس از چند سال از عنوان سونامی و غیرقابل حل بودن برایش استفاده می کنند: <<در مکزیک مگر حاشیه نشینی و فقر گسترده نبود؟ این مشکل در آن جا کنترل شد. اما در ایران اخیرا سازمانی دارد تشکیل می شود با عنوان مدیریت آسیب های اجتماعی. این نام چه معنی ای دارد؟ مدیریت آسیب های اجتماعی جایگزین ساماندهی شده است. دولت اگر اعتقاد داشت برنامه هایش فقرزایی می کند، گونه دیگری کار می کرد. حتی به ما می گویند راهکارهای تان در حد خرد باشد و وقتی صحبت از توانمندسازی هم می شود باز هم این رویکرد وجود دارد. یک نمونه برای تان می آورم، درحال حاضر کاری که در بحث زنان سرپرست خانوار انجام می شود این است که ازدواج مجدد برقرار می کنند. این مسأله اگر به درستی نظارت نشود می تواند باعث چندهمسری شود که تبعاتی برای نسل های بعدی این خانوارها ایجاد می کند.>> برای همین نکته مورد تأکید هر دو که در این سال ها عمیقا مورد غفلت قرار گرفته، حضور دولت، قانون گذاری و تشکیل حزب است. <<فقرا را به جامعه مدنی و خیرین وابسته کرده اند و دولت مداخله نمی کند. عده ای می گویند اگر دولت ورود کند اینها عائله دولت می شوند اما حالا اینها عائله خیریه ها شده اند و این بدتر هم هست. خیریه ها هم کم آورده اند. مگر چقدر توان کمک دارند.>> سبحانی تأکید دارد که در سیستم فعلی، همه چیز به بازار واگذار شده و در نتیجه صدایی وجود ندارد که بتوان از آنها شنید: <<اگر هم هست ویترینی است. اصالت ندارد>>. بحران های زیست محیطی یکی از عوامل رشد حاشیه ها سیمون را ساختند. کپرنشینان بسیاری هستند که هنوز وضعیت شان بحرانی اعلام نشده تا کسی برای ساخت کپرهای شان کاری کند. همان ساخت وسازی که سبحانی می گوید کاش خود جامعه محلی را درگیر می کرد و حالا اثر چندانی ندارد و حتی می تواند مخرب باشد. محمدی اما می گوید: <<واقعیت این است که مسکن جزو نخستین نیازهای انسان براساس هرم زیستی مازلو به حساب می آید. خیلی از اینها کپرنشین هستند و البته کپرنشینانی که خودشان هم اجاره پرداخت می کنند و برای همین هم باید آن مناطق را ساخت. اما با نگاهی دقیق تر>>. سبحانی دیدش این است که اگر این ساخت وسازها از نگاه ویترینی خارج نشود خود تبعات گسترده ای دارد: <<اغلب مواردی از این دست ویترین ها برای تاثیرگذاری روی جامعه هستند. تجربه هایی از این دست در دنیا هم مورد استفاده قرار گرفته اند اما درنهایت نتوانسته موفقیت چندانی کسب کنند و شکست خوردند و ما در برخی موارد تجربه مشابه آن را در مسکن مهر انجام دادیم. اجتماعی از گروه های فقیر و احتمالا در معرض آسیب کنار یکدیگر قرار می گیرند بدون آن که امکانات اولیه آنها تأمین شود. این نگاه کالبدی صرف به مسأله حاشیه نشینی است>>. نگاهی ابتدایی که حالا غالب شده و چرایی گسترده شدن این پدیده را تحت شعاع خود قرار داده است. محمدی می گوید بسیاری از افرادی که حالا حاشیه نشین شده اند به خاطر بحران های زیست محیطی است. خشکسالی که آتش به خرمن زندگی شان زد و آواره شهرهای دیگرشان کرده است: <<بسیاری از اهالی قلعه سیمون از اهالی زابل هستند و گرگانی هایی که سیل و البته کم شدن کشاورزی آنها را به این سمت از کشور کشانده است.>> روستانشینانی هم هستند که سدسازی از کار و زمین شان جدای شان کرده و حالا سبحانی می گوید: <<در مناطق گوناگون روستانشینان به دلیل سدسازی مجبور به ترک محل زندگی شان و در نتیجه حاشیه نشین شده اند و فقر گریبان شان را گرفته است. چرا پیش از انجام پروژه هایی از این دست تحقیق و ارزیابی سیاست اقتصادی صورت نمی گیرد. نهادهای پژوهشی کم نیستند، مهم ترین آنها مرکز پژوهش های مجلس است. چرا طرح های اجرایی پیوست های اجتماعی ندارد؟>> حالا برای سبحانی و محمدی تمرکز حاشیه نشینی در مرکز هم مشکل دیگری است، این که نهادهای متولی و البته خیرین در تهران هستند و به حومه می پردازند، این که حاشیه نشین ها این گونه ترجیح می دهند اگر قرار است حاشیه نشین باشند در اطراف تهران حاشیه نشین شوند، چراکه باز ممکن است گذر دو تا خیریه بهشان بخورد. شهرهایی که حاشیه هایش با قومیت افراد قاطی شده اند. محمدی می گوید: <<رابرت چمبرز، پژوهشگر اجتماعی اصلی دارد که در مصاحبه ها به آن دست یافته، می گوید معمولا افرادی که نیاز بیشتری دارند، عقب تر می ایستند و کمتر مطالبه گری می کنند>>، می گوید خیلی ها هستند که عقب ایستاده اند و کاری برای خودشان نمی کنند. دیگر نه شورای گودنشینی وجود دارد و نه حزبی از بالادست که حقی را مطالبه کند. <<کاش این همه نگاه عاطفی به فقر تمام شود. کاش نگاه نخبه گرا و منزه طلبانه به فقرا و حاشیه نشینان تمام شود. کاش بشود خودشان و مطالبات شان را با تمام وجود دید و کاری کرد تا بیش از این دیر نشده.>>