روزنامه شهروند کد خبر: 21334 تاریخ خبر: ۱۳۹۳ سه شنبه ۷ بهمن از نابرابری‌های آموزشی زهرا خماریان دبیر آموزش و پرورش روزهای پایانی سال است و ساعت ورزش کلاس من. در دفتر نشسته ام و برگه های بچه ها را اصلاح می کنم. باد ملایمی از پنجره می وزد و پرده های عمودی و پاره شده را تکان می دهد، دو معاون جوان با انبوهی از پوشه های آبی و فرم و یک کازیه پر پشت میز کوچکی نشسته اند و آرام حرف می زنند و گاه می خندند؛ خانمی همراه دخترش وارد می شود. برای ثبت نام کلاس اول آمده ام. معاون، شناسنامه، کارت ملی والدین و دفترچه سلامت کودک را چک می کند و می گوید: خب در کلاس هوشمند ثبت نام می کنی یا معمولی؟ کلاس هوشمند هزینه اش بین 50 تا صد هزار تومان است و کلاس معمولی رایگان! مادر با ناباوری و نگاهی گیج به اطراف می نگرد و نگاهش با نگاهم تلاقی می کند، چه فرقی بین هوشمند و معمولی هست؟ معاون جوان که خود به تازگی از مقطع راهنمایی به ابتدایی آمده و خیلی دل خوشی از ابتدایی های معلم و دانش آموز ندارد و بي شک اطلاعاتش از ابتدایی به زمان تحصیل خودش بازمی گردد، می گوید کلاس هوشمند مجهز به رایانه است و معلم برای تدریس از فیلم و نرم افزار استفاده می کند، تازه معلمان کلاس هوشمند هم توانمندترند و دوره های خاصی دیده اند... مادر به فرزندش که با کنجکاوی، صندلی ها و کمد های شلوغ و نامرتب دفتر را ورانداز می کند و هنوز دستش در دست اوست، تلنگری می زند و می گوید: آن قدر وول نزن! شوهرم یک کارگر ساده است و نصف سال بیکار! معاون با بي اعتنایی می گوید: با شوهرت مشورت کن و قبل از مهرماه اطلاع بده. لحظه ای مدرسه و کلاس هایمان را تجسم کردم. حیاط کوچک که به قول بچه ها به اندازه یک از جلو نظام هم جا نداریم، 850دانش آموز در یک شیفت و فقط 7 دستشویی و فاقد کتابخانه، آزمایشگاه و نمازخانه بزرگ جادار و زیرزمین یک هنرستان قدیمی با 10 کلاس اول و یک کلاس دوم. بي نور و تهویه بدون تخته سیاه مناسب و خط کشی و دری که بسته شود و حتی بدون نیمکت های مناسب با جمعیت 40 دانش آموز و صدا و صداهای بي پایان... درست مثل دیوانه خانه ای که همه جیغ می زنند، حالا قرار است هوشمند شود. زنگ آخر که می خورد به سختی از میان جمعیتی که گویی از حصار و زندان آزاد شده اند به سمت بیرون می روم. یک ربع بعد، سرویس لکنته معلم ها از راه می رسد. همکاران مدرسه مجاور نیز با کمی تأخیر سوار می شوند. بوی دود سیگار و روغن و بنزین و هرم گرمایی که بیرون می آید، عده ای را به شکایت وادار می کند، آن هم از ترس، زیر لب. دوست و همکارم که کنارم نشسته از من می پرسد: شعر یا آهنگی برای جشن الفبا نداری؟ مدرسه آنها تازه ساز است و مثل ما پرجمعیت و امسال به همت مدیر جوان و پرکارشان 17 کلاس را هوشمند کرده اند. حتی دو مدرسه نزدیک به هم نیز از نظر امکانات شبیه به یکدیگر نیستند. از او می پرسم به نظرت چه نابرابری هایی در آموزش و پرورش هست؟ صدایی از صندلی پشتی می گوید: از این نابرابری واضح تر که من از گوهردشت دوساعت زودتر راه می افتم و دوساعت دیرتر به خانه می رسم! توی این ترافیک کور 4 ساعت وقتم تلف می شود. همکارم ساک پری را بالا می آورد، نابرابری یعنی باربری! مدرسه ما هیچ برگه ای را کپی نمی کند و خودم باید برگه ها را تا خانه ببرم و بیاورم. همکار مقطع راهنمایی که تازه سوار سرویس شده می گوید: نابرابری یعنی همسطح یا نزدیک به هم نبودن دو معلم در مدرسه. معلم پسرم آموزشیار نهضت بوده، در سن بالا استخدام شده و هفته ای یک یا دو روز بیمار است و نمی تواند کلاس اولی ها را اداره کند. در کلاس کناری اش معلمی با مدرک کارشناسی ارشد و مدرس ضمن خدمت باتجربه و علاقه مند به کار. همکار باسابقه ام که در صندلی جلو نشسته سرش را به عقب برمی گرداند و می گوید: نابرابری یعنی امثال من! که با وجود بیماری و مشکلات حنجره و توصیه پزشک به تغییر کار و مراجعه های مکرر جهت تغییر ابلاغ برای معاونت هنوز باید به سختی درس بدهم. به انتهای فاز 3 که می رسیم، همکاران روستا نیز سوار سرویس می شوند. همکارم خسته و رنگ پریده به سختی کنار صندلی من می نشیند، او هم وارد بحثمان می شود. روستا و مشکلات همیشگی اش. بي سوادی اولیا، معلمان گاه کم تجربه و تازه کار و سرباز معلم ها