روزنامه شهروند کد خبر: 31385 تاریخ خبر: ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۳ ارديبهشت گزارشی از شعر و شاعری محمدعلی سپانلو خواب ابدی فرزند اصیل تهران | حامد داراب | شعر پس از نیما نیما یوشیج با نوشتن <<افسانه>> در سال 1330 در واقع بیانیه نوعی از شعر را صادر می کند که قبل از آن چندان سابقه نداشته است، شعری که البته تا 1332 مورد استقبال قرار نمی گیرد. با این همه شعر نیما پس از کودتای 28 مرداد 1332 نخستین بار است که مورد توجه جامعه و مردمانی قرار می گیرد که پیش از آن تصوری از سرایشی با آن سبک و سیاق نداشتند. اما سال ها بعد در تعریف آن که نیما چگونه شعری را بنیاد نهاد، اختلاف های فراوانی شکل می گیرد. اختلاف هایی که اگرچه شدید بودند اما در یک مورد همه شان با یکدیگر اتفاق داشتند و آن این که نیما بیش از آن که بخواهد در عروض یا قافیه یا اوزان تغییر خاصی ایجاد کند، در اندیشه و درون مایه و چیستی شعر متجدد تحول آفریده است. این اتفاق نظر که ساختار و درون مایه اساسی بزرگ ترین شاعران پس از نیما همچون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، سیاووش کسرایی، حمید مصدق و غیره را تشکیل می دهد؛ و تا زمان حال نیز، اگر چه در شمایل هایی گوناگون ادامه می یابد، چیزی نیست جز آن جمله تأثیرگذار نیما که: شاعر باید فرزند زمان خود باشد و صدای رسای جامعه>> آخرین بازماندگان نسل اول و دوم شعر متجدد این تعریف آشوبنده که شعر متجدد ایران را به صدای رسای دردها و دغدغه های اجتماعی بدل کرد و شعر را از خمودگی و توصیف و روایت و قصه پردازی از گل و بلبل و آب رکن آباد رهایی بخشید، غیرآن که تنها شعر شاعرانی را متغیر کند در اندیشه انتقادی و نگاه تحلیلی آنها نیز تأثیر گذاشت. در این میان برخی آن را با آرمان گرایی ویژه خود آمیختند (نظیر سیاووش کسرایی، اسماعیل خویی، احمد شاملو و...) برخی دیگر آن را در خدمت آزادی های اجتماعی و زبانی درآوردند (نظیر فروغ فرخزاد) برخی با آمیختن اش با ادبیات کلاسیک و ادبیات بومی راوی رنج های درازمدت تاریخ اجتماعی ایران شدند (نظیر اخوان ثالث)، اما همزمان و پس از آنها گروهی دیگر همچون احمدرضا احمدی، رضا براهنی، سیدعلی صالحی و محمدعلی سپانلو؛ که خوشبختانه عمرشان تا روزگار ما نیز دوام داشته است، در ساختار پرداختن به تعریف بزرگ نیما، تحول هایی همگام با تحول های سلیقه مخاطب و جامعه ایجاد کردند. رضا براهنی و سیدعلی صالحی با نیم نگاهی به تاریخ تحول تجدد در شعر، اندیشه انتقادی را با عاشقانه های اجتماعی آمیختند. احمدرضا احمدی، شاعر و گل های اطلسی را در پیرامون با جامعه و جهانی پر از سرب و آهن و تاریکی موضوع حدیث نفس هایش کرد و محمد علی سپانلو، زندگی شهری و نگاه شاعر به آن را زبان اندیشه آزادی خواهی و مبارزه کرد. با این همه از جرگه آخرین بازماندگان نسل اول و دوم شعر متجدد ایران یعنی اسماعیل خویی، احمدرضا احمدی، سیدعلی صالحی، رضا براهنی و محمد علی سپانلو، که هرکدام نیز به گونه ای <<کانون نویسندگان ایران>> را درک کرده اند؛ سپانلو را از دست دادیم. از دست دادنی، که بی تردید جایگزینی را برای آن تا سال ها ی سال نخواهیم داشت. شش دهه ادبیات محمدعلی سپانلو، فرزند اصیل تهران، زاده 1319، تاریخ زنده خاطرات و خطرات معاصر سرزمینمان و شاعر کوچه ها و خیابان های تاریخ خورده و دورتاب بود. شاعر، مترجم و روایت نویسی که همواره به شیوه ویژه خودش <<فرزند زمانش>> بود. او از نیما صدای مردم زمانه بودن و از صدای مردم زمانه بودن، اندیشه انتقادی و از اندیشه انتقادی ایستادگی برای آزادی را دقیق و ظریف دریافته بود. با این همه و قبل از هر سخنی باید چند مولفه که پس از 50 سال فعالیت حرفه ای ادبی و انتقادی سپانلو در کارنامه کاری اش رخ می نماید را مورد تاکید قرار داد. از این نگاه نخستین چیزی که در کارنامه کاری او برجسته است این است که او در اوایل دهه 1340 یعنی در 21سالگی، بیشتر و بهتر از تمام هم روزگارانش می درخشد و این درخشش هم در زبان و هم در نوع نگاهش به شعر با چاپ نخستین اثر حرفه ای اش یعنی <<آه... بیابان. 1342>> مشخص و قابل پیگیری است. اما در همان دهه وجه دیگری از توانایی او نمایان می شود و آن رویکرد خاصش به ترجمه است. در روزگاری که ترجمه آثار متفکران و داستان نویسان برجسته آنچنان چشمگیر نبود، سپانلو دست به ترجمه هایی دقیق و ظریف می زند که آن زمان و بعدها نگاه تخصصی ترین مجله های ادبی را به او جلب می کند. ترجمه آثاری از آلبر کامو، ژان پل سارتر و گراهام گرین در اواخر دهه 1340 نمونه هایی از اولین و بهترین ترجمه ها از این افراد است. انتخاب کتاب هایی برای ترجمه از سوی سپانلو، نشان می دهد که او با اندیشه ای مشخص کتاب هایی را ترجمه می کند که فضای اجتماعی ایران نیازمند آن است. این دو مولفه در دهه 1360 و 1370 با پرکاری او در حوزه نویسش نقد و تحلیل و شعرشناختی، دریچه تازه ای از اندیشه سپانلو را نمایان می کند. کتاب <<نویسندگان پیشرو ایران 1362>> در کنار کتاب <<چهار شاعر آزادی.1377>> یکی از بهترین آثار تحقیقی - تحلیلی اوست. در کنار اینها اما یادداشت های پراکنده اش در مجله های مختلف ادبی به خصوص در <<کتاب جمعه>> درباره شاعران جهان یا نقد شعر دیگران، پرده از سواد و آگاهی دقیق او به ادبیات کلاسیک برمی دارد. او پیوسته به دیگران توصیه می کند که: <<ادبیات کلاسیک را بخوانید؛ مانند مسکن است>>. اما در دهه 1370 روایت های او از شهر تهران و برهه هایی از تاریخ حساس ایران با جزییات و ریزنگاری ها، نیز رخ می نمایند؛ تا آن جا که امروز او را تاریخ زنده تهران می نامند. او در مجموعه شعرهایی همچون <<قایق سواری در تهران. 1390>> یا پیش از آن <<پیاده روها. 1347>> و <<خیابان ها بیابان ها.1371>> شعرهایی درباره کوچه و خیابان تهران می سراید که در زمان خودشان هم به نوعی نوستالوژی زنده تبدیل شده بودند. شعر محاوره <<بالای شهر تهران/ بلوار میرداماد/ با لحظه های آزاد/ پنجاه سال دیگر/ از ما می آورد یاد>> ازجمله کارهایی است که در خاطره توده های مردم ماندگار شده است. صدای رسای آزادی خواهی با همه اینها، اساسی ترین چیزی که شعر، نقد ادبی، ترجمه، تحلیل داستان و روایت های محمدعلی سپانلو را برجسته و یگانه می کند، جایگاه اندیشه انتقادی او است. اندیشه ای که نه تنها از <<کانون نویسندگان ایران>> که حتی قبل تر از آن، سپانلو را به صدایی برای آزادی خواهی و عدالت طلبی تبدیل کرده است. شعر او اگرچه اغلب برای مخاطب سخت فهم است، نشان از ظرافت و صمیمیت شخصیت و اندیشه او دارد و به همین دلیل مردم پذیر است. روایت های او از تهران تنها یک روایت نیست؛ بلکه سندی از تاریخ است که اندیشه انتقادی او آن را به حافظه سپرده است. محمدعلی سپانلو برای همیشه در تاریخ ادبیات انتقادی و اجتماعی و شهری ایران ماندگار شده است.