روزنامه شهروند کد خبر: 142846 تاریخ خبر: ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۲ شهريور فلکه اول احترام متقابل | جواد قضایی| وحید می گفت که احترام خیلی مسأله مهمی است و مثلا وقتی توی اداره من دارم برای خودم چای می ریزم برای وحید هم باید یک استکان چای بیاورم. به شوخی زدم پسِ کله اش و گفتم: <<مگه خودت چلاقی؟من اصلا چای می خورم؟ ازش متنفرم! تا حالا یک بارهم نشده برم چای بریزم.>> وحید یک صفحه پرت کرد جلوی من و در حالی که داشت ساندویچش را گاز می زد، گفت: <<مهم اینه که حواست باشه به همکارت، تو شاید دلت نخواد ولی من چی؟ اینو هم تایپ کن لطفا!>> برگه را برداشتم و گفتم: <<چی هست این؟>> وحید چشم هایش برقی زد، ساندویچ را گرفت سمت من و گفت: <<ببین دقیقا این هم راجع به رفتار متقابله! هفته پیش همسایمون اومد نمک بریزه با دستش یهو جلوی صورتم یه بشکن زد و دستش رو مثل فندک گرفت جلوی من و بهم گفت که نسوزی دادش!؟ منم در عوض روی پیراهنش آب ریختم! بی جنبه رفته شکایت کرده. اینم دفاعیه خودمه توی روز دادگاه.>> گفتم: <<مگه محکوم شدی؟>> جواب داد: <<طرف خودش راضیه، توی خوابم اومد و گفت بخشیدمت. خود مرحوم بخشیده خانواده اش نمی بخشن.>> گفتم: <<چی؟ مرحوم؟ مگه مرده؟>> وحید ساندویچش را یک گاز دیگر گرفت و گفت: <<بعد از اینکه بنزین پاشیدم روش و کبریت گرفتم سمتش که شوخی حسابی کرده باشم، دیگه آتیش گرفت! بعدشم هر چی آب ریختم خاموش نشد.>> بلند شدم و گفتم: <<مگه قبلا هم از این کارا کردی؟>> وحید یک لیتر بنزین توی شیشه نوشابه از کمدش بیرون کشید وگفت: <<من کلا آدم شوخ طبعی هستم. منظورم آسیب رسوندن به کسی نیست به خدا، فقط می خوام به طرف مقابلم یاد بدم احترام منو نگه داره.>> رفتم با احترام پسِ کله اش را بوسیدم، نامه را به سرعت تایپ کردم و تا قبل از اینکه من و متعلقات من و میز و هر چه که هست را نسوزانده زدم به چاک.