و امکانات ناکافی و عدم نظارت باعث می شود دانش آموزان مستعد و برخوردار، جذب مناطق آموزشی برخوردار با عملکرد مطلوب شوند. همکار دیگرمان که فرزندش در مدرسه ای خاص در کرج درس می خواند، می گوید: نابرابری در فضاهای آموزشی، سرویس بهداشتی و دستشویی استاندارد، آزمایشگاه، کتابخانه، استخر، سالن های ورزشی و اردوهای مرتبط با درس و سرگرم کننده، فعالیت های پرورشی جذاب و موثر و مشاوره و کلاس های جبرانی و تقویتی که قابل قیاس با مدارس این منطقه نیست. پشنگ آب انگشتان کوچک کودک بازیگوش همکار پیش دبستانی ام مرا از لابه لای افکارم به داخل اتوبوس پرتاب می کند. هر آنچه داخل سرویس می شنوی و می بینی، صحنه ای از واقعیت های زندگی معلم هاست که در حرف ها، خیره شدن ها، خنده ها، چرت زدن ها، آه کشیدن ها، گله کردن ها و گاه خشم ها و حتی دعواهای کودکانشان در سرویس شاهد آن هستیم. به ایستگاه می رسم، پاهایم ذق ذق می کند، حرف ها و نظرات در سرم دور می زند و در این میان به خانه که می رسم، همکلاسی سابقم که الان در شهر کرج مشغول است، تماس می گیرد. خوشحال و سرزنده و با انگیزه. از تعداد کم دانش آموزان ششم امسالش می گوید و مشارکت خانواده های آنها در کمک به مدرسه و کیفیت آموزشی، سطح سواد بالای خانواده ها و امکانات مدرسه. بازهم قصه مکرر نابرابری در حقوق و مزایا و ارتقاء، نابرابری در بهره مندی از فرصت های آموزشی، نابرابری در پیشرفت تحصیلی و نابرابری در تخصیص منابع مالی! کشورها باید درصدد ایجاد فرصت های برابر دسترسی همگان به نظام آموزشی و تربیتی با کیفیت بالا باشند چراکه یکی از موثرترین راه های تحقق عدالت اجتماعی و کاهش نابرابری اجتماعی، برقراری فرصت های یکسان برای دسترسی همگان است. بي شک نابرابری در آموزش و پرورش از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار است؛ زیرا نابرابری قاعدتا ضد انگیزه است و منشأ بسیاری از مشکلات و نابرابری های شغلی، اجتماعی و اقتصادی. هرچند نابرابری جزو جدانشدنی آموزش و پرورش است و نمی توان آن را به طور ذاتی مطلوب یا نامطلوب ارزیابی کرد. اسناد بالادستی آموزش و پرورش نیز به صراحت از هدف های کلان گسترش و تأمین همه جانبه عدالت آموزشی و تربیتی و بهره مندی هوشمندانه از فناوری های نوین در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی سخن گفته است. همچنین تأکید بسیاری بر تنوع بخشی به محیط های یادگیری از غنی سازی واحد اطلاعات و منابع آموزشی در سطح مدرسه مثل کتابخانه، آزمایشگاه و کارگاه تا ایجاد موزه ها و نمایشگاه های علوم و فناوری و بهره مندی از روش های فعال و خلاق و تعالی بخش به منظور توانمندی دانش آموزان برای تفکر خلاق، نقاد، سازنده و اثرگذار و سودمند به حال خود و جامعه است. حال باید پرسید، در مناطقی مهاجرپذیر با تنوع فرهنگی و زبانی آیا جمعیت زیاد دانش آموزی، معلمان دوشیفت و اغلب خسته و بي انگیزه و گاه دوره ندیده و کم تجربه، با رشته های غیرمرتبط با تدریس، مشکلات فرهنگی و خانوادگی والدین از قبیل بيسوادی، طلاق، اعتیاد، بیکاری و... و زمان کم آموزش و همچنین شیفت های گردشی و عدم بازدهی شیفت بعدازظهر می تواند به عدالت آموزشی تأکید شده در سند تحول بینجامد؟ در ادامه باید گفت، کلاس های پرجمعیت به اجبار اغلب با روش های معلم محور و دیکتاتوری اداره می شود که البته با این شیوه، مشارکت در کار گروهی و پرورش مهارت های زندگی و تفکر به وادی فراموشی سپرده شده و هر روز از اهداف موردنظر دورتر می شویم و پیامد ناخواسته این نابرابری، تربیت شهروندانی فاقد تفکر و تعلق به وطن، ناراضی و طلبکار از خانواده و جامعه و گریزان از قانون و ارزش هاست که خود تهدیدی برای آینده این مرز و بوم است. سوالات بسیاری از نحوه توزیع منابع مالی برایم بي پاسخ مانده که شایسته بود در پژوهش عملی و میدانی با در نظر گرفتن همه متغیر ها و نمونه گیری و روش های جمع آوری اطلاعات به آن پاسخی علمی داد. آیا تخصیص منابع مالی به طور برابر برای دوره ابتدایی و متوسطه است؟ بودجه سرانه بین مناطق و شهرستان ها متفاوت است یا همسان؟ آیا در تخصیص منابع مالی به برخورداری و نابرخورداری منطقه توجه می شود؟ آیا ارتباطی بین میزان تخصیص منابع با شاخص های کیفیت عملکرد وجود دارد؟