روزنامه شهروند کد خبر: 191389 تاریخ خبر: ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ شهريور نقدی بر فیلم «پرواز بر آشیانه فاخته» دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ محمدعلی محمدپور اسم فیلم <<پرواز بر آشیانه فاخته>> اساسا یک دروغ محض است. در فیلم نه پرواز می بینیم، نه آشیانه، نه فاخته و نه حتی بر. یعنی کل اسم فیلم بی ربط است. باز دم دوبلورها گرم که نام فیلم را به <<دیوانه ای از قفس پرید>> تغییر دادند که خیلی بامسماتر است. تازه یک فیلم ایرانی هم با همین نام ساخته اند؛ یعنی چنان خلاقیت در سینمای ایران موج می زند که حتی نام فیلم ها را کپی می کنند. فیلم قصه مردی به نام مک مورفی را روایت می کند که به اتهام تجاوز جنسی زندانی شده و سپس به علت درگیری با مأموران به آسایشگاه روانی منتقل شده است. اصلا چه کسی بهتر از آقای جک نیکلسون برای این نقش. ایشان خیلی خوب بلد است لحظه را زندگی کند، حتی به غلط! فیلم هم حرفش همین است که باید لحظه را زندگی کرد. آدم یاد آن شعر مرحوم حسین پناهی می افتد: <<دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟>> چه کسی تعیین می کند کی دیوانه است و کی عاقل؟ اصلا همین آدم های بیرون که برای میلیون ها آدم تصمیم می گیرند، چه کسی گفته عاقل اند؟ اگر عاقل بودند که وضع بشر امروز این نبود. بعد آن آدم هایی که دیوانه می خوانیم شان، آزارشان به کی رسیده؟ جالب است در فیلم تعداد زیادی از دیوانه ها داوطلبانه از شر آدم های بیرون به داخل آسایشگاه پناه آورده اند؛ مثلا یکی از دیوانه های داخل فیلم مدام بحث فرم و محتوا را پیش می کشد. واقعا هیچ کس بحث فرم و محتوا را درک نمی کند و آدم باید به آسایشگاه پناه ببرد از این وضع. هنوز بعد از این همه بحث بعضی ها معتقدند فرم مثل ظرفی است که باید محتوای مورد نظر خود را داخلش ریخت، مگر حلیم است؟ بازیگران فیلم برای طبیعی درآمدن نقش ها، مدتی در همین آسایشگاه بین دیوانه ها زندگی کرده اند. این موضوع من را یاد بعضی بازیگران می اندازد که حاضر نیستند گریم شود تا پوست شان خراب نشود و یک موقع فالوورهایشان کم نشود. این آسایشگاه یک پرستار مستبد و خشک دارد که حاضر نیست قوانین سخت خودش را عوض کند. ظاهرا نماد همه کسانی است که حرف فقط حرف خودشان است. دلِ آدم خنک می شود آخر فیلم مک مورفی گردن پرستار را می شکند. فیلم البته با کشته شدن مک مورفی و بیرون پریدن یکی از دیوانه ها از پنجره آسایشگاه به اتمام می رسد. متأسفانه آن موقع پایان باز مد نبود، وگرنه اگر این فیلم را در سینمای امروز ایران می ساختند، آخرش درحالی که مک مورفی به سقف خیره شده و ما نمای لرزانی از گچ سقف می دیدیم، تمام می شد.