روزنامه شهروند کد خبر: 112325 تاریخ خبر: ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۲ شهريور نگاهی به «اپرای عشق و عقل و آدمی» و حاشیه‌هایش کار سخت نخستین تجربه‌ها شهروند| درست در روزهایی که بسیاری از خبرهای حوزه موسیقی حول وحوش اجرای پروژه سی می گشت خبر رسید قرار است به زودی یک اپرای ایرانی با آهنگسازی پرواز همای در کاخ نیاوران به روی صحنه برود. خیلی زود مخاطبان این خواننده که شنیده بودند بناست امیردژاکام کارگردانی این تجربه را به عهده داشته باشد، استقبال شان را از این اجرا نشان دادند. در ادامه اما خبرهایی منتشر شد که اجرای این اپرا را تحت تاثیر قرار داد. اعلام شد مخاطبان در نخستین شب اجرای این اپرا بلیت 140 هزار تومانی خریده اند تا اجرای موسیقی را به صورت پلی بک شاهد باشند. انتقادی که خیلی زود در فضای مجازی مطرح شد و خیلی ها معتقد بودند این اتفاق یک بی انصافی مطلق از سوی عوامل سازنده اثر به حساب می آید. با این وجود به نظر می رسد برای قضاوت در این باره لازم است کمی دقیق تر جلو برویم. اپرای <<عشق و عقل و آدمی>> از چند بخش تشکیل شده که تنها یکی از آنها به صورت از پیش ضبط شده ارایه می شود و دلیل عوامل اثر هم برای این کار منطقی به نظر می رسد. در این اجراها اجرای آواز (تک خوانی) پرواز همای زنده است، اجرای ارکستر ایرانی به صورت زنده ارایه می شود و گروه نمایش هم که هر شب به نقش آفرینی مشغول هستند. تنها بخشی که براساس اعلام عوامل اثر به صورت از پیش ضبط شده ارایه می شود، اجرای ارکستر زهی غربی است که ظاهرا شرایط صدابرداری و البته محدودیت هایی که اجرای این اثر در فضای باز ایجاد کرده، دلیل اصلی اش به حساب می آید. از سوی دیگر با توجه به این که عوامل درگیر در به روی صحنه رفتن این اثر علاوه بر دو ارکستر ایرانی و غربی و تک خوان، شامل گروه 50 نفره بازیگر و بازیگردان می شود و کارگردان هم در این مسیر حضور فعالی دارد، به نظر می رسد هزینه تمام شده اجرا در فضای باز کاخ نیاوران بالا برود، بنابراین قیمت بلیت تا حدودی منطقی به نظر می رسد. از این انتقادها که بگذریم به نظر می رسد تحلیل آنچه از سوی همای و دژاکام در این روزها به روی صحنه رفته به عنوان اتفاقی کم تکرار حایز اهمیت است، چراکه می شود با بررسی آنچه اتفاق افتاده راه را برای تکرار تجربه هایی از این دست هموار کرد. این اپرای ایرانی در 12 بخش متصل بهم و بدون تنفس اجرا می شود که از ترکیب فرم های کلاسيک و مدرن تئاتری از اپرا گرفته تا تعزیه و سبک برشت در آن استفاده شده است تا درون ساختار نظام مند و کلاسیک اثر، به خصوص در پایان بندی اپرا با ساختارشکنی مواجه شویم که پیش از همه اصالت را به جانب مخاطب می چرخاند و مخاطب را بی واسطه و با عبور از دیوار چهارم وارد نمایش و اپرا می کند. از فرم های مدرن این تلفیق می توان از حضور خواننده نقش اصلی یعنی آدمی در میان مردم نام برد و همراهی مردم در خوانش بخشی از تصنيف، همچنین استفاده از فرم های نو نورپردازی با نور دستی توسط بازیگران فرم بر روی صحنه که باز فاصله میان مردم و بازیگران شکسته شده و مخاطب نیز با دست گرفتن نورهاي تلفن همراه بر روی دست جزوي از اجرا و فرم می شود. اینها همه درحالی است که اپرای عشق و عقل و آدمی چه در شروع و چه در پایان قواعد اپرا را رعایت کرده و بر شکل کلاسیک گونه این شیوه موسیقی- تئاتر تاکيد دارد. این اپرا که قالب اشعار و تصانیف آن را پرواز هماي سروده است، ترکیبی نو است از چیستی ها و دغدغه و آمال بشر که از دیرباز در فرم های هنری مختلف مانند اپرا، موسیقی، تئاتر، سینما، شعر و نقاشی سروده، دیده و اجرا شده است. همان طور که از نام این اپرا مشخص است، داستان این اپرا روایتی کلاسیک از شخصیتی به نام آدمی به عنوان نمادی از آدم ابوالبشر است که همواره با کشش های عشق و عقل در کشمکش و پیچ و تاب بوده و تمامی زندگی اش در نسل های مختلف را حاصل این جذب و کشش میان عقل و عشق گذرانده است. اشعار و داستان با نقبی به هبوط آدم بر روی زمین آغاز می شود و اصالتی از عشق که آدمی اول بار از دامان مادر به عاريت می برد و همان جا عشق را در ناب ترین حالت خود تجربه می کند. مادر در نمادی اسطوره ای از وجودی لايتناهي، ناميرا و زاينده که عاشق فرزند و مخلوق خود است و او را از دل و روح خود متولد می سازد، شمایلی اساطیری از خداوند است و از همین روي عشق به مادر، عشقی اساطیری و ناب و بااصالت است که در همه جای دنیا و در ادوار مختلف تاریخ از آن