روزنامه شهروند کد خبر: 189297 تاریخ خبر: ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۲ مرداد کرونا خسرو سینایی را ربود مرثیه‌ گمشده لوریس چکناواریان: خیلی سخت است صحبت از دوستی که بیش از 60 ‌سال خاطره مشترک داشتیم [پولاد امین] ... و داستان خسرو سینایی به پایان رسید. داستان یک عمر جهد و تلاش در مسیر هنر و فرهنگ در تمام این سال ها. دیروز نقطه پایان تمام این مبارزات بود. ساعت ها راه شان را می روند اما دیگر سینایی نیست که بر عمر هدررفته در این سال ها حسرت بخورد و بگوید که <<بعد از ۵٢ سال توقع دارم از تجربیاتی که طی این سال ها کسب کرده ام، در ساختن فیلمی استفاده کنم که کمی بودجه بیشتری نسبت به بقیه نیاز دارد، جوان تازه کار نیستم که فیلم یک ربعه بسازم و دلم خوش باشد. این را نمی خواهم بیش از ١٠٠ فیلم ساخته ام و الان دیگر نمی توام به خاطر اینکه فیلم ساخته باشم بروم دم در اتاق کسی بنشینم>>. دیروز کرونا خسرو سینایی را از ما ربود: کارگردان، فیلمنامه نویس، نوازنده، نقاش، مستندساز، آهنگساز و در معنای کلی کلمه یک هنرمند تمام و کمال و چندوجهی -که سرشار از ایده بود و البته مالامال از گلایه. از اینکه دیگر نمی توانست کار کند شاکی بود: <<اگر من فیلمساز هستم، بگذارید کارم را بکنم. آدم بنده هیچ چیز نباشد جز خداوند، من بنده فیلمسازی نیستم ولی فیلمسازی را با عشق دنبال و سعی کردم حرمت آن را حفظ کنم اما آنجا که یک نفر -که معلوم نیست از کجا آمده- بگوید بفروش بساز تا اکران خوب بدهیم، دیگر جای من نیست>>. خسرو سینایی این گلایه ها را همین چند ماه پیش به <<شهروند>> گفته بود؛ گفته هایی که حالا دیگر خاطره شده اند و خسرو دیگر واقعا نیست. مردی که همکارانش همه با عشقی عمیق او را یاد می کردند و می کنند. حالا نوشتن از خسرو سینایی سخت ترین کار دنیاست. همان طور که قاسم قلی پور، تهیه کننده و فیلمبرداری که یکی از همکاری های خوش یمن و خوش فرجام سینایی با او بود، با بغضی سنگین در گلو به <<شهروند>> گفت: <<برایم سخن گفتن از خسرو سینایی سخت ترین کار دنیاست. خسرو سینایی را فقط می توان با خود خسرو مقایسه کرد و حسرت نبودن او را خورد.>> همین چند ماه پیش بود که خسرو سینایی در مراسمی برای بزرگداشت لوریس چکناواریان درباره او حرف زده بود: <<برای صحبت از لوریس که 50 سال است با یکدیگر دوست هستیم چهار کاغذ نوشته و همراهم آورده بودم اما حس می کنم چقدر آن نوشته ها درباره حقیقت لوریس حقیر هستند. آدم هایی بزرگ زاده می شوند و بزرگ زندگی می کنند و آدم هایی هم حقیر زاده می شوند و حقیر زندگی می کنند. لوریس از بزرگان است و من خوشبختم از اینکه 50 سال رفاقت با او داشته ام و با او گفته و خندیده ام>>. حالا برای لوریس چکناواریان از دست دادن رفیقی چنین نزدیک و عزیز باید بسیار دشوارتر از دیگران باشد. لوریس وقتی درباره خسرو سینایی حرف می زند، حالش واقعا بد است: <<وای، چند روزی بود که منتظر این خبر بد بودم. آقای تابش فارابی چند روز پیش بهم گفت که سینایی در بیمارستان است. از وقتی شنیدم خسرو سینایی در بیمارستان است، امید و ناامیدی را همزمان داشتم؛ یعنی هم امید بهبودی خسرو در وجودم بود و هم این ناامیدی که این بیماری به این راحتی نیست و خیلی ها را از ما گرفته. اما به هر حال یک جورهایی همه امیدوار بودیم. اما چه می شود کرد دیگر، نشد و حالا فعلا خسرو سینایی جدیدترین غرامتی است که داریم به کرونا می پردازیم>>. چکناواریان هم به سابقه چند ده ساله دوستی شان با خسرو سینایی اشاره می کند: <<خیلی سخت است صحبت کردن درباره دوستی که بیش از 60 سال خاطره مشترک داشتیم. دوستی من و خسرو به 60 سال پیش بازمی گشت، به دوران تحصیل در آکادمی وین -که من موسیقی می خواندم و ایشان در رشته فیلم تحصیل می کرد. بعد هم که به ایران آمدیم این دوستی ادامه پیدا کرد و البته همکاری هم به این رفاقت افزوده شد و من موسیقی تعدادی از کارهای خسرو سینایی را ساختم که آخریش هم همین فیلم آخرش بود؛ جزیره رنگین>>. سینایی معروف بود به اینکه یک هنرمند واقعی است. هنرمندی چند وجهی که در رشته های متعددی فعالیت کرده و صاحب نظر است. چکناواریان هم بر این توانایی تأکید می کند: <<خسرو سینایی یک هنرمند چند جانبه بود؛ هم فیلمساز بود، هم نقاش بود، هم آهنگساز بود، هم شاعر بود؛ یعنی در بیشتر رشته های هنری کار کرده بود. نوازنده خوبی هم بود و آکاردئون را که ساز خیلی سختی است، در سطح بسیار بالایی می نواخت- که همین اواخر هم آکاردئونش را به موزه موسیقی اهدا کرده بود. خسرو خانواده هنرمندی هم داشت. بچه هایش همه هنرمندان درجه یکی هستند>>. لوریس چکناواریان می گوید که علاوه بر دشواری های فقدان دوست، مواجهه با مرگ هنرمندی مثل سینایی از این رو دشوارتر است که می دانیم او هم یکی از آن هنرمندان بی جانشینی بود که جای خالی شان تا ابد پر نخواهد شد: <<سینایی از نسل واقعی هنرمندان بود. از آنهایی که تمام شاخه های هنر را می شناخت. اگر به عقب برگردیم، می بینیم که در طول تاریخ هم چنین بوده و هنرمندان و ادیبان واقعی جامع الاطراف بوده اند. بوعلی سینا و حافظ موسیقی هم می دانستند و خیلی های دیگر جز رشته های خودشان در زمینه های هنری دیگر هم دستی بر آتش داشتند. هنرمندی که از رشته های هنری دیگر بی اطلاع باشد، هنرمند نیست، چون رشته های هنری همه از یک خانواده هستند و با هم ارتباط دارند و بدون غور در تمام اینها آن الهام کامل هنری پیش نمی آید. این جامع بودن و چند وجهی بودن که گفتم ریشه تاریخی هم دارد، تا نسل ما هم وجود داشت، اما حالا به نظر می رسد کمرنگ شده است. من خودم مثلا نقاشی هم می کنم، شعر هم می گویم- که چند کتابم همین چند هفته دیگر منتشر خواهد شد و خیلی کارهای دیگر. این را به این دلیل می گویم که یک هنرمند، یک موزیسین، یک شاعر، اگر با هنرهای دیگر ارتباط نداشته باشد، کامل نیست و بیش از حد معینی نخواهد توانست پیشرفت کند، چون تمام اینها یک خانواده هستند که از هم الهام می گیرند. هنرمندان جدید اما این گونه نیستند. شاید هم این تک بُعدی بودن از ویژگی های دنیای امروز است. اما خسرو سینایی این گونه نبود>>. لوریس چکناواریان در شماری از فیلم های خسرو سینایی به عنوان آهنگساز فیلم کار کرده بود. در زمینه تبحر سینایی در موسیقی می گوید که <<شناخت عمیقی از موسیقی داشت و حتی موسیقی چند تا از بهترین کارهایش مانند عروس آتش و در کوچه های عشق را هم خودش ساخته بود. علاوه بر این، آکاردئون هم خوب می زد- که می دانید که ساز بسیار سختی است. در موسیقی کلاسیک هم تبحر خوبی داشت و آشنایی خوبی با این نوع موسیقی داشت. البته می گویند که در زمینه موسیقی سنتی هم وارد بود، اما چون من خودم چندان آشنایی با موسیقی سنتی ندارم، بیشتر درباره تبحرش در موسیقی کلاسیک تأکید می کنم؛ به خصوص در سمفونی ها و اپراها که تقریبا در حد کارشناسان حرفه ای بود.>> ... و آخرین حرف های لوریس چکناواریان درباره خسرو سینایی: <<دوستی ما با خسرو خیلی عمیق بود. همین چندوقت پیش از کرونا هم همدیگر را دیدیم. حالا باورم نمی شود که این اتفاق افتاده است. نمی دانم چه بگویم. تنها چیزی که درباره اتفاقی که رخ داده، می توانم بگویم این است که خیلی خیلی متأسفم. حالا با شرایطی که در آن گرفتار آمده ایم و در قرنطینه هستیم، بیشتر از این ناراحتم که کاری از ما برنمی آید که بتوانم جلوی پیکرش خم شوم و دستش را ببوسم. واقعا نمی دانم چه کاری می توانم در حق دوستم انجام دهم. تأسف می خورم و به احترامش خم می شوم>>. چکناواریان می گوید که <<هنوز معلوم نیست چه اتفاقی افتاده. بگذارید کمی بگذرد و جای خالی سینایی مشخص شود، آن وقت بهتر خواهیم فهمید که چه آدم بزرگی را از دست داده ایم>>. این غم انگیزترین جمله ای است که درباره خسرو سینایی می توان گفت. سینماگری که در سال 1319 به دنیا آمد و درطول 80 سال زندگی یکی از آنهایی بود که به سهولت می توان به او گفت، اعتبار سینما. فیلمسازی با فیلم ها و مستندهای درجه یک اجتماعی و تاریخی درخشان ازجمله تهران امروز، زنده باد، هیولای درون، مرثیه گمشده، در کوچه های عشق، یار در خانه، کوچه پاییز، عروس آتش، گفت وگو با سایه، مثل یک قصه و جزیره رنگین....