روزنامه شهروند کد خبر: 21392 تاریخ خبر: ۱۳۹۳ سه شنبه ۷ بهمن در روزگار بی‌شفقت او مشفق بود افشین علا شاعر و قائم مقام انجمن شاعران ایران در این غمکده کس نمیراد یا رب به مرگی که بی دوستان زیستم من شاید مدت ها باید بگذرد تا همه ابعاد عظمت شب واقعه را دریابم. هنوز در بهت و خلسه ای وصف نشدنی هستم، استاد مسلم ادبیات و شاعر پیشکسوت چند نسل متمادی از شاعران معاصر، مشفق کاشانی که چشم و چراغ انجمن ما بود، در چشم بر هم زدنی به عالم باقی شتافت؛ آن هم در آغوش فرزندان معنوی اش، یاران و شاگردانش، شاعران نام آشنای روزگار و زیباتر از همه، در حضور سید بزرگوار، محمد خاتمی عزیز. گویا مقدر بود که سادات شریفی چون خاتمی، دعایی و الهی قمشه ای آن شب حضور داشته باشند تا مشفق شاعران را تا دروازه ملکوت بدرقه کنند. بهانه تولد سهیل بود، اما به واقع قرار بود، میراث حقیقی استاد مشفق کاشانی را گرامی بداریم. از کوچکترین نشان درد و رنج، یا حتی نفسی سخت و رنگ و رویی پریده از آن سکرات مرگ که از بیم شدت آن، دعاهای بیشمار از ناحیه معصومان(ع) وارد شده، نشانی نبود. به راستی حساب و کتاب خداوند، چقدر دقیق است. (پس کدامین نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید. سوره الرحمان) شمع وجود مشفق، 90 سال پیاپی سوخت و روشنی بخشید. به راستی که مصداق این بیت بود: <<چون سایه مرغان هوا در سفر خاک/ آزار به موری نرساندیم و گذشتیم>> آغوش او پناه شاعران و دردمندان بود. در ادب یگانه دوران بود و در غزل استاد مضمون یاب و مشفق به اصلوبی استوار؛ اما به احدی فخر نفروخت. پایان چنین منشی، مگر می توانست، جز مرگی چنین با شکوه باشد. آن شب ما وعده الهی را به چشم مشاهده کردیم، چنین رفتنی را قبلا فقط در متون کهن و لابه لای افسانه ها و اسطوره ها خوانده بودم، اما آن شب به چشم دیدم که یکی از اولیای الهی، پس از خوش وبش، سخنرانی و خواندن شعری که به سهیل محمودی تقدیم کرد، در کمتر از یک ثانیه، سرش به سمت سینه خم شد. شبیه چرتی سبک و خوابی ناگهان و گوارا، آن هم در انجمنی که میعادگاه او بود. محلی برای رفاقت های جاودان با شاهرخی ها، سیدحسن حسینی ها و قیصرها. بدا به حال ما اگر چنین پایانی را ببینیم و در تحقق وعده های الهی، تردید داشته باشیم و دور باد، از ساحت برخی بزرگان و صاحبنامان وادی شعر و ادب که در برابر مرگ شکوهمند چنین انسانی سکوت را بر هرگونه عکس العملی ترجیح دهند. منش استاد مشفق، حفظ حرمت همه حق داران وادی ادب بود با هر سلیقه و گرایشی، اگرچه خود به دایره شاعران اهل بیت عصمت و طهارت و وفاداران به انقلاب اسلامی ایران تعلق داشت و به آن می بالید. این، نه تنها بهانه ای برای سکوت نیست که دیگران را وا می دارد با هر تفکری، در برابر او به احترام بایستند. شادباد روان زنده یاد سیمین بهبهانی که در ضایعه درگذشت قیصر عزیز گفت: <<(نقل به مضمون) عده ای به من می گویند، قیصر مذهبی بوده چرا این همه تکریمش می کنی؟ من می گویم چه بهتر شاعری با آن همه برازندگی به زینت تدین و اعتقاد هم آراسته باشد>> کاش همه ما درس آموز منش بزرگانی چون سیمین بهبهانی و مشفق کاشانی باشیم و دریغا که امسال هردوی این بزرگان و عزیزان را از دست دادیم. یادم می آید روزی که بانوی غزل از عالم خاکی پر کشید، برای عرض تسلیت به همراه استادانم، ساعد باقری، سهیل محمودی و فاطمه راکعی، قصد منزلش کردیم، استاد مشفق فرمودند، من هم می آیم، هرچند در آستانه 90 سالگی، بیرون آمدن از منزل برای ایشان کار سختی بود. اما مشفق کسی نبود که در چنین فقدانی به تلفن یا پیام تسلیت اکتفا کند. استاد نفس زنان و عصا زنان با ما آمد و ادای احترام کرد. باشد که مرام این بزرگان با رفتنشان فراموش نشود و همه ما با هر سلیقه ای در این روزگار بی شفقت مشفق بودن را از یاد نبریم.