یاد شده است. این بخش تحت عنوان لالایی، عشق مادر به تولد آدمی می پردازد که بیشتر با تکيه بر فرم های نمایشی روایت می شود و موسیقی نیز در خدمت این روایت تصویری و فرمالیستی از تعبیر خداگونه عشق مادری شکل می گیرد. بخش های بعدی تحت عناوین: کودکی، آدمی و عشق کودکان و نیز مادربزرگ و نوجوانی همچنان شکلی روایت گونه دارند و از تجربه زندگی و تجربه اشکال عاشقانه مختلف سخن می گويد. در بخش پنجم که ورود عقل نام دارد، موسیقی به جهت حضور خواننده ای دیگر و ترکیب الحان با يکديگر که تنوع صدایی را گسترده تر و زیباتر می کند قدرت و اثرگذاری بیشتری پیدا می کند و به نوعی نقطه عطفی در داستان نیز شکل می گیرد که تقابل اولیه عشق و عقل را به نمایش درمی آورد که همچنان در آن راوی اصلی آدمی است و مخاطب حاصل تجربه و مقابله احساسات و عواطف گوناگون درونی او را شاهد است. در بخش ششم به نام جوانی و بخش هفتم تحت عنوان راوی، عقل پدر ترکیب فرم های هنری نمایش با موسیقی به اوج خود می رسد تا در بخش بعدی که موسیقی گیلان نام دارد که سعی شده از ظرفیت نمایشی بازیگران؛ بازیگران فرم، صحنه و موسیقی در راستای همان روایت استفاده شود. عمق و عرض صحنه با حضور بازیگران فرم تماما درگیر می شود و موسیقی و خوانندگی گیلانی هماي و بازیگر مقابلش روایت را به جهت نمودهای عینی که در جهان هستی مخاطب برایش آشناست، ملموس تر و جذاب تر می کند. در ادامه، روایت در بخش های دیگر تحت نام هایی همچون جدال، عشق آسمانی ترکیبی از عاشقانه و عارفانه های کهن ایرانی پیدا می کند که نگاه هماي به عارفانه های کلاسیک ایرانی را نشان می دهد. داستان هایی همچون پیر چنگی، شیخ صنعان، عشق شمس و مولانا و شوریدگی و ایمان مولانا به شمس را و همچنین داستان عارفانه و سراسر ایمان و شوریدگی حلاج را کوس انا الحق او یادآور می شود. اشعار با مدح و ستایش، پاکی سرشت عشق آدمی را در انتخابی سترگ میان عشق و عقل قرار می دهد و مردمان، قاضیان و زورگویان دوران که همیشه با عقلی تاریخی در پس راندن نیروی عشق عمل کرده اند، در پس اشعار فهم می شوند. در پایان بندی اثر اپرا با اجرای دو تصنیف در ستایش عشق با بهره گیری از فرم های فکرشده در حرکات بازيگران، ترکیب صحنه، نور و اجزای صحنه همه عناصر اپرا دست در دست هم می دهند تا روایتی را که اپرا از معنای عشق پیش برده است، تکمیل کنند. تصنیف پایانی با مطلع من پیام آورده ام مردم، ای مردمان عاشق شويد! بیانیه ای است که در آن آدمی بی واسطه مخاطب و بیننده اثر را مخاطب خود می سازد و آنچه تا در زندگی بدان دست یافته را در کف مخاطب قرار می دهد. مخاطب خود را آدمی داستان دانسته و در جدال عشق و عقل در صحنه ای که با شهادت آدمی در راه وصال یار و رسیدن به عشق گويي مخاطب روح ناميراي آدمی است، عشق را پیروز ابدي و ازلی گذر تاریخ بشر می داند و با آن که خلق و تاریخ به عنوان نماد عقلانيت ناگزير آدمی در پس تاریخ نشان می دهد اصالت را به عشق ناب می دهد، عشقی که همان ابتدای خلقت آدمی با او همراه بوده و در صحنه ابتدایی نیز ارث بردن این عشق نهانی از دامن مادر مشهود است. شاید بتوان گفت این اپرا می تواند به عنوان عنصری جذب کننده که از انگاره های نمایشی تئاتر بهره فراوان برده است، مخاطب جوان و کمتر با موسیقی ایرانی آشنا را جذب زیبایی ها و عمق موسیقی ایرانی کند و در این آشفتگی روابط مدرن بشري که زاییده دلمشغولي هاي آدمی در تعجيل و شتاب زدگی زندگی مدرن است، اصالتی از عشق پاک و آسمانی را جلوه گر شود که در تاریخ عرفان و ادبیات منظوم ما بسیار از آن یاد شده است. اپرای عشق و عقل و آدمی شکلی مدرن از تمامی داستان ها و تصانیف عاشقانه و عارفانه ایرانی است که مخاطب را مجال خوانش و مواجه با آن نيست و به این واسطه مخاطب جوان با آنچه ایران زمین از عشق تعبیر می کند، آشنا و عجين می شود. سال هاست که بسیاری از منتقدان بیشتر ایرانی تا غربی موسیقی ایرانی را ساکن، یکنواخت و غیرقابل تصویرشدن و نمایشی شدن می دانند و شمایل اپرا را تنها در قالب موسیقی کلاسیک غرب می پذیرند. اما با روی صحنه آمدن این اپرا شاید بتوان ادعا کرد موسیقی ایرانی نه تنها سکون و ايستايي ندارد، بلکه یکی از تصویری ترین و نمایشی ترین موسیقی های جهان است که توأمان با روایت نمایشی اش می تواند منتقل کننده عواطف و احساسات مختلفی همچون: عشق، عدالت خواهی، خشم، شادی و معنویت باشد که قرن هاست آدمی را همراهی می کند و عشق و عقل آدمی درمیان این عواطف گوناگون غوطه ور است.