روزنامه شهروند کد خبر: 159143 تاریخ خبر: ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۷ فروردين هشتگ بزنید میثاقی تنها نیست! رسول بهروش روزنامه نگار برنامه محمدحسین میثاقی رسما جانشین نود شده و این شب ها بعد از مسابقات مختلف داخلی روی آنتن می رود. هربار پخش این برنامه هم خوراک مناسبی به فعالان فضای مجازی می‎ دهد تا حسابی از خجالت شاگرد به اصطلاح <<ناخلف>> دربیایند و جای خالی عادل فردوسی پور را فریاد بکشند. میثاقی همچنان نقش اول بازی بیزاری است، برای مردمی که بیش از هر چیز دیگری به یک سوژه نفرت برای تخلیه روحی نیاز دارند؛ یک روز فلان بازیگر، یک روز فلان سلبریتی و یک روز هم فلان فوتبالیست؛ حق و ناحقش زیاد مهم نیست؛ آن چه اهمیت دارد این است که بالاخره یک نفر پیدا شود و ما دق و دلی مان را سرش خالی کنیم. یک نفر که در جامعه همیشه دوقطبی ما، نقش قطب شر را ایفا کند و فرصت مطلوب را برای <<خیرنمایی>> به ما بدهد. حالا میثاقی این نقش را برعهده گرفته است. این که چقدر سزاوار نشستن در چنین جایگاهی است، خودش بحثی جداگانه محسوب می شود. پرسش کلیدی اما این است که معترضان امروز چقدر به اصولی که سنگش را بر سینه می زنند، وفادارند؟ کلیدواژه های حملات بی پایان به میثاقی چیزهایی شبیه نمک نشناسی، ناسپاسی، خیانت و جفاکاری است؛ اما آیا فکر کرده ایم این اصول ارزشمند در زندگی عادی و روزمره خود ما چقدر نقش دارند؟ تعارف که نداریم. برای اصلاح باید خود انتقادی کرد. اول باید ایرادها را گفت و بعد به رفع آنها امید بست. اگر از آن دسته کسانی هستید که کلیشه <<ما بهترین مردم دنیا هستیم>> را قبول دارند، همین حالا این مطلب را رها کنید. در غیر این صورت انصاف بدهید که پدیده هایی مثل زیرآب زنی و تصرف ناحق جایگاه دیگران چقدر در جامعه ما رایج و عادی است؟ رجحان دادن رابطه بر ضابطه، چنان در سرزمین ما رواج یافته که امروز اگر یک نفر روابط خاصی داشته باشد و از آن استفاده نکند، خیلی ها او را <<بی عرضه>> می خوانند. در حقیقت بسیاری از ما، آن آدم هایی که وانمود می کنیم، نیستیم. مردمی که در این کمپین های اجتماعی- مجازی از همه اصول والای انسانی دفاع می کنند، وضع کوچه و خیابان و کار و زندگی شان باید خیلی پاکیزه تر از این باشد. ما که رگ گردن‎ مان برای مظلومیت عادل باد می کند، در زندگی خودمان چقدر پای همکار، پای رفیق، پای استاد ایستاده ایم؟ همین حالا که فشار اقتصادی بالا گرفته و موج های ویرانگر تعدیل باعث خانه نشینی کارگران شده، کدام همکار ابقا شده از همکار اخراجی اش حمایت می کند و اصلا به یاد اوست؟ صد البته که مهمترین توجیه این سکوت، درد معاش است؛ اما ما همین توجیه را هم برازنده امثال میثاقی نمی دانیم. این یک واقعیت پیچیده و تلخ است؛ خیلی از ما همیشه دوست داشته ایم دیگران همان چیزی باشند که ما دل مان می خواست باشیم، اما نشدیم! یکی از مدیران بسیار محترم تلویزیون در سال های نه چندان دور، در نقد رفتار اخیر میثاقی از حکایتی قدیمی مثال می زد: <<سال ها پیش، پدر من یک نفر را برای گچ کاری به خانه آورد. در میانه های راه اختلافی به وجود آمد و کار نیمه تمام ماند. سراغ هر کدام از گچ کارهای شهر که رفتیم، ادامه کار را نپذیرفتند و گفتند با خودش توافق کنید برگردد. ما هم ناچار شدیم و نفر اول را بازگرداندیم.>> مثال قابل اعتنایی است، اما بیایید فرض کنیم چنین اتفاقی در زمانه فعلی رخ بدهد؛ آیا باز همان وحدت و پشتیبانی صنفی و اجتماعی را خواهیم دید؟ احتمالا این بار نه تنها گچ کارهای دیگر کار را قبول می‎کنند، بلکه بعضا تا جایی که بتوانند از نحوه کار نفر قبلی بدگویی هم خواهند کرد. این روزها، روزهای دیگری است. همه ما شبیه هم شده ایم. فرهنگ یک پدیده همگانی است. نباید آن را جزیره ای ببینیم. هشتگ زده اند که فردوسی پور تنها نیست، اما درست تر آن است که بنویسیم <<میثاقی تنها نیست!